سلام به همه ی بچه های انجمن
شاید داستان گلدسته ها و فلکو تو کتاب ادبیات سال سوم دبیرستان خونده باشید این داستانی که مینویسم(طنز) خاطره ی جالال ال عمته:
بدیش این بود که برای کردن کون هم باید از گلدسته ها بالا میرفتیم.ما هیچ کاری به کار گلدسته ها نداشتیم اما فقط میخواستیم با کون هم حال کنیم تو کلاس که نشسته بودیم و مشق می نوشتیم یا تو حیاط که همدیگرو انگوشت میکردیم گل دسته ها به ما چشکم میزد و میگفت: حسن جلالو بیار کون هم بزارید حسن!
خود گلدسته چنگی به دول نمیزد اما عجب مکانی بود ساکت ساکت.راستی گلدسته ها کنار مدرسه بودن و از توی کلاس هم معلوم بودند!
یه روز که صبح ابم زده بود بالا رفتم در خونه ی حسن اینا ننش درو باز کرد گفتم: سلام جنده خانوم برو به پسر کونیت بگو بیاد ننش رید به خودش رفت حسنو صدا کنه حسن اومد جلو در یه لب ازش گرفتمو یه انگشت هم کردم تو کونش بعد گفتم بزن بریم راه افتاد رفتیم در گل دسنه هارو پیدا کردیم قفلو با کیرم باز کردم حسنو انداختم جلو از پله ها ی گلدسته که بالا میرفتیم حسنو انگوشت میکردم طفلکی 1 متر میپرید بالا نتیجه این شد که 300 پله رو سه سوته اومد بالا. سریع شرتو از پاش در اوردمو یه تف کردم دم کونش بعد سر کیرمو گزاشتم دم کونش یه هو کردم تا دسته تووش چنان دادی زد که صداش از بالای گل دسته تو کل محل پیچید!ناگهان کل بچه ها که اومده بودن زنگ تفریح مارو دیدن شروع کردن به جق زدن من میکردم حسن داد میزد و بچه ها جق!
مدیر مدرسه تا مارو از تو دفترش دید گفت فرصت از بهتر برای بچه بازی نیست بابای مدرسه رو که اونم قزوینی بود و فرستاد از اون بالا بیارتمون پایین
خلاصه تا بیاد بالا من کون حسنو جر داده بودم ازون پایین هم بچه ها منو تشویق میکردن:شیر سماور …اگزوز خاور…ابتو درآور.
یههو بابای مدرسه رسید بالا هم زدمون هم کلی کردمون بعد بردمون دفتر مدیر
مدیر گفت فلک و بیارید پاهامونو بست به فلک چوب فلک هم کیر 22 سانتیش بود اول منو کرد:نه تف نه کرم نه واسکازینی فرو کردن همانا ریدن به کیرش همانا!
بقیش هم این شد که تا 6 ماه نتونستیم درست حسابی راه بریم
نویسنده:جلال ال عمت
@@@سر کلاس ادبیات خوابم برده بود***
bad nabud:-D ama yekam bishtar rosh kar mikardi jaleb tar mishod
moze khobio entekhab kardi
ama kelishey pish rafti
va3 m0zo behet afarin migam ama kash bishtar rosh vaght mizashti
از داستان منم چرت ترو کسشعر تر بود ببخشید ولی واقعیته
ای خداااااااا!
اصلا تو فاز فحش نیستم والا حالتو میگرفتم
Akhe nazanin khanum in arzeshe fohsham nadare ke bekhaim fohsh bdim
نميدونم گريه كنم يا بخندم حيف كه فحش نميدم وگرنه به فنا ميدادمت آخه عزيزم عمت قربونت بشه ننويس جون مادرت
جون هركي دوست داريد،هرچي فحش بلديد نثارش كنيد تا ديگه كسي جرئت نكنه نويسنده فهيمي مثل جلال آل احمد ونوشته هاي قشنگشو مسخره ودستاويزلودگي وعنترنمائي خودش كنه!
