چهل پله

1388/08/20

سرم درد می کرد
کنار خیابان چند لحظه ایستادم
زل زدم به یک درخت عجیب
داشتم شاخه های به هم بافته اش را دنبال می کردم که چشمم افتاد به پنجره ای باز
دورش سفید بود و داخلش تاریک ،یه لحظه صدایی از روی درخت مرا برگرداند گربه ای شاخه به شاخه به طرف دیوار میرفت.
صدای بوق اتومبیلی مرا به خود آورد
تکانی به خودم دادم و به درخت دیگری تکیه دادم
خاطرات صبح آن روز را مروری کردم :

دوستم ؛ اکبر آدرس و تلفن یک زن اهل حال به نام ستاره را به من داده بود و شدیدا به من تاکید کرد که نامی از او نبرم و خود را دوست محسن معرفی کنم ،هر چه از او دلیلش را پرسیدم جواب قانع کننده ای نشنیدم .
دو روز قبل با همین شماره تلفن تماس گرفتم خانمی اندکی پرخاشگر پاسخ داد ولی با چند کلمه صحبت و پس از شنیدن نام محسن همچون آبی بر آتش آرام شد و با لطافت زنانه جالبی مرا به منزل دعوت نمود قرار را من برای صبح جمعه یعنی صبح امروز تعیین کردم ستاره نیز با کمی تعجب از ساعت قرار پذیرفت .

صبح امروز طبق عادت مالوف ساعت 7 بر خاستم با اندکی کندی خود را آماده نمودم بعد از نیم ساعت آماده حرکت بودم ، نگاهی به نقشه تهران انداختم آدرس ستاره نزدیک یکی از ایستگاههای مترو بود من هم با صد تومان کرایه می توانستم خود را به مترو برسانم فکری از ذهنم گذشت و با اینکه از رانندگی در خیابانهای خلوت صبح جمعه تهران لذت می برم تصمیم گرفتم با مترو بروم .من در شرق تهران ساکنم و ایستگاههای شرق تهران چند ماه بیشتر نیست که راه اندازی شده ولی واقعا کار راه انداز است.

تقریبا نزدیک ساعت 9 صبح خود را به نزدیک خانه ستاره رساندم و قدم هایم را کمی آرامتر کردم تا کمی وقت بگذرد ، کوچه خلوت و آرامی را پیمودم تا به پلاک ۶۴ رسیدم یک آپارتمان شمالی پنج طبقه بود با ورودی بزرگی برای پارکینگ و حیات . تعداد واحد ها را نتوانستم حدس بزنم نگاهی به زنگ اپارتمان انداختم و واحد ۳ را یافتم زنگی زدم و منتظر ماندم هیچ صدایی به غیر از صدای نفس های خود نشنیدم .چند ثانیه بعد دوباره زنگ را نگه داشتم اینبار بالاخره جواب شنیدم همان صدای آشنا بود ولی معلوم بود که هنوز در خواب است خود را معرفی کردم و درب باز شد . از زود آمدن پشیمان شدم ولی دیگر گذشته بود .

وارد شدم خود را به پله ها رساندم مواقعی که در فکر باشم تعداد پله ها را می شمارم شروع به شمردن کردم دقیقا 39 پله بالا آمدم با پله ای که در کوچه بالا آمدم شد چهل پله
درب نیمه بازی را دیدم و با خواندن شماره واحد به سمت آن آمدم از گوشه در ستاره زیبایی را دیدم که هنوز مست خواب بود ، زلفان پریشان گوشه ای از روی ستاره را پوشانده بود ،قد نسبتا بلند و اندام کشیده و چشمان نافذ تصویر اولیه من از این ستاره بود.
سلام
بفرمایین داخل

وارد شدم و کفش از پا کندم

منظور من از صبح ساعت ده یازده بود حالا اگه اجازه بدین من چند دقیقه ای بخوابم
خواهش میکنم

به سمت اتاق خواب رفت و درب را نیمه باز گزارد و من هم درب اصلی را بستم.
من از تعجب داشتم شاخ در می آوردم که چطور این زن یک مرد غریبه را که جمعا بیست کلمه هم با او صحبت نکرده به این راحتی به خانه راه داده و خود می خوابد.

