همیشه من رو می دید (۳)

1403/03/23

...قسمت قبل

اون شب تو خونه مثل وقتی کافه میرفتیم، نشستیم و حرف زدیم. قهوه خوردیم و حرف زدیم، شام خوردیم و حرف زدیم. حرفها ادامه ی همون حرفهای کافه بود، ولی صمیمی تر شده بود. و من وسط حرفها بیشتر از کافه به اندامهای کاوه خیره میشدم و دیگه از خجالت سرخ نمی‌شدم. بازوهاش خیلی جوون بود، حتی شاید بشه گفت یه کم بچه گونه. رد کتف هاش رو که از پشت میدیم، میخواستم از ذوق بمیرم. مچ پاهاش زیباترین تراش رو از نظر من داشت. انگشتای پاش کشیده بود، ولی استخونی نبود. پاهاش موهای نازکی داشت که سکسی ترشون کرده بودند. و رونهای پاش، داشتم میمردم که زودتر لمسشون کنم. رونهاش پر بود و ماهیچه ای. شلوارک دور رون پاش کشیده شده بود و جایی برای حتی بردن یک انگشت زیرش نذاشته بود. آخرای شب دیگه طاقت نیاوردم. رو همون مبل دراز کشیدم رو پاش. سرم رو گذاشتم روی رونش و با دست شروع کردم آروم لمس کردنشون. بعد آروم بوسیدن رو هم اضافه کردم. یه ربعی داشتم با پاهاش ور میرفتم و اون هم دستش رو گذاشته بود تو موهام و نوازشم میکرد. بعد سرم رو رو پاش چرخوندم و صورتم رو طرف کیرش کردم. کاملا راست کرده بود. یه کم از روی شلوارک نگاهش کردم. واقعا جذاب بود. خودم هم کاملا راست کرده بودم. دست رو بردم گذاشتم از روی شلوارک رو کیرش. آروم دستش رو گذاشت رو دستم، خم شد و گونه ام رو بوسید و یواش تو گوشم گفت امشب اینجوری نه.
باز خورد تو ذوقم ولی سعی کردم به روم نیارم. مشکلش چی بود این بچه که منو دیوونه میکرد و وسط کار از سکس می کشید کنار؟ یادم اومدم حتی هنوز ما هم رو بوسیدیم. حالم انقدر بد بود که نا نداشتم بلند شم. یه کم دیگه رو پاهاش موندم و چشمام رو بستم. شاید ده دقیقه شد، وقتی چشمام رو باز کردم دیدم کاوه داره با اون چشمای درشتش، بدون پلک زدن فقط نگاهم میکنه. نگاه کردنش انقدر بهم چسبید که دلخوریم یادم رفت. بهش لبخند زدم. اونم لبخند زد. گفت بریم بخوابیم.
هنوز امید داشتم یا بیاد تو اتاق من یا منو ببره تو اتاقش، ولی نکرد. صورتم رو بوسید، شب بخیر گفت و رفت تو اتاقش. منم دمق رفتم تو اتاقم.
تو آینه خودم رو نگاه کردم. تو لباسی که کاوه برام خریده بود سکسی تر شده بودم. میدونستم کاوه هم احتمالا داره هر چی من تو آینه میبینم رو میبینه. بهش لبخند زدم. بعد دستم رو تکون دادم. بعد به نظرم کارم مسخره اومد. چراغ رو خاموش کردم. اتاق کامل تاریک نبود و نور از پنجره میومد.
رفتم تو تخت. چشمام رو بستم. به عادت همیشه شروع کردم اتفاقات روز رو از صبح مرور کردن. رسیدم به اومدن اینجا، دیدن بدن نیمه لخت کاوه، لخت شدن جلوش، دیدن کیرش که زیر شلوارک راست شده و اون با دستش جابجاش میکنه، دوش گرفتن زیر نگاهش، راه رفتن تو اتاق وقتی کیر راست شده ام تکون میخورد، بوسیدن و لمس رون های کاوه، دست زدن به کیرش حتی برای یک لحظه از روی شلوارک. همه اینا از ذهنم رد میشد و من دوباره بی نهایت حشری بودم با کیری که تو شرتم سفت سفت بود و نبض میزد. اینطوری نمیتونستم بخوابم. دلم میخواست جق بزنم اما زیر نگاه کاوه خجالت میکشیدم. خیلی ترحم برانگیز بود که ببینه دارم واسه خودم زیر پتو جق میزنم. یاد حرفش افتادم که گفته بود این اتاق توئه ولی نه تنها. هم تنها بودم و هم نبودم. بعد یاد حرف آخر شبش افتادم “امشب اینجوری نه” پس چجوری؟ چجوری انتظار داشت ازم؟ یهو برام همه چی یه جور دیگه واضح شد. کاوه انتظار داشت من بفهمم اون چی میخواد، بدون اینکه توضیح بده، همونطور که خودش همین کار رو میکرد. کاوه انتظار داشت منم سورپرایزش کنم. ولی چطور؟
پتو رو زدم کنار و از تخت اومدم بیرون. پرده رو کشیدم، چراغ اتاق رو روشن کردم. میدونستم این نور میره تو اتاق کاوه ، انگار چراغ اتاق خودش روشن شده. ایستادم جلوی آینه. این بار سریع لخت شدم. با شورت ایستادم جلوی آینه. کیرم سفت رو بالا بود و نوکش از بالای شرتم زده بود بیرون. شروع کردم مالیدنش از روی شرت. بعد از کمی مالیدن، چرخیدم و پشتم رو کردم به آینه. دو تا دستم رو از رو شرت میکشیدم رو دو طرف کونم. همونجور پشت به کاوه، یعنی همون آینه، شرتم رو آروم کشیدم پایین تا روی رونهام، و دوباره شروع کردم ماساژ دادن کونم. بعد برای در آوردن شرتم از پام، کامل خم شدم، و تو حالت خم موندم، سرم رو برعکس، رو به زمین رو تو حالت خم شده آوردم بین پاهام تا خودم هم آینه رو ببینم. دو طرف کونم کامل باز شده بود و سوراخ تقریبا صورتیم کاملا دیده می‌شد. شیو بودم و مویی نداشت کونم. انگشتم رو تو همون حالت بردم و با سوراخم بازی کردم و صورتم هم برعکس تو آینه دیده می‌شد که دارم آه میکشم و لبم رو گاز میگیرم.
عصر فقط لخت شده بودم و عادی دوش گرفته بودم، ولی حالا داشتم یه شوی کامل اجرا میکردم. و اینکه خودم تو آینه میدیدم که کاوه داره چی میبینه، بیشتر تحریک ام میکرد.
همونجور که پشتم به آینه بود ایستادم و خودم رو پرت کردم رو تخت. رو شکم خوابیده بودم خودم رو می‌مالیدم به تخت. نمی دیدم اما گمونم صحنه ی جذابی بود واسه شام. بعد یک دقیقه، برگشتم و با پشت دراز کشیدم. پاهام رو باز کردم، تخمام وسط پاهام دیده می‌شد. کیرم رو آوردم بالا و شروع کردم مالیدن. به نوبت کیرم و تخمام رو می‌مالیدم. یهو یادم اومد که بات پلاگ و لوبریکانتم رو از خونه ام آوردم و تو کیفم هست. پاشدم و برداشتمشون. بات پلاگ رو اول جلو آینه حسابی لیس زدم، انگار واقعا کیره. بعد بهش لوبریکانت زدم و نشستم رو تخت. پاهام رو آوردم بالا و باز کردم، سوراخم دوباره دیده می‌شد. بات پلاگین رو گذاشتم راحت توش. و شروع کردم عقب جلو کردن. درش نمیاوردم که نکنه یه وقت کثیف شده باشه و منظره ی بدی بده. بعد با دست دیگه کیرم رو آوردم بالا و می‌مالیدم. تاثیر همزمان بات پلاگ و مالیدن کیرم باعث شد دیگه در حال اومدن باشم. رو تخت چرخیدم، باز به پشت بودم ولی پهلوم به آینه بود. پاهام رو تا جایی که میتونستم آوردم بالا. کونم تو هوا بود کیرم جلوی صورتم. دهنم رو باز کردم و محکمتر کیرم رو مالیدم. آه بلندی از ته حلقم بیرون اومد و آبم با فشار پاشد رو صورتم و تو دهنم. زیاد بود و کل صورتم خیس شده بود و از همه طرف روون شده بود، چند قطره داشت میرفت تو موهام، دو تا قطره تو گوشم بود و از چونه ام هم داشت می‌ریخت رو گردنم. پامو آوردم پایین و همونجور به پشت دراز کشیدم. نفس نفس میزدم. بات پلاگ هنوز توم بود، باید تو دستشویی درش میاوردم. رو کردم به آینه، صورت خیسم رو دیدم و لبخند زدم و چشمام رو بستم.
چند دقیقه ای تو همون حالت بودم که صدای دو تا ضربه به در اتاق شنیدم. چشام رو باز کردم. در هنوز بسته بود. با مکث بلند شدم. یعنی کاوه الان میخواست بیاد پیشم؟ با تردید رفتم پشت در، تصور کردم چی میتونم ببینم. شاید لخت پشت در باشه، با کیر راست شده به سمت من. اگه این باشه همونجا میشینم جلوش. ولی ترجیح میدم حداقل شرت پاش باشه که اول از روی شرت براش بخورم و لحظه ای که میخوام اولین بار کیرش رو ببینم، یهویی نباشه، کامل آگاه باشم و آروم شرتش رو بکشم پایین و قدر اولین دیدن رو بدونم.
شاید هم چیز دیگه ای باز تو فکرشه و باز نذاره بهش دست بزنم.
با همین فکر ها در رو باز کردم ولی کسی پشت در نبود. یعنی اشتباه شنیدم؟ که نگاهم افتاد به زمین، جلوی در. یه شرت نامنظم رو زمین افتاده بود و یه استکان کوچیک روش بود. خم شدم، توی یه استکان یه مایعی بود. طول کشید تا بفهمم: کاوه از شوی من لذت برده و آبش رو ریخته تو استکان و با شرتی که پاش بود واسه من جایزه آورده. این پسر چقدر خلاقه.
برداشتمشون و در اتاق رو بستم. اومدم جلوی آینه، شرت رو گذاشتم جلوی صورتم و عمیق بو کشیدم. پس اینه بوی تن کاوه. سکسی ترین بوئیه که تا حالا حس کردم. دلم نمیخواد تموم شه، پشت هم نفس عمیق میکشم.
دلم نمیخواد آبش سرد شه. دراز میکشم رو تخت، همونجور که قبلش دراز کشیده بودم. صورتم نیم رخ به آینه بود.
جلوی شرتش رو، یک لا ، میذارم روی صورتم، جوری تنظیم میکنم که نوک برآمده ی شرت که جای نوک کیر کاوه بوده جلوی دهنم باشه و بالای شرت که بوی تنش رو میده رو دماغم. دهنم رو باز میکنم . دو طرف پارچه روی لبهام ایستاده و جای نوک کیرش کمی میاد تو دهنم. استکان رو میارم بالا و آروم آروم خالی میکنم تو فرورفتگی جای کیرش. پارچه نخی شرت نازکه و زیاد جذب نمی‌کنه. آبش از پارچه ی شرت میگذره و میچکه تو دهنم. هم طعم درون بدنش رو حس میکنم و هم طعم بیرون بدنش رو. بو میکشم. آبش رو میخورم. با خودم فکر میکنم شاید من اولین کسی باشم که قبل از دیدن کیر یه پسر، آبش رو خوردم.
چشمام رو میبندم و با همون شرت روی صورتم، با همون عطر و طعم تا صبح میخوابم

نوشته: م. م

ادامه...


👍 11
👎 11
8101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

987459
2024-06-12 23:53:29 +0330 +0330

حالم بهم خورد

0 ❤️

987460
2024-06-13 00:02:07 +0330 +0330

اگه قراره با این وضعیت پیش بره لطفا تگ فانتزی رو هم اضافه کن.
چون به جز یه مشت فانتزی چیز دیگه ای نیست !

1 ❤️

987467
2024-06-13 00:26:14 +0330 +0330

انتظار چیز دیگه رو داشتم، واقعا خراب کردی

3 ❤️

987471
2024-06-13 00:39:17 +0330 +0330

اه اه چندش

0 ❤️

987480
2024-06-13 01:28:40 +0330 +0330

خسته نباشی
خوب بود
اما دوقسمت بیشتر نمونده تا پنج قسمتی شدن داستانت
طولانی تر کن
یا یه طوری جمع کن که ارزش پنج قسمت دنبال کردن و خوندن داشته باشه
موفق باشی

0 ❤️