حتي يك كوانتوم هم بهره اي از ادب، دانش، فهم وشعورادبي نداره اين مادر به خطا!
آبادش كنيد بچه ها!
دمتون گرم!
برقرارباشيد.
فعلآ.
داستان ات بی شیله پیله و باحال بود هرچند که خنده دار نبود اما خوشمان آمد! به خصوص با اسمت خیلی حال کردم و با گلدسته ای که به نویسنده محبوب ج.ا. نشان دادی. دمت گرم!
ای بابا
چند نفر اومدن طنز نوشتن بچه ها تو نظرات تعریف کردن دیگه همه زدن تو کار طنز
من واقعا نفهمیدم مشکل اینا چیه ؟!!! اخه مگر مجبورید بنویسید ؟؟
زیاد به دلم ننشست.فقط این رو بگم که همه انسان ها دارای شخصیت خاصی هستند.خوب نیست دیگران رو مسخره کنیم.
بسی بسیار کیری بود ؛ پیشنهاد میکنم چربش کنی و بشینی روش!!!
چند سطر از نوشتتو خوندم عزیز جان یه تحقیقی بکن و فرق طنز و هزل رو متوجه شو. طنز به این شدت رکیک نمیشه تو هرچی حرف رکیک بلد بودی گفتی فکر کردی شاهکار کردی؟ تو جمع دخترونه پسرونه هم از این کس شعرا که تلاوت میکننو میگن و می خندن. طنز نوشتن ساختار می خواد و پیش زمینه که هیچکدومو نداری اگه رفتی تو قسمت نظرات اصلاحیه rude man رو خوندی به یه چیز دقت کن اون نوشته ها با پیش زمینه داستان اصلی جذابن نه به تنهائی.
طنز نوشتن موقعیت خودشو می خواد آخه تو این داستان تو چه موقعیتی خلق کردی؟
دوستان اگه جلال ال احمد رو دوستدارید بیشتر بشناسید فقط کافیه اسمش رو تو گوگل سرچ کنید
اما راجب داستان گل دسته فلک میخوام چیزایی رو براتون بگم
مدرسه جلال مدرسه علمیه است واقعه در میدان بهارستان پشت مسجد سپهسالاره که بعدا از دارالفنون قدیمی ترین مدرسه تهران بوده و در حدود یک ماه تخریب شده تا برای مجلس ساختمانی وابسته به آن ساخته شه
من هم در حدود 15-13 سال پیش از این مدرسه فارغ التحصیل شدم مدرسه ای پر از خاطرات سبز دوران جوانی و نوجوانی
سرتون رو درد نیارم سیاسیون مدرسه رو خراب کردند واین ادم بی غیرت شاگرد پر افتخار اون مدرسه رو ، شاگردی که بالا رفتن از گول دسته های مسجد سپهسالارو برایش رویا بود.
واقعا" کجاست ادب و فرهنگ ما؟
یه روز یه نفر دستش قطع میشه خیلی افسرده میشه تو خیابون یه یارو میبینه دوتا دستش قطعه داره قرمیده میره بهش میگه بابا تو چه روحیه ای داری جفت دستات قطع شدن میرقصی میگه رقص چیه کسخل کونم میخاره
اینو بهش میگن طنز کله کیری لعنتی
خيلي تخمي بود خوب خواهر كسه مجبوري كس شعر بنويسي اقاي جلال ال عمه اين داستان هم برو تو كتاب قمبلل مومنين بنويس
كيرم دهنت كه با نويسنده اي به اين ارزشمندي شوخي مي كني. خاك تو سرت
kheyliam ghashang bod kire to kone tamome kasayi ke migan in maskhare hast
دوستانی که میگن بده متن اصلی را نخونده اند و گرنه حال میکردن
دمت گرم خیلی خوب مسخره کردی
کلب خندیدم
آخه چی بگم بت؟
چی نوشتی مسخره؟
ادمین باسلیقه ی مارو باش!
هرچرتو پرتی میادمیذاره توسایت
اعتبار سایتو آورد زیر گل