آپارتمان نسبتا بزرگی بود ولی تک خوابه ، یک دست مبل ساده زینت اصلی آن بود به سمت آشپزخانه رفتم تا آبی بخورم ولی طبق معمول حس کنجکاوی نیز محرک من بود تا بتوانم تصویر دقیقتری از خصوصیات این زن در ذهن ترسیم کنم چند ظرف نشسته و شام دیشب بیشتر توجه مرا به خود معطوف کرد .
به نظرم آمد که ستاره شب گذشته تنها نبوده ولی نتوانستم مطمئن شوم .ضبط صوت کوچکی نظرم را به خود جلب کرد آن را روشن کردم ترانه ای قدیمی از گلپا داخل ضبط بود ، صدای آن را کم کردم و روی صندلی نشستم و منتظر ماندم .


باصدای زنگ ساعت به خود آمدم ، صدای زنگ از اتاق خواب بود .
ضبط را خاموش کردم و از آشپز خانه بیرون آمدم .روی مبل نشستم و گوش فرا دادم صدای زنگ قطع شد و ستاره با همان شمایل قبلی به آرامی بیرون آمد ، سلامی داد و به سمت دستشویی رفت ، بلند شدم و سری تکان دادم و با لبخندی پاسخ گرفتم 50 % مصنوعی بود ولی میتوانستی از این روی ؛ لبخند واقعی هم ببینی .
بلند شدم وبا چند قدم چرخش به سمت دستشویی رفتم ، در آینه دوباره روی ستاره را دیدم و دست بر شانه او نهادم ، ستاره برگشت ولی چیزی نگفت ؛ یاد صحنه ی از فیلم با چشمانم تمام بسته کوبریک افتادم همانجا که تام کروز را در آینه می بینیم که نیکول برهنه را در آغوش می گیرد با این تفاوت که ما هر دو لباس داشتیم و بلوز صورتی و دامن سرمه ای ستاره هنوز مانعی به بلندی دیوار برلین بود که هنوز آماده شکستنش نبودیم.


از صبحانه خوردنش فقط اینو بگم که او خورد و من نگاه کردم......

