همکلاسی عوضی من (۱)

1402/04/30

می خوام از اولین و تنها رابطه ام تا امروز براتون بگم.با اینکه چند سالی از اون موقع میگذره،هنوز هم باورم نمیشه که
همچین کاری کردم.
از وقتی که به سن بلوغ رسیدم،همیشه پسرها رو به دخترها ترجیح میدادم.نمیدونم این حس واقعی بود یا فقط به خاطر ترس و خجالتم از نزدیک شدن به دخترها بود.از دوران راهنمایی هم که دیگه با فیلم های پورن آشنا شدم،فهمیدم که فیلمهای گی به شدت تحریکم می کنند و شروع کردم به دیدنشون.دو سه سالی گذشت تا اینکه دیگه فهمیدم خودمم گی هستم و فقط پسرها توجهم رو جلب می کنند.هر جایی که میرفتم پسرهای خوشگل و خوشتیپ رو دید می زدم و اون ها رو وارد خیالات و تصورات خودم میکردم.اما تا اون روز نه دوستی داشتم و نه رابطه ای؛همش فقط خیالات بود.
خوش قیافه بودم و هیکل سکسی و خوبی داشتم.پوست سفید و چشم ها و موهای مشکیم توجه همه رو جلب می کرد و همه می خواستن باهام باشن اما به قول بچه ها آدم نچسبی بودم.یه پسر گوشه گیر که بیشتر اهل رمان و فیلم و گیم بود.سکوت و تنهایی رو ترجیح می دادم و جز مواقعی که ازم سوالی می پرسیدن،چیزی نمی گفتم.برای همین بعد یه مدت دورم رو خالی میکردن و می رفتن پی کار خودشون.تنها کسایی که هیچ وقت دست از سرم بر نمی داشتن یه عده از بچه ها بودن که بعد از بی محلی بهشون،شروع کردن به آزار و اذیتم.ولم نمیکردن و هر روز مدرسه سر به سرم می گذاشتن؛کیفم رو پرت می کردن،شلوارم رو پایین می کشیدن،آشغال می ریختن روی سرم و هرکاری از دستشون بر میومد می کردن تا روزم رو خراب کنن.بدترینشون هم امیرمحمد بود؛یه پسر خوشگل و خوش هیکل و محبوب توی کل مدرسه.همه عاشقش بودن و سعی می کردن باهاش دوست بشن به جز من.نه اینکه نمی خواستم،فقط اعتماد به نفسش رو نداشتم که برم جلو و باهاش صحبت کنم همین.با اینکه همسایمون بود و توی یه واحد و خونه های روبروی هم زندگی میکردیم تا حالا نشده بود بیشتر از چند کلمه با هم صحبت کنیم.ولی اون کمبود اعتماد به نفس من رو با بی محلی کردن بهش اشتباه گرفته بود و از من متنفر بود و این تنفر رو با خودش از آپارتمان و محله به مدرسه هم آورده بود.
سال دوم دبیرستان بود که فهمیدم دیگه نمی تونم تحمل کنم.خسته شده بودم از تحقیر و تمسخر بقیۀ بچه ها.بیشتر بچه ها که دیگه من رو میشناختن و می دونستن اهل دوستی و پایۀ رفاقت نیستم،کاری به کارم نداشتن حتی دوست های نزدیک امیرمحمد هم دیگه اذیتم نمیکردن اما امیرمحمد دست بردار نبود.هنوزم نمیدونم چرا ولی به نظر می اومد از تحقیر کردن من و باحال نشون دادن خودش لذت می برد.ساعت ها توی خلوت های همیشگی خودم فکر می کردم و نقشه می ریختم که چطور می تونم کاری کنم که امیرمحمد دست از این کارهاش برداره.و بعد از کلی فکر کردن به این نتیجه رسیدم که باید ازش آتویی داشته باشم که با اون بتونم جلوش رو بگیرم.یه چیزی مثل یه فیلم.یه فیلم که توی اون امیرمحمد تحقیر می شد.عالی به نظر می اومد.یه پسر مغرور مثل امیرمحمد همیشه از کوچیک شدن جلوی بقیه ترس داره.پس باید همین کار رو می کردم.البته گفتنش راحت بود ولی عمل کردن بهش یه چیز دیگه بود. خیلی با خودم فکر کردم که باید چیکار کنم تا ازش یه فیلم یا حتی یه عکس تحقیرآمیز بگیرم تا اینکه فرصت مناسب خودش افتاد جلوی پام.
خانوادۀ من و امیر محمد علاوه بر همسایه بودن اشتراکات زیادی داشتن که یکی از اونا همکار بودن پدرهامون بود.و همین باعث رفت و آمدهای خانوادگی و صمیمیت بین دو خانواده شده بود که سال ها ادامه داشت.از اون جایی که من بر خلاف امیرمحمد پسر آروم و سر به راه و مودبی بودم،خانواده اش خیلی من رو دوست داشتن تا جایی که مادر امیرمحمد که من خاله صداش می زدم من رو برای دخترش نرگس که دو سه سالی از من کوچیکتر بود،نشون کرده بود.یکی از شب هایی که خونۀ خاله مریم اینا دعوت بودیم و من هم به اجبار مادرم رفته بودم،پدر امیرمحمد گفت که قراره خودش و خاله مریم و نرگس برای یه چند روزی برن روستاشون و از اون جایی که امیرمحمد باهاشون نمی رفت از پدر و مادرم خواست که توی این چند روز از نظر خورد و خوراک هواش رو داشته باشن.پدر و مادرم هم قبول کردن.اینجا بود که فهمیدم اگه قراره کاری بکنم باید توی همین چند روز انجامش بدم.
دو سه روزی گذشت.پدرم رفت مأموریت کاری و مادرمم شب رفته بود خونۀ پدربزرگم و بهم سفارش کرد که شام امیرمحمد رو بهش بدم.به ناچار غذا رو بردم جلوی در و زنگ در رو زدم.امیرمحمد اومد بیرون و بدون اینکه چیزی بگه غذا رو گرفت و در رو بهم زد.منم بدون توجه به کارش برگشتم و رفتم خونمون.می دونستم چطور کارهاش رو تلافی کنم.
ساعت حدود دو سه نیمه شب بود که تصمیم گرفتم نقشه ام رو عملی کنم.نقشۀ کاملی نبود اما تنها چیزی بود که به ذهنم رسیده بود.مطمئن شدم اون دو تیکه طنابی کوچیکی که از بند رخت برداشته بودم،توی جیبم باشد،موبایلم رو هم چپوندم توی جیبم و کلید زاپاسی که خاله مریم برای اطمینان به مادرم داده بود رو هم برداشتم و از خونه زدم بیرون.چند قدم بیشتر با خونۀ امیرمحمد فاصله نداشتم.آروم کلید انداختم و دستگیره رو چرخوندم.خیلی استرس داشتم.امکانش زیاد بود که هنوز بیدار باشه ولی فوقش می گفتم مادرت نگران بود و گفت ببینم داری چیکار می کنی؟اگه میدید که یواشکی دارم وارد خونش میشم این جواب می داد.در رو که باز کردم خونه تاریک و ساکت بود.در رو بستم و یواشکی رفتم تو و یه نگاهی به دور تا دور خونه انداختم.نه توی آشپزخونه،نه توی پذیرایی خبری نبود.رفتم سمت اتاق امیرمحمد و آروم درش رو باز کردم.یه صدای ریزی داد که تمام موهای بدنم رو سیخ کرد.در رو که باز کردم دیدم امیرمحمد فقط با یه شرت،به پشت دراز کشیده روی تخت و خواب خوابه.در رو بستم و پاورچین پاورچین رفتم بالای سرش.دست راستش از تخت آویزون بود،بدون معطلی طناب رو از جیبم در آوردم و خیلی با احتیاط دور مچ دست راستش بستم و سر دیگه اش رو بستم به پایۀ تخت.دست چپش رو هم بستم و عرق سردی که روی پیشونیم نشسته بود رو پاک کردم.امیرمحمد هنوز هم روی تختش بی حرکت دراز کشیده بود.توی خواب صورتش خیلی ناز و معصوم به نظر می رسید.ای کاش توی بیداری هم همین طوری بود.
بعد از اینکه مطمئن شدم طناب ها محکم اند،رفتم سر وقت کمدش و یک از شرت هاش رو در آوردم.دیگه نیازی نبود از بیدار شدنش بترسم.سریع رفتم سمتش و شرت رو چپوندم توی دهن نیمه بازش.به ثانیه نکشیده بیدار شد و سعی کرد بلند بشه.وقتی دید نمی تونه وحشت زده نگاهی به اطراف انداخت و من رو دید که با یه نیشخند بهش زل زده بودم.شروع کرد به تقلا کردن و سعی کرد چیزی بگه اما فقط صداهای نامفهومی از دهنش بیرون می اومد.
بدون توجه به امیرمحمد موبایلم رو در آوردم و شروع کردم به فیلم گرفتن از سر تا پاش.حواسم بود که حتمأ صورتش هم توی فیلم بیفته.هرچی بیشتر بهش نزدیک میشدم کیرم شق تر میشد.این بدن بی نقض،کم مو و خوش فرم حتی از روی لباس هم من رو تحریک می کرد چه برسه به حالا که لخت بود.موبایل رو با یه دستم گرفتم و با دست دیگه ام شروع کردم به نوازش بدنش.کیرم داشت میترکید و دیگه خون به مغزم نمی رسید و نمی فهمیدم دارم چیکار میکنم.موبایل رو گذاشتم روی کتابخونۀ کوچیکی که روبروی تخت خواب بود و مطمئن شدم که تنظیم باشه و همه چیز توش بیفته.رفتم بالای سرش.وقتی من رو دید دست از تقلا برداشت و همین جور بهم زل زد.تیشرتم رو درآوردم و خودم رو انداختم روش.برخورد بدنامون دیوونه کننده بود.لااقل برای منی که تا حالا تجربه ای نداشتم عالی بود.از گردنش شروع کردم به بوس کردن تا رسیدم به گوشش و یخورده میکش زدم و رفتم سراغ گونه و چند تا بوس هم اونجا کاشتم.هنوز شرتش توی دهنش بود و منم چون نمی خواستم سر و صدا راه بندازه از خیر لباش گذشتم.همین طور که بوسش می کردم اومدم پایین و نوک سینه هاش رو لیس زدم و زبونم رو از نوک سینه اش تا بالای شرتش کشیدم.وقتی خواستم شورتش رو در بیارم مقاومت کرد ولی کار زیادی از دستش بر نمی اومد.شرتش رو که در آوردم دیدم،کیرش شق شقه.نمی دونم گی بود یا نه ولی اون قدر قیافم خوب بود که حتی یه پسر استریت هم با دیدنم شق کنه.گرفتمش توی دستم.می تونستم گرما و ضربانش رو حس کنم.این چیزی نبود که دنبالش بودم.قرار بود فقط یه فیلم از لختش بگیرم و با همون تهدیدش کنم اما شهوتم زده بود بالا و دیگه نمی تونستم درست فکر کنم.چند تا لیس زدم سرش و بعد گذاشتمش دهنم.همون کاری رو می کردم که توی فیلم های گی دیده بودم و تمام سعیم بر این بود که دندونم به کیرش نخوره.در حالی که آب دهنم از کیرش سر می خورد و پایین می اومد،کیرش رو توی دهنم بالا و پایین می کردم.امیرمحمد دیگه تکون نمی خورد و می تونستم صدای آهش رو حتی از زیر شرت توی دهنش بشنوم.دیگه تحریک کردنش کافی بود.دیگه نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم پس رفتم سراغ اصل کاری.
طناب دست چپش که به پایۀ تخت بسته شده بود رو باز کردم و کنار دست راستش به پایۀ تخت بستم.از اون طرف طناب دست راستش رو باز کردم و جای دست چپش به میلۀ تخت بستم.اینطوری می تونستم بدون این که دستاش رو باز کنم،دمر بخوابونمش.وقتی کونش رو دیدم کیرم می خواست شرتم رو پاره کنه.یه کون خوش فرم و کم مو که دهنم رو آب انداخت.
لپ کونش گرفتم دستم و چند بار بهش چنگ زدم.لای کونش رو باز کردم.تف زدم به کونش و سعی کردم انگشتم رو بکنم توش اما برای این کار زیادی تنگ بود.امیرمحمد شروع که به تقلا کردن و یه چیزایی گفتن که اهمیتی بهش ندادم.رفتم سروقت کمدش و یه کرم نرم کننده برداشتم.یه کم زدم به دستام و یه مقداری هم ریختم رو ی کونش.بعد آروم انگشتم رو کردم داخل.راحت لیز خورد و رفت تو.از حرکت بدن امیرمحمد فهمیدم دردش گرفته.ولی ادامه دادم.انقدر عقب و جلو کردم تا برای دومین انگشت هم جا باز شد و بعد سومیش.بعد ولش کردم.شلوار و شرتم رو درآوردم و یه کم کرم زدم سر کیرم.خودم روش ول کردم و با بدنم تمام بدنش رو پوشوندم.کیرم رفته بود لا کونش.داغ داغ بود.از پشت شروع کردم به خوردن گردنش و گوشش.همزمان کیرم رو لای کونش عقب جلو میکردم.باورم نمی شد توی زندگی گهی که من داشتم همچین موقعیتی برام پیش اومده بود و این حس فوق العاده رو داشتم تجربه می کردم.از روش بلند شدم.سر کیرم رو گذاشتم در کونش و آروم شروع کردم فشار دادن.راحت سر خورد و رفت تو.بعد تو یه حرکت تا ته کردم تو جوری که شکمم به کونش چسبید.یه آه بلند کشید که حشری ترم کرد.شروع کردم به عقب و جلو کردن.تندتر تندتر.لذتی بالاتر از این وجود نداشت.آه و ناله اش رو درآورده بودم که البته به نظرم بیشتر از روی درد بود تا لذت.تندتر و تندتر عقب و جلو کردم.صدای برخورد شکمم به کونش اتاق رو پر کرده بود.سرم رو بردم نزدیک گوشش و گفتم:«چه حسی داره که پسر تو سری خور کلاس داره می کنتت ها؟دوست دخترت چه فکری می کنه اگه بفهمه کونت گذاشتن؟فکر کنم خاله مریم به جای خواهرت باید تو رو برام کنار می گذاشت.»گفتن هر کدوم از این جملات یه لذت خاصی برام داشت که باور کردنی نبود و حشری تر می کرد.
احساس میکردم یه چیز فوق العاده لذت بخش که از رونام شروع شده بود داشت تو کیرم جمع می شد.آبم داشت میومد.سرعتم رو تندتر کردم اما قبل از اینکه آبم بیاد صدای آه بلند امیرمحمد در اومد.نمیدونم چی شد.یعنی ممکن بود ارضا شده باشه؟چند ثانیه بعدش منم تمام آبم رو توی کونش خالی کردم.خودم رو روش ول کردم.امیر محمد بی حال روی تخت افتاد و من بی حال روی اون.نفس نفس میزدیم.باورم نمی شد.این کار رو کرده باشم.
چند دقیقه ای گذشت تا او لذته از بین رفت و نگرانی هام شروع شد.اگه به کسی می گفت چی؟نه اینطوری آبروی خودش هم می رفت و توی مدرسه انگشت نما می شد.امکانش نداشت این کار رو بکنه.اما باز هم می ترسیدم.از روش بلند شدم و رفتم سمت موبایل.هنوز داشت فیلم میگرفت.یه نگاهی به فیلمه انداختم.صورت امیرمحمد و من توش کاملا معلوم بود.رفتم بالای سر امیرمحمد که هنوز روی تخت ولو بود و نای بلند شدن نداشت.فیلم رو پلی کردم و گرفتم جلوی چشمش و گفتم.«اگه دوباره سر به سرم بذاری یا چیزی بگی این رو همه جا پخش می کنم و آبروت رو میبرم.فهمیدی؟»چیزی نگفت.فقط روش رو برگردوند.رفتم دستاش رو باز کردم.می ترسیدم یهو بلند شه و باهام درگیر شه اما بی حال تر از این حرف ها بود.طناب رو جمع کردم و از اتاق و خونه شون زدم بیرون.تقریبا دویدم و در خونمون رو باز کردم و سریع بستمش و قفلش کردم.همون جا روی زمین نشستم.یه نگاهی به ساعت انداختم؛سه و نیم بود.فقط یه ساعت و نیم و من کاری کرده بودم که حتی توی تخیلاتم هم جا نمیشد.کاری که ممکن بود زندگی خودم و خانواده ام رو توی خطر بندازه.قرار نبود این طوری بشه فقط یه فیلم لختی برای یه حق السکوت بود همین.اما حالا کونش گذاشته بودم،ازش فیلم گرفته بودم و تهدیدش کرده بودم.فقط میتونستم امیدوار باشم که امیرمحمد بترسه و کاری نکنه.دیگه هیچ وقت باهام کاری نداشته باشه و من رو برای همیشه فراموش کنه.انگار نه انگار که با هم همکلاسی هستیم،انگار نه انگار که همسایه ایم،انگار نه انکار که کونش گذاشتم…
ادامه دارد

نوشته: kourosh.k.f

ادامه...


👍 46
👎 4
34401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

938829
2023-07-21 23:57:15 +0330 +0330

بیا خودتو بکنم تا از افسردگی دربیای خوشگل جون

0 ❤️

938856
2023-07-22 02:27:44 +0330 +0330

فقط نگو بعدا تو رو به هفت روش سامورایی کرد

1 ❤️

938859
2023-07-22 02:36:53 +0330 +0330

داستان قشنگی بود
ادامشو زود بزار

0 ❤️

938875
2023-07-22 04:51:06 +0330 +0330

زیبا بود
منتظر ادامش هستم

0 ❤️

938897
2023-07-22 09:57:59 +0330 +0330

خوب بود
امیدوارم در قسمتهای بعدی این برخورد منجر به یک رابطه صمیمی و سکس دو طرفه بین تو و امیر محمد شده باشه که بعد این همیشه از کیر و کون هم لذت ببرید

0 ❤️

938902
2023-07-22 10:03:43 +0330 +0330

جالب بود منتظر ادامه ش هستم

0 ❤️

938904
2023-07-22 10:24:58 +0330 +0330

چقدر عقده ای و تنگ نظری

0 ❤️

938909
2023-07-22 11:39:32 +0330 +0330

عالی بود بعد از مدتها یه داستان کیرمو راست کرد‌ . میتونم ادامشو حدس بزنم احتمالا خوشش اومده وبعد از اوم بازم باهم رابطه داشتید. به هرحال ادامشو بنویس منتظریم

1 ❤️

938917
2023-07-22 13:56:06 +0330 +0330

خوشمان آمد واقعا
بیشتر بکنش

1 ❤️

938929
2023-07-22 17:01:03 +0330 +0330

عالی مینویسی

1 ❤️

938939
2023-07-22 18:26:33 +0330 +0330

یه پسر خوشگل از تهران نیست

1 ❤️

938991
2023-07-23 02:12:25 +0330 +0330

عالی

0 ❤️

939002
2023-07-23 02:47:13 +0330 +0330

قشنگ بود، پارت دوم لطفأ

0 ❤️

939099
2023-07-23 21:19:03 +0330 +0330

فیلم‌زیاد میبینی ن🗿
رفتی تو اتاق طرف‌ دستاشو کامل با طناب بستی بعد بیدار شد
کسخل جقی🚶🏿‍♂️

1 ❤️

939432
2023-07-26 02:58:28 +0330 +0330

چاخان

0 ❤️

940875
2023-08-05 17:26:45 +0330 +0330

عالی بود
واقعا خوشم
ادامشم بنویس لطفا

1 ❤️

941533
2023-08-10 04:27:26 +0330 +0330

به نظرم این داستان تجاوز بود.

0 ❤️

945893
2023-09-05 13:12:40 +0330 +0330

خوب نوشتی ولی تابلوئه خالی بندیه

0 ❤️