همه چی به گا رفته

1399/12/03

ساعت ام رو که همسرم برام از سوئیس گرفته بود، دستم کردم و پالتوی مشکیِ بلندم رو تنم کرد تا با کفش های سیاهِ براقم ست بشه ؛
بلیت پروازی که برای یه سفرِ کاری گرفته بودم رو گذاشتم توی جیبِ بغلِ پالتوم .
ازخونه بیرون اومدم تقریبا ساعت 5 عصر بود و باران قطع شده بود، نسیمی ملایمی از لای موهام رد میشد.
چند قدمی برداشتم و لِه شدن گِل ها رو زیر پاهام و بوی گِل که همیشه دوسش داشتم رو کامل حس میکردم.
در همین حین به دو روز پیش فکر کردم، ولی چیزی رو به یاد نمی اوردم.
گوشیم رو از توی جیبم دراوردم و با دوست صمیمی ام سارا تماس گرفتم :
+خوبی ؟ دلم برات تنگ شده بود!
مرسی خوبم، کجایی چند روزه نیستی، خبری ازت نیست. نکنه زیر سرت بلند شده کلک …
+مگه دیروز باهم دیگه قهوه نخوردیم ؟
نه، ما شنبه رفتیم کافه، امروز سشنبه است‌
+واقعا ؟ مگه میشه ؟
اره، جالبه که یادت نمیاد باز تو داری مسخره بازی میکنی ؟

بعد از اینکه تماس رو قطع کردم، دوباره فکر کردم ولی انگار نه انگار .
چرا هیچ چیزی یادم نمیاد ؟
انگار این چند روز برام مثل کیکی بود که دو اسلاید ازش برداشته بودن .
استرس افتاده بود توی جونِ من و داشت همه ی بدنم رو می خورد .
سعی کردم یه تاکسی بگیرم و برم سمت فرودگاه؛ ساعت 9 پرواز داشتم به یکی از کشور های خارجی.
به فرودگاه که رسیدم تازه ساعت 6 بود.
توی فرودگاه در حال گشتن برای خودم بودم که گوشیم زنگ خورد؛ همسرم بود و با یه احوال پرسی خیلی گرم شروع به صحبت کردن کرد .

عزیزم رسیدی فرودگاه ؟
+اره عزیزم، منتظرم تا پرواز .
باشه، مراقب خودت باش .

ساعت 9 شد ولی با کمی تاخیر پرواز کرد.
فرداش جلسه کاریم رو انجام دادم و روز بعدش برگشتم سمت ایران .
بدونِ خبر از فرودگاه به سمت خونه حرکت کردم .
معمولا زمان هایی که من نبودم همسرم با یدونه دختری که داشتیم خونه ی پدربزرگشون میرفتن‌.
وقتی که رسیدم در رو باز کردم و وارد حیاط که شدم .
چرا لامپ ها روشن بود؟
یواش یواش به سمت خونه رفتم، یه صداهایی می اومد.
نزدیک تر که شدم صداها بیشتر و بیشتر شد .
یکم ترسیدم !
وارد خونه که شدم دیدم لامپ ها روشنه و تلویزیون هم خاموش نشده .
یه نفس راحت کشیدم و تلویزیون رو خاموش کردم و خودم رو انداختم روی مبل و لَم دادم .
و دوباره فکر هایی که اون دو روز از زندگیم کجا رفته بود، اومد سراغم!
با خودم فکر میکردم که اون موقع کجا بودم، چرا هیچ چیزی یادم نمیاد؟
توی مغزم تصویری سیاه و سفید مثل بَرفَک تلویزیون های قدیمی از اون دو روز رو برام یاد آور می شد، انگار آنتن مغزم دو روز پریده بود .
یدفعه به خودم گفتم اصلا به تخمم مگه مهمه که چیشده اون دو روز ؟
خب مثل روز های دیگه خیلی کسل کننده گذشته …
اومدم بیرون، ماشین رو از توی پارکینگ برداشتم و به سمت خونه پدرزنم حرکت کردم .
وقتی رسیدم در زدم و تا وارد شدم دختر کوچولوم دست هام رو گرفت منم با اشتیاق فراوانی بغلش کردم .
رو به مادرزنم کردم و گفتم پس شقایق کجاست ؟
گفت شقایق از صبح بیرون رفته با دوستاش، دیگه الاناس که بیاد .
توی همین حین که در حال حرف زدن بودیم، صدای زنگ در اومد !
از آیفون نگاه کردم، شقایق بود با یه آرایش غلیظ و صورتی خوشحال و درعین حال بهم ریخته .
تا من رو دید تعجب کرد و با چند ثانیه مکث
گفت سلام عشقم، چه زود برگشتی مگه قرار نبود شنبه بیایی ؟
گفتم نه عزیزم زود تر اومدم
خیلی هیجان و هیاهو و استرس توی چشم هاش و صورتش دیده میشد .
شب همونجا شام رو خوردیم و بعد راه افتادیم به سمت خونه .
شقایق خیلی گوشیش دستش بود .
من هیچوقت گوشیش رو چک نمی کردم و سعی می کردم همیشه مثل یه رفیق باهم باشیم .
وقتی رسیدیم خونه، دخترم توی ماشین خوابش برده بود .
بغلش کردم و پیاده شدیم، خیلی ناز خوابیده بود، آوردمش خونه و روی تخت خوابوندمش .
شقایق هم اومد کنارم و دوتایی به دخترمون نگاه کردیم.
برگشتم و نگاه کردم به صورتش، چشمام توی چشم هاش قفل شد و نزدیکش شدم و آروم دوتا دستام رو از دوطرف سمت صورتش بردم و کشیدم سمت خودم و لب هاش رو بوسیدم، تا اومدم سرم رو بیارم عقب، دستش رو انداخت گردنم و منو اورد طرف صورتش و منم شروع کردم به خوردن لباش.
رژلب قرمزش من رو دیونه تر میکرد .
یه دستم رو پشت پاهاش و یه دستم رو پشت کمرش گذاشتم و بغلش کردم و بردمش سمت اتاق، تا رسیدیم انداختمش روی تخت و بی صبرانه افتادم روش و شروع کردم به خوردن و مَکیدن لباش .
اروم رفتم سمت گردنش و با زبونم لیس میزدم، همینطوری اروم اروم به سمت پایین میرفتم و لباس و سوتینش رو در اوردم و سینه هاش رو توی دست هام گرفتم و فشار می دادم، لبم رو روی نوک سینه اش گذاشتم و میک میزدم و میخوردم .
آه ارومی از شقایق بلند شد و من رو به سمت عقب هل داد تا دکمه های پیرهنم رو باز کنه و من هم توی همین حین شروع کردم به در اوردن شلوارش از پاهاش .
سفیدی و براقیِ پاهاش من رو بیشتر مجذوبِ خودش میکرد.
دوباره با همون حس و حال افتادم روش و شروع کردم به لیسیدن شکمش و اروم رفتم سمت پایین و شرتش رو از پاهاش در اوردم .
سرم رو اوردم بالا و بهش نگاه کردم، توی چشماش شهوت و عشق رو می دیدم.
دوباره رفتم سمت صورتش و لبش رو بوسیدم .
آروم رفتم سمت کُسش و شروع کردم به خوردن و لیس زدنش یکم که گذشت گذشت دوباره آه شقایق در اومد و با دستاش به موهام چنگ میزد و میگفت عاشقتم .
سعی کردم تند تند زبونم رو روی کُسش بکشم که یدفعه زبونم رو توش کردم و احساس که داره به اوج لذت میرسه .
سرم رو بالا آوردم و بهم نگاه کرد و گفت دلم میخواد گرمای ابت رو توی خودم حس کنم .
با این حرفش منم شهوتم زیاد شد، سریع برگردوندمش و یه بالشت گذاشتم زیر شکمش تا بالا بیاد کُسش .
اروم کیرم رو روی کُسش می کشیدم و هعی روش می مالیدم، از ناله هایی که می کرد متوجه شدم که دلش میخواد شروع کنم .
با شدت زیاد توی کُسش فرو کردم و ناله اش زیاد شد، با دستاش، یکم پاهام رو به عقب فشار میداد که یواش تر بکنم ولی نمیتونستم، دوست داشتم تا تَه کیرم رو توی کُسش حس کنم .
شدت تلنبه هام رو بیشتر کردم و در همون حین سرش رو چرخوندم و لباش رو خیلی وحشی میخوردم .
بعد از چند دقیقه که گذشت داشتم ارضا میشدم ولی کیرم رو از توی کسش در می آوردم و دوباره با شدت توی کُسش فرو میکردم و شقایق هم لذت می برد و خیلی بلند فریاد میزد .
بعد از چند بار که این کار رو انجام دادم به ارضا رسیدم و تا اخر آبم رو توی کُسش ریختم و خسته افتادم روش .
بهش نگاه کردم و فهمیدم که هنوز ارضا نشده، ولی کُسش رو بالا گرفته و داشت یکم از آبم از توی کُسش می اومد بیرون . بعد از چند دقیقه که توی همون حالت بودیم، یه سیگار روشن کردم و چند کام گرفتم و داشتم میکشیدم که شقایق از روی لبم برداشت
و گفت عشقم بقیش رو من میکشم.
سیگارش که تموم شد، دستش رو گرفتم و بردمش سمت حموم، اونم با عشوه ی تموم دستم رو فشار میدا و دنبالم می اومد .
توی حموم که رسیدیم، دوش رو باز کردم و رفتیم زیرش، یکم که گذشت چسبوندمش به دیوار و تند تند شروع کردم به خوردن لباش و لیس زدن گردنش، توی همون حالت که لباشو میخوردم با دستم یکی از پاهاشو بلند کردم و بی وقفه با اون یکی دستم کیرم رو توی کُسش که قرمز شده بود گذاشتم و شروع کردم به کردنش، دوباره شهوتم زد بالا و انقدر تند میکردم که نزدیک بود لیز بخوریم و بیوفتیم زمین.
بعد از چند دقیقه کردن و همزمان مالیدن سینه هاش و خوردن لب هاش، داشت به ارگاسم میرسید که یه جیغ بلند زد و پاهاش لرزید .
منم دیگه داشتم ارضا میشدم که شقایق خودش رو انداخت زمین و بعد پاشد و روی دو زانوش نشست
و گفت بیار جلو عزیزم برات ساک بزنم
با ولع زیاد کیرم رو گذاشت توی دهنش و با دست هاش تخم هام رو می مالید، منم همراهیش کردم و توی دهنش فرو میکردم که یدفعه داشتم ارضا میشدم، سعی کرد کیرم رو از دهنش در بیاره ولی توی همون حالت صورتش رو به سمت کیرم فشار دادم و ابم روی تو دهنش خالی کردم و بعدش همش رو تف کرد.
پاشدیم و خودمون رو شستیم و از حموم اومدیم بیرون.
خودمون رو خشک کردیم و لباس هامون رو پوشیدیم، دوباره یکم لب هاش رو بوسیدم و باهم دیگه خوابیدیم روی تخت .
صبح که بلند شدم دیدم شقایق نیست ولی صداش از اتاق دخترمون می اومد که رفته بود پیشش .
من اومدم از تخت پایین و همینجوری که اومدم برم دستشویی، چشمم به زیر تخت افتاد یه جعبه کوچیک می دیدم.
سَرم رو خم کردم تا بتونم واضح تر ببینمش، با دستم برداشتمش و بازش کردم و دیدم چندتا قرص خیلی کوچیک توش هست .
دوباره یاد اون دو روز افتادم که انگار از زندگی من پاک شده بود.
ولی این قرص ها خیلی برام عجیب بود، یه حسی بهم میگفت این دوتا بهم دیگه ارتباط دارند ولی چرا توی خونه ی من و برای من ؟

نوشته: ماهور(Mahoour)


👍 13
👎 2
10401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

793002
2021-02-21 01:15:57 +0330 +0330

اگه کسی چیزی فهمید برا منم توضیح بده،منکه گیج شدم🤔🤔😳😳☹☹

1 ❤️

793065
2021-02-21 07:55:48 +0330 +0330

قلمت خوب بود ولی این نمیتونه تک قسمت باشه. آخرشو باز گذاشتی. ادامه داره درسته؟؟؟

1 ❤️

793069
2021-02-21 08:33:50 +0330 +0330

این معما را باید مستر پوآرو حل کنه که اون دو روز زنت زیر کی کس میداده ، یه زنگی به پوآرو بزن

2 ❤️

793098
2021-02-21 12:33:47 +0330 +0330

عالی بود ادامش رو حتما بنویس

2 ❤️

793148
2021-02-21 19:50:11 +0330 +0330

کل داستان مرموز یه طرف
اون سارا اول داستان جالب بود
بنظرم بد نیست گاهی به این فکر کنیم که قانون کارما را اگه فراموش نکنیم درست زندگي خواهیم کرد

3 ❤️

793256
2021-02-22 05:54:23 +0330 +0330

فک‌کنم آخرش بشی جان ویک

1 ❤️

793288
2021-02-22 12:48:36 +0330 +0330

حتما ادامه بدی نوشتن رو
به قول شبهای روشن سنت پترزبورگ

لعنت به خیانت

1 ❤️

793312
2021-02-22 22:00:36 +0330 +0330

لعنت به خائن و خیانتکار

1 ❤️