رنگ و روی تازه قوام گرفته ستاره هم اندک اندک مرا به حرکت و تقلا واداشت، آرام آرام جنب و جوشی در قلب ثانی آغاز شد و سهم خواهی او هم شروع شد .
-: از محسن چه خبر؟
پیش خودم گفتم محسن کیلو چنده بابا ولی ناگاه یاد باز شدن مچ تام کروز در آن خانه کذایی افتادم و سریع جواب دادم : چند روزیه ندیدمش خوب کجا راحت تری اینجا یا اتاق خواب
جواب داد :مهمان تویی اینو باید تو بگی
برای من که فرقی نمیکرد ولی خوب میخواستم اتاق خوابم ببینم ،سمتش رفتم و با یه بوس کوچک از روی پیشونی و بین موها تو یه لحظه از زمین کندمش و مثل عروسک بغلش کردم .
خندید و مثل اینکه از این شروع ناگهانی بدش نیومد به سمت اتاق خواب بردمش ، سایش موهاش به چهار چوب در رو حس کردم . آرام روی تخت گذاشتمش و دکمه های بلوزشو به نرمی باز کردم تماس انگشتهام با سینه نرمش پیش لرزه های لحظاتی خوش را نوید میداد لرزه های که هر کدام مثل تلمبه ای عمل می کرد.
دستهاش و از آستین کشیم بیرون و پیراهن خودمم در آوردم ولی خیلی سریعتر از آنچه که برای ستاره باز کردم ، و رفتم رو تخت؛ یه دستم زیر سوتین بود و اون یکی زیر بدن ستاره لبم رو برای گونه های سرخش جمع کردم و سوتین و بیرون کشیدم یه دست ستاره هم داشت پشت منو نوازش میداد.
آنقدر محو ستاره بودم که فراموش کردم قراره فضولی هم بکنم.
با لبم گونه اش رو تر کردم و آرام پایین آمدم تا به سینه ها رسیدم ، گوشم و روسینه گذاشتم ضربان قلبش منو یه تکون دیگه داد ناخود آگاه شروع به شمردن ضربان قلب اون کردم چشمم هم داشت دنبال عقربه های ثانیه شمار میگشت نهیبی از قلب ثانی مرا به خود آورد که بابا ضربان قلبشو می خوای چیکار مرا در یاب.
با یک دست کمر بند شلوار رو شل کردم و بالاخره یار عزیز در خانه غریب از بند رها شد.
ستاره هم می خواست شورت و دامن و باهم در بیاره که من انگشتشو از بند شورت جدا کردم و بااشاره متوجهش کردم که شورتش سهم منه . دامنشو در آورد و با یک نگاه به یار آزاد شده من
یک مثنوی باهاش صحبت کرد ، البته من زبون اون دو تا رو متوجه نشدم.
رونهای سفید و نرمش پذیرایی از چشمه حیات و آغاز کرد و منم با دستم از روی شورت دنبال خانه جدید اون(چشمه حیات) می گشتم .
ستاره هم تکونهایی به خودش می داد که نشان از تقلای جنسی اش بود مایع لزج و نرمی از دو طرف سرازیر بود ، انگشت هامو به زیر شورت بردم نیم جویی مو داشت ، انگشت کوچیکم جواز ورود گرفت و رفت تا پیش قراول باشه . سرم و به پایین خم کردم و سینه هاش رو رها کردم نگاهی به شورت سبزش انداختم کمی تنگ بود پاهشو بلند کردمو با کشیدن انگشتام به شیار پشتی شورت درش آوردم .
و ستاره را روبرو (face to face)در آغوش گرفتم ، چشمه حیات هم بر در غار زندگانی منتظر اذن دخول بود .


.....: کاندوم داری؟
با انگشت اشاره کشوی زیرین دراور را نشان داد
از تخت پایین پریدم و کشو را باز کردم ،چهار تا کاندوم از سه مارک مختلف آنجا بود به نظر جا مانده بودن. من از کاندوم و انواعش سر در نمیارم یکی رو برداشتم ؛ هنگام برگشتن ناگاه چشمم افتاد به یک داد نامه چند برگی روی میز . فقط توانستم موضوع دادخواست رو بخوانم ، خیانت در امانت .
برگشتم و خواستم کاندوم رو دست ستاره بدم ولی بایک نگاه عدم تمایلش را نشان داد. کار خودم بود کشیدم سر جاشو برگشتم جای قبلی به ادامه حال خودمان .ستاره با دستش نشونه رو میزون کرد و منم پله پله فرو کردم تو و بالاخره رسیدم به اصل مطلب.
یواش یواش ناله های آروم ستاره هم شروع شد و من هم با حرکات نرم بدنم و با حفظ بیشترین تماس در حال طولانی تر کردن این لذت غیر قابل وصف بودم.
تجربه زیادی در سکس ندارم ولی این یه کارو خوب بلدم . ستاره هم داشت با من پیش می اومد پا به پا ، حرکت نرم سینه هاش رو سینه من وقتی که دستم هم حرکات باسنش و کنترل می کرد واقعا هر کسی رو مثل من رو به عالم هپروت می برد.
یکی از جالب ترین بخش های این جریان طبیعی از نظر من اینه که بدون یک کلمه حرف میتونی تمام منظورت رو به طرف مقابل برسونی یعنی با هر حرکت و اشاره و نگاهی کلی پالس رفتاری با شریکت رد و بدل میکنی ، که این کارها رو باهیچ کلمه و جمله ای نمیشه انجام داد .
پس از دقایقی که به نظر ساعت ها گذشت من و اون به اوج نزدیک شدیم من زود تر اونم بلا فاصله بعد از من لرزه ای به خود داد و آرام گرفت. هر دو آرام آرام از هم فاصله گرفتیم و دراز افتادیم .
چند ثانیه ای گذشت تا اینکه سنگینی کاندوم مرا به خود آورد کاندوم و از بیخ گرفتم و دنبال دستمال گشتم دو باره چشمم به اون دادنامه افتاد ولی به خودم اجازه ندادم بخونمش .
خودمو تمیز کردم و به سمت ستاره برگشتم بدنشو لمسی کردم با زمزمه حالی پرسیدم با لبخندی مبهم جواب داد اون از من هم کم حرف تر بود .
نگاه دوباره به بدنش من تهییج میکرد نشستم و دستم و لای پاش بردم حالا زیباتر شده بود ولی برای شروع مجدد کمی مردد بودم ستاره هم لای پاشو باز کرد ولی به نظر تمایلی برای شرع مجدد نداشت چشمم ورودی عقب و گرفت و درب تر و تمیز و تنگ اون منو تحریک میکرد ستاره هم متوجه شد با نگاه یک قوطی کرم رو به من نشون داد ولی اون رضایت چندان فرقی با عدم رضایت نداشت .در دیزی بازه حیای گربه کجاست این یه کارو دیگه بی خیال شدم .
دیگه کار و جمع و جور کردم به فکر یه دوش افتادم .
حمومو نشونم می دی ؟
باهم بلند شدیم ؛حمام را می شناختم ولی با صاحبخونه حموم رفتن حال دیگری داشت. با دستم اونو به داخل کشیدم دوباره یک لبخند قشنگ ازش دیدم .
نزدیک ظهر جمعه بود فشار آب کم بود، آب گرم وسردمی شد. دوش دو نفره با آب خالی که گرم سرد میشه جالب بود .جلو عقب رفتن زیر دوش با یه شریک اینطوری صفایی داشت . کمی هم خندیدن ، من و واقعا از هر نظر ارضا می کرد .
با یک حوله که دو نفره به زحمت بهش پیچیده بودیم همدیگه رو خشک کردیم.
به اتاق خواب برگشتم و لباس ها مو پوشیدم اونم یه گوشه ای لباس می پوشید ، برگشتم رو مبل نشستم حالا وقت حساب و کتاب بود.
یه ایرانچک پنجاه تومانی داشتم و سی چهل تومنی هم نقد . از آشنایی که با انتخاب های اکبر داشتم مطمئن بودم دیگه بیشتر از 50 تومان نخواهد شد .
اونم بعد از چند دقیقه برگشت با یک نگاه به وضعیتش میشد فهمید که اون هم مثل من امروز رو خوب شروع کرده بود و راضی به نظر می رسید.
پرسیدم که حسابمون چقدر شد عزیز اونم گفت که من از آشنا های محسن پول نمی گیرم یک جورایی با هم حساب داریم.
از من اصرار از اون هم انکار واقعا داشتم عاجز می شدم ترسیدم که یه سوتی بدم و آدرس غلط من لو بره . اینطوری دیگه نمی تونستم اینجا برگردم ، بیخیال شدم و آماده ترک منزل.
یه لحظه خواستم جنتلمن بازی در آرم و چک را رو جا کفشی بگذارم مردد شدم شایدم دلم نیومد.
بعد از یک خداحافظی اون به من گفت راستی اسمت چی بود نخواستم خیلی هم دروغ باشه ی آخر فامیلم رو برداشتم و به جای اسمم بهش گفتم .نمی خواستم دوباره به چشماش نگاه کنم در و بستم و سریع پله ها رو دو تا یکی کردم و پایین اومدم و سریع از آپار تمان بیرون رفتم.
این پول نگرفتن آخر کار وجدانم و قلقلک می داد. موبایل اکبر رو گرفتم ولی جواب نداد .نمی دونم اونم کجا مشغول بود.
نگاهی به ساعت موبایلم انداختم و در امتداد کوچه حرکت کردