سلام اسم من شوکاس و 22 سالمه تا 20 سالگی علاقه ی به سکس نداشتم البته باید این بگم که دختر داغی بودم ولی همیشه تو وجود خودم خفه ش میکردم تا پارسال که با سعید اشنا شدم . این اشنا شدن در اخر به قیمت از دست دادن پرده بکارتم تمام شد و من خیلی راحت زن شدم روابط من و سعید ادامه داشت ولی کم کم اون رابطه رو به سرد شدن میرفت.
4ماه پیش کنار خیابان وایساده بودم که یک ماشین گران قیمت جلو پام وایساد منم سریع سوار شدم نیما پسر جالبی بودپسری با هکل درشت که تقریبا 3 هکل من بود جون من دختر ریزه ی هستم این اشنای در حد بیرون رفتن بود تا اینکه نیما ازم خواست برم خونشون منم قبول کردم وقتی رسیدیم خونه ازم خواست بریم تو اتق خوابش از همه جالبتر این بود که یک پسر مجرد تخت 2 نفره داشته باشه یم نشستیم رو تخت حرف زدیم که احساس کردم نیما دیگه نمیتونه کنترل کنه من و خوابوند رو تخت شروع کرد به لب گرفتن همینطوری که لب میگرفت لباسشم در اورد احساس عجیبی بود چون من واقعا نیما دوست داشتم و دارم لبش از رو لبم برداشت و لباسهام سریع دراورد حالا فقط شورت پام بود یک سینه م خورد و رفت سمت شورتم که نمیدونم چرا خجالت کشیدم و گفتم نه گفت باشه دستش از تو شورت کرد داخل کسم و با یک انگشت باهام بازی میکرد دیگه حال خودم و نمیفهمیدم گفتم درش بیار اونم از خدا خواسته سریع لختم کرد از جاش بلند شد و کاندوم گذاشت رو کیرش گفت برگرد گفتم از جلو بکن گفت مگه بازی؟گفتم اره نیما کیرش یکم مالید رو کسم و یعد سرش گذاشت دم کوسم و با یک فشار تا ته کرد خیلی درد داشتم چون کس من هنوز تنگ بود و نیما کیر درشتی داشت شروع کرد به عقب جلو کردن منم فقط جیغ میزدم همینطور که کیرش تو بود خوابید روم هکل درشتی داشت و کامل میتونست من و تو بغلش جا بده منم حس عجیبی داشتم فقط به چشماش نگاه میکردم یکم که گذاشت پاهم اندخت رو شانه ش و شروع کرد به تند کردن دیگه به زور نفسم بالا میومد احساس میکردم رو هوام نمیفهمیدم چرا سکسمون انقدر طول کشیده چون هرچقدر میکرد ابش نمیومد البته بعدا فهمیدم قرص خورده خلاصه نمیدونم چند دقیقه گذشت که گفت ابم داره میاد کیرش در اورد و گذاشت بالا کوسم و عقب جلو کرد همه ابش ریخت رو شکمم بعد هم که هردومون دوش گرفتیم و من بعد از اون جریان تقریبا از نیما بی خبرم!!
نوشته: شوکا
به احتمال زياد تو همون نويسنده ي اولين جلق من هستي
ببين آدمين عزيز با گذاشتن اين جور داستانا سايتتو داري خراب ميكني اون از اون چت رومت اينم از داستانات
من فكر كردم كاندم زده بس جطور آبشو ريخت رو شكمت؟
نميدونم جطور اين راز رو كشف كنم
بله از اينجا بود كه ايشون جنده شد !ولي عجب دوس پسر خري داشتي كه نفهميد تو پرده داشتي . نكنه از كون كرده و تو نفهميدي "اخه يه خوني يه پرده پاره اي ميل پرده اي !
کردتو پیچوندت عزیزم :*
خیلی تخمی بود هم داستانت هم نوشتنت
یعنی تو هنوزم می خوای از نیما خبر داشته باشی؟ هه .
دیگه ننویس خیلی چرت بود ما داستان فاحشه ها رو 100 دفعه خوندیم تکراریه
انگشت شو کرد تو کست نفهمید که پرده نداری بعدش ازت پرسید … عجب کس شعری
کسی را که در داستاننویسی مبتدی و تازهکار است، باید تشویق و ترغیب کرد؛ اما با کسی که هنوز نوشتن به زبان فارسی را بلد نیست، اما آن قدر بزرگ شده که رابطۀ جنسی برقرار میکند، چه باید کرد؟!
نگارش و جملهبندیها افتضاح بود؛ کاری با راست یا دروغ بودن این به اصطلاح داستان ندارم. مثلاً:
1 ـ علائم سجاوندی (نقطه، ویرگول، دونقطه، و . . . ) ندارد و نویسنده هم فکر کرده اینها یک مشت نشانههای بیخاصیتاند.
2 ـ کلمۀ «هکل» در این جمله یعنی چه؟ منظور همان «هیکل» است لابد: «پسر جالبی بود پسری با هکل درشت که تقریبا 3 هکل من بود»!!
3 ـ عبارت «3 هکل من بود»، یعنی 3 برابر؟!
4 ـ آیا در این جمله، بعد از کلمۀ «نیما» احتیاجی به «رای» مفعولی نیست؟! «چون من واقعا نیما دوست داشتم». شاید چون در این داستان نیما فاعل بوده و ترتیب نویسندۀ گرامی را داده، ایشان تصور کردهاند که نیما در هیچ حالتی نیازی به «رای» مفعولی ندارد.
5 ـ این مزخرف یعنی چی: « . . . و دارم لبش از رو لبم برداشت و لباسهام سریع دراورد»!!
6 ـ عزیزم، «یک سینه م خورد» نه؛ باید بنویسی «یک سینهام را خورد» یا «یکی از سینههایم را خورد».
7 ـ « پاهم اندخت رو شانه ش»!!! عجب! احتمالاً یعنی «پاهایم را انداخت روی شونههاش».
8 ـ « گفت ابم داره»!! منظورت این است که «پدرش داشت میآمد»؟!! تا آنجا که میدانم «اب» در برخی از گویشهای عربی به معنای پدر است. اگر منظورت همان «آب و منی» است که لطف بفرما از «شیفت + الف» استفاده کن که بالای اون «الف» لامذهب، یک مد یا همان که در مدرسه «آی با کلاه میگفتی» قرار بگیرد.
این نوشته افتضاحتر از آن است که بخواهم بیش از این چیزی بگویم. خوانندگان محترم سایت خودشان به همۀ این مسائل واقفاند. اما دوست عزیز، لطفاً قبل از اینکه تصمیم بگیری به خیانتات به زبان فارسی ادامه بدهی و باز هم به اصطلاح داستان بنویسی، کمی کتابهای فارسی دبستان را مطالعه کن. حتماً هم از کلاس اول شروع کن.
sinaoo7
دوستان و عزیزان اعصاب خودتونو خورد نکنید آخه اگه یه ذره عقل داشت یه کم رسم و خط فارسی یاد میگرفت بیچاره حتما از این کسخلاست که تو محله همه میبرن با دولشونو بهش آمپول بزنن
عمو جون اونا دکتر نیستن اونا دارن میکننت
ریدم تو این داستان تخمیت.
حیف کیر من که 10 ذقیقه الاف این مذخرفات توی جنده شد.
جنــــــــــــــــــــــده شدی شوکا جون. به منم میدی؟