وقتی شوهرخالم رو وادار به سکس با خودم کردم (۲)

1401/10/12

...قسمت قبل

سلام سلام تو قسمت قبلی بهتون گفتم چجوری با نقشه ی شیطانی ای که کشیدم موفق شدم تا با شوهر خالم سکس کنم‌…😅
اول از همه بگم اونایی که این داستانو میخوان بخونن قبلش بخش اول رو تو دسته ی گی بخونن تا بفهمن داستان از چه قرار بود✅️✅️
.
بعضیا گفتن چرا مستقیم بهش نگفتی و این همه نقشه کشیدی🫢
باید در جواب بگم اگه شماهم تو جوو خانوادگی ما بودی همین کارو میکردی جوریه که محرم نا محرم رعایت میشه و کلا همه خشک رفتارن حالا من که پسرم محرم نا محرمی نیست ولی کلا گفتم که اصلا نمیشد مستقیم درخواست سکس به شوهر خالم بدم😆😆😆
بگزریم بریم سراغ ادامه ی داستان که دوباره نقشه جدید کشیدم که این بار شوهر خالمو بکنمش😁
.
.
داستان تا اونجا پیش رفت که مهدی (شوهر خالم) فیلم رو گرفت و با کلی ذوق که الان پولش جور میشه (۴۰ تومن کم داشت برای دیه).
به اکانت مهین پیام داد که مهین جون من فیلمو گرفتم حالا کی بیام برای گرفتن پول😆 و منم از اونجایی که فیک بودم گفتم دخترم داره از لندن میاد بعد از مدت ها و باید صبر کنی.مهدی گفت تاکی؟ منم گفتم معلوم نیست شاید اصلا نتونم اوکی کنم بیای پیشم 🥺
اونجا شد که مهدی شک کرد که نکنه فیک باشم و برگشت گفت میشه تصویری بگیرمت یه لحظه ببینمت؟ 😟
.
حاجی اینجا واقعا گفتم شاید شک کرده باشه ولی خب جای نگرانی نبود چون من دیوس تر از این حرفام که باخت بدم😁
برگشتم گفتم نه من از تماس تصویری خوشم نمیاد حرفشم نزن(اینجوری کردم که بیشتر کنجکاو بشه) بعد خیلی کلید کرد منم عصبی شدم گفتم ببین اگه من ثابت کنم فیک نیستم بخدا میرم برای همیشه ها!
مهدی گفت باشه اصلا پولم نمیخوام فقط ببینم خودتی!
گفتم اوکی زنگ بزن تصویری ولی فقط یک نگاه خودمو نشون میدم چون بدم میاد حس بدی به تماس تصویری دارم🥺 خلاصه من قبلا از لایو واقعی این پیرزنه اسکرین رکورد کرده بودم قبلنا درحد ۲ دیقه میشد😆 (من فکر همه جای پیج فیکی که داشتمو کرده بودم از اول)
.
بعد این فیلمو با اونکی گوشیم پلی کردم و دوربین اینکی گوشیم که کیفیتش بالاس رو گرفتم رو صفحه اونکی گوشی😅😅😅
کاملا انگار خودم بودم که دارم تصویری میدم… خیلی استرس داشتم یهو نفهمه بگا برم
.
زنگ زد و دید یهو دست تکون داد مثلا سلام! منم تا دید زود قطع کردم و سریع پیام دادم گمشو دیگه مهدی نمیخواستم شک تو دوستیمون باشه ولی دیگه تمومه (خواستم بپیچونمش)😆
بعد دیدم میگه ببخشید و بخدا حق بده بهم و فلان…
خلاصه یه تهدیدش کردم گفتم برو گمشو ولی مراقب باش که من یروز تلافی این رفتارتو سرت در نیارم و سریع بعدش پیجمو دیاکتیو کردم😁
.
وقت پرداخت دیه مهدی شد و خلاصه این اقا مهدی ۴۰ تومن از بابای من قرض کرد و دیه رو داد و تموم شد و الان که دارم این داستانو مینویسم پنجم دی ۱۴۰۱ هست و من دوباره با یه نقشه درست حسابی این بار مهدی رو کردمش هفته ی پیش 😍😍
.
.
چند هفته بعد از پرداخت دیه من یه شماره مجازی کشور انگلیس رو توی واتساپ درست کردم و به مهدی پیام دادم گفتم فکر کردی خیلی زرنگی که میخواستی مادر منو اخفال کنی؟ (این بار تو نقش دختره مهین که لندن زندگی میکرد رفتم جلو 😅)
.
گفتم ببین همه مشخصاتتو امارشو در اوردم اسم زنت ریحانه س محل کارت فلان جاعه و ادرس خونت و شماره خونت و شماره زنت و همه اینارو درست و دقیق براش فرستادم و گفتم منتظر باش میام به زنت میگم چه ادم کثیفی هستی حال اون خواهرزادشم جا میارم و به خانوادش میگم😆(گفتم خودمم اسم ببرم که شک نکنه باز)🙈
.
مهدی هم وقتی این پیامو خوند اولش گارد گرفت و یکم بد و بیراه گفت ولی گفتم باشه بشین تماشا کن من الانم ایرانم فردا زنگ میزنم به زنت میگم 😅(مهدی فکر میکرد کسشر میگم).
.
خلاصه فردا شد و گزاشتم وقتی خودش خونس زنگ بزنم به تلفن خونشون…
.
ساعت ۷ شب بود رفتم پیش دوستم مرجان مرجان ۲۵ سالشه و چند ساله دوست معمولی هستیم و صمیمی البته مرجان کامل میدونست من رو مهدی خیلی وقته کراش دارم و همه داستانو هم تو این مدت بهش گفته بودم 😆 بعد به مرجان گفتم تو رو چون صداتو نمیشناسن زنگ بزن به خونه ی خالمینا و فقط بگو همکار مهدی ام و کارش دارم بعدش تا گوشیو خالم بده به مهدی گوشیو قطع کن(تو خونشون همیشه خالم گوشیو ورمیداره).
اقا یه سیم کارت به اسم افغانی داشتیم و ورداشتیم زنگ زدیم و مرجان گفت سلام منزل اقای واحدی؟ با اقا مهدی کار داشتم از همکاراشونم گوشیشونم جواب ندادن از اونجایی که کار مهم کاری داشتم مجبور شدم زنگ بزنم به خونتون… خالمم گفت اوکی گوشی نگه دارید😅 و گفتم مرجان قطع کن گوشی روهم خاموش کن.
همون موقع بهش پیام دادم دیدی راحت میتونم زندگیتو خراب کنم…
مهدی هم خیلی رو زندگیش حساس بود چون ۵ سال پیش بعد از ۳ سال جدایی با خالم دوباره برگشته بودن سر خونه زندگیشون …
خلاصه این بار مهدی ریده بود جاش و گفت تروخدا از زندگی من بکش بیرون و فلان …
گفتم مامان من که داشت بهت خوبی میکرد پس چرا دلشو شکوندی مامان من افسرده شده پیر زنه تنها. چرا ناراحتش کردی؟
.
مهدی هم گفت من از مهین معذرت خواهی کردم بخدا ولی بخدا لنگ پول بودم الانم از باجناقم قرض کردم و پول دیه رو دادم😅
.
منم گفتم دیگه فایده نداره و میام به زنت رو در رو میگم یا میام رودر رو یا تو باید…
.
مهدی گفت: من باید چی؟ گفتم تو باید از دل مامانم در بیاری! گفتم مرتیکه مامان من میخواست ۴۰ تومن به تو بده بعد بهش شک کردی ریدی توش؟ خلاصه یکم حرف زدیم و قرار شد یروز مثلا بیاد خونه ی مامان مهین و از دل مهین جون در بیاره😁
.
.
خب حالا میرسیم سر هنر نمایی من (میلاد)😅
فردای همون روز به بابام فشار اوردم که ۴۰ تومن الان تقریبا یه ماه شد عمو مهدی مگه نگفته بود یه ماهه پولو پس میده چیشد پس😒 بابامم کلا با مهدی کارد و پنیر بودن و این ۴۰ تومنم مامانم راضیش کرد که بدن خلاصه رفتم تو مخ بابام و گفتم بگیر ۴۰ تومنو ترید کنیم یه ماهه میترکونیم و فلان و بیسار 😆😆😆 خلاصه رفتم رو مخش و زنگ زد به مهدی و سلام و علیک گفت مهدی داداش ۴۰ تومنو راستش لازم دارم کار فوری فوتیه بیار بده…
مهدیم گفت بخدا ندارم الان و یکم وقت بده و خلاصه بابام اتیشش تند بود و جر و بحث کردن و بابام قاطی کرد و اصلا ترید و اینا یادش رفت و داد و هوارش رفته بود بالا و گفت سفته هاشو میزارم اجرا تا الانم صبر کردم بخاطر فامیلیت بوده😆😆😆😆
.
دیدم بعد یک ساعت مهدی به خودم پیام داد که سلام میلاد جان خوبی؟ میگم میشه یکار کنی بابات یکم دست نگر داره خودت که میدونی وضعیت منو ! منم در جواب گفتم به من مربوط نیست برو به همون مهین جونت که دورت زد بگو 😒 دیگه جواب نداد و دوباره از اونور به اکانت فیکم پیام داد و ماجرا رو تعریف کرد و خواست که کمکش کنیم و ۴۰ تومن بدیم بهش تا بدهی باجناقش(بابای منو) بده😂
.
منم در نقش دختر مهین گفتم خاک تو سرت من بخوام الان بدهیتو صاف کنم که دو سوته برام ولی تو ادم نمک نشناسی هستی اقای عزیز! از اون ادمایی که با دست پیش میکشن با پا پس میزنن. (داشتم اینجوری حرف میزدم که یکم احساس کنه هنوز راهی هست واس جبران)😅 بعدش عکس اسکرین شات مسیج بانک که این بودو براش اسکرین کردم فرستادم👇 (این اسکرین شات رو با برنامه ساخته بودم و کاملا واقعی به نظر میومد)👇
بانك پاسارگاد
کارت
برداشت از:
مبلغ: 1,900,000 ريال
01/09/24_19:35
موجودي: 583,761,200 ريال
.
.
اینو فرستادم گفتم اتفاقا ته یکی از کارتامه کلش رو میدم بهت ولی مامانم هوس جدید کرده 😂😂😂
.
گفتم این بار دوست داره کون بدی و ساک بزنی فیلمشو بیاری براش.
مهدی گفت: خب از کجا معلوم اینبار نپیچونید.
منم گفتم میتونی اعتماد نکنی
گفت: خب شما یکار کن اعتماد کنم…
گفتم اوکی برای اطمینان من یه انگشتر طلا دارم میدم اسنپ برات بیاره که ۲۰ تومنی میارزه اینجوری نه سیخ میسوزه نه کباب 😆
مهدی گفت باشه…
.
.
خب حالا خودم (میلاد) یه انگشتر بدلی زنونه داشتم کپی طلا بود ریختو قیافش و از نت یه فاکتور طلا فروشی گرفتم و ادیت کردم و چاپ کردم و فاکتور فیک ساختم باز😅😅😅😅 و فرداش با مرجان رفتم بالاشهر و از اونجا اسنپ گرفتم و دادم مرجان بده به اسنپی که یوقت مهدی پرسید از راننده بگه یه خانمی اینو داد😆 و شماره اکانت اسنپم با همون شماره بی صاحابه بود که زنگ زدیم خونه خالم😗
.
.
خلاصه دو روز گزشت و دیدم مهدی هیچ بویی نبرده که طلا بدله و خیلی تشنه ی پولش کرده بودم که حریص تر بشه به پول که جا نزنه یهو…
.
خلاصه رسید روز موعود و مهدی دوباره زنگ زد به خودم گفت میلاد کجایی بیا کارت دارم میام با ماشین رفیقم بریم دور بزنیم کارت دارم😗
.
ساعت ۹ شب بود دقیقا فرداش شب یلدا بود .
بعد رفتیم بیرون و داستانو تعریف کرد و دوباره ازم خواست سکس کنیم و این بار من اونو بکنم 😁 خواسته ی مهین جون و دخترش بود دیگه مثلا🤣🤣🤣.
بهش گفتم مگه تو تاحالا از پشت دخول داشتی؟ گفت نه والا ولی مجبورم از اونورم بابات پولشو میخواد مجبورم …
گفتم دوباره مهین سرکارت نزاره؟ گفت نه بابا این بار فرق میکنه (دلش به اون طلای بدلی قرص بود)ولی به من نگفت طلا گرفته🥶
گفتم پس قبل کار توشو بشور… گفت چجوری؟ گفتم خیر سرت زن داری همونجوری که خاله کونشو میشوره با شلنگ تو هم توشو بشور با شلنگ 🤣🤣🤣🤣 مرده بود از خنده (رومون یکم واشده بود بهم بعد اون سکس اولی).
.
قرار شد روز شب یلدا که همه از ساعت ۳.۴ بعد از ظهر خونه ی مامان بزرگم جمع هستیم ساعتای ۵.۶ ما بپیچیم بریم خونه خودشون کارمونو انجام بدیم (این بار خونه خودمون نشد چون بابام سرش درد میکرد و مونده بود خونه ) رفتیم خونه خالمینا و سکسمون شروع شد من باز گفتم صبر کن فعلا فیلم نگیر یکم خودمون حال کنیم… حشری شدم دلم نیومد کیر کلفتشو ساک نزنم و شلوار جین مشکی که تنش بود واوووو پیرهنشم در اورده بود و فقط شلوار پاش بود . یه بدن هیری نازه مردونه با اون شلوار تنگه جین مشکی عالی بود کمربند چرم مشکی هم بسته بود بوی تنش بوی ادکلن قدیمی سیگار رو میداد. جورابای مشکی مردونه که من عاشقشم واوووو کیرشو از زیپ در اوردم و ساک زدم تا راست بشه… تو دهنم کم کم راست شد و گفتم بخواب و خوابید و شلوارشو در اوردم کیرش شده بود مثل سنگ ولی انگار عجله داشت و گفت میلاد جان بیا زود تمومش کنیم دیر نشه 🙁
گفتم اوکی و شروع کرد به ساک زدن اخ ته ریش داشت و. ته ریشش فرو میرفت تو گوشته کیرم و عالی بود این حس مخصوصا با کسی که روش واقعا کراش داشتی مدت هاست🤪 درحدی خورد که ابم نزدیک بود بیاد و گفتم بسه گفت چیشد؟
.
گفتم هیچی نزدیکه ارضا بشم مگه قرار نبود بکنمتم؟ گفت چرا بکن فقط یجور فیلم بگیر که ابت اومد معلوم بشه😅
(چون گوشیش دستم بود منم وانمود کردم داره فیلم میگیره در صورتی که دکمه رکوردو زده بودم بعدش پاوز کردم از قصد که فیلم نگیره 😆) اینم باز شگرد خودم بود که زبونش فردا جلو مهین و دخترش کوتاه بشه🤣🤣🤣🤣
.
.
قمبل کرد یه کونه تقریبا پشم داری داشت با یه سوراخ تنگه تنگ که مورچه لا درزش نمیرفت 😅 وازلین زدم اول انگشت کردم اروم ببینم توش تمیز شسته یا نه😆 بعد دیدم وای توش چه داغ و تنگه کیرمو با بدبختی و اخ و ناله ی مهدی کم کم کردم تو سوراخش خیلی طول کشید عادت کنه و چند تا جلو عقب کردم کیرم حسابی حال اومد و ارضا شدم در اوردم ریختم رو کمرش و بعدشم پاک کردم کمرشو با دستمال… گوشیو سریع جمع کردم و مهدی هم به فیلم دقت نکرد فقط گفت گرفتی گفتم اره😄 گفتم خب حالا بیا منو بکن … گفت بابا دیره بپوش بریم گفتم نمیکنی منو؟ گفت دلم میخواد ولی دیره…
.
.
رفت اماده بشه خودشو بشوره بیاد که بریم وقتی رفت دستشویی و اومد دیدم رفت یچیو از تو اتاق بچش ورداشت اورد تو اتاق خودشون یجا قایم کرد (دیدم کجا قایم کرد) شصتم با خبر شد که همون انگشترس ولی به روش نیوردم و داشتیم از در میومدیم بیرون همونجا گفتم باید بکنی منو و گیر دادم مثل سیریش چسبیدم بهش و مجبورش کردم پشت در واحد کیرشو در بیاره و جرم بده اااااخ یهو یچیز رفت تو کونم جوووون کیر مهدی عالی … یکم گاییید منو و ابشم گفتم بریز تو کونم و اونم ریخت و عجله عجله ای سریع برگشتیم خونه مامان بزرگم.
فردای اون روز که اونجا بودیم من ساعت ۱۱ صبح به بهونه ی ناهار رفتم خونه خالم و رفتم سراغ جایی که مهدی اون انگشترو قایم کرد(گزاشته بود زیر تشک تخت طرفی که خودش میخوابه اون زیر زیر که کفی تخت وصله به تشک).
با بدبختی کسی نفهمه ورداشتمش 😆
و قبل اومدن مهدی از سرکار برگشتم خونمون… (فکر کنم تا الانم مهدی نفهمیده ورداشته شده ولی ورداشتم که اگه هم دید نیست بترسه که خالم نکنه ورداشته باشه )😁
.
شب همون روزم فهمیده بود فیلما خوب ضبط نشده به مهین و دخترش پیام داد که فیلم ضبط نشده و کلی عصبی بود😆
.
به خود منم پیام داد و عصبی بود حسابی ولی گفتم بخدا نفهمیدم دوربین گوشیت ضبط نمیکنه😅
.
اینجوری شد که با شوهر خالم شب یلدایی سکس کردم بصرف یه کون تنگ و یه ساک خوشمزه🫠
.
تازه قراره دوباره بیاد بکنمش چون فیلم ضبط نشده و مهین و دخترش شرطشون اوردن فیلم براشونه😂😂😂😂 انگشترم خودم ورداشتم که بوش در نیاد بدلیه و باز از اینور زبون مهدی روی مهین و دخترش کوتاه باشه😗😄.
.
ببخشید منو شاید کارم خیلی نامردی بوده باشه ولی مغز من رو این موارد خوب مانور میده و از اون مهم تر سکس با کسی که یه عمر روش کراش بودم برام خیلی ارزشمنده.

نویسنده Miliom81m

.

نوشته: میلاد ترنس


👍 3
👎 15
26301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

909105
2023-01-02 02:01:16 +0330 +0330

کاری با محتوای داستان که بیشتر شبیه تخیلات قبل خوابه ندارم

موقع داستان نوشتن استفاده از اموجی اصلا قشنگ نیست حالا یکی دوتا باشه اشکال نداره ولی اینکه ته هر خط اموجی خنده و فلان بزاری هم حس رو از داستان میگیره هم واقعی بودن رو

اینجوری انگار داری با خنده یه جوک مسخره رو واسه رفیقت تعریف میکنی…

میتونست داستان تخیلی قشنگی باشه ولی خوب ننوشتی

2 ❤️

909119
2023-01-02 03:01:30 +0330 +0330

حاجی میدونم که دوس داری بدی اشکالی نداره خوب هر کس علایق خاص خودش رو داره ولی میشه شماره ساقیت رو بذاری ، اخه جنسش خیلی نابه ، نومونه کارش خود تو ، شماره اش رو بذار بذار بقیه رفقا هم ازش فیض ببرن ، دمت گرم زیرت هم ایشالا همیشه گرم باشه

3 ❤️

909123
2023-01-02 03:43:32 +0330 +0330

نصف این هوش و ذکاوت رو صرف درس میکردی رتبه یک کنکور میشدی

4 ❤️

909141
2023-01-02 07:55:41 +0330 +0330

خاک بر سرت که اینهمه وقت گذاشتی بیا تو همین سایت بگو می‌خوام بدم هزارنفر میان می‌کننت

0 ❤️

909143
2023-01-02 08:01:09 +0330 +0330

وای چقدر خندیدم. البته این نه داستانه ، نه خاطره ، بیشتر شبیه تعریف کردن جک و ماجراهای خنده‌دار توی جمع دوستانه‌س.
اما یه توصیه ، اگه این همه استعداد و خلاقیت و رویاپردازی رو با همه‌ی انرژیت برای یه کار دیگه بذاری موفق میشی. درسته که نیاز جنسی لازمه‌ی زندگی هر کسیه اما دیگه نه اینکه کل زندگی و فکر و ذکر و خیال و هدفت بشه .

1 ❤️

909144
2023-01-02 08:22:26 +0330 +0330

سازمان سیا هم اینهمه امکانات نداره بنده خدا اینهمه کیر چرا کسشعر میگی یگو زوری کونتو گاییده اسنا چیه نوشتی

1 ❤️

909148
2023-01-02 09:09:30 +0330 +0330

تخمیه داستانت و خسته کننده

0 ❤️

909150
2023-01-02 09:19:36 +0330 +0330

ایکاش یکی اینجوری منو گول میزد و میگایید

0 ❤️

909156
2023-01-02 10:55:00 +0330 +0330

با اینکار عمل کیرکشی انجام دادی😂

1 ❤️

909160
2023-01-02 11:06:11 +0330 +0330

کیرم تو کون ساقیت که جنس کیری داده بهت فکرتو کیرپیچ کرده

1 ❤️

909195
2023-01-02 20:15:14 +0330 +0330

حالمو بهم زدی با داستانت

0 ❤️

909311
2023-01-04 00:45:41 +0330 +0330

کیر شیطان رجیم تو کونت

1 ❤️

909480
2023-01-04 21:36:03 +0330 +0330

خیلی چرت و پرت بود داستان ات
این دستان نباید چاپ بشود
کونی ایدزی بی شعور نفهم حروم لقمه الاغ برو جق ات رو بزن

0 ❤️

909429
2023-01-04 22:23:58 +0330 +0330

دیوس فیلمنامه نوشتی

1 ❤️

909520
2023-01-05 03:12:13 +0330 +0330

کصشر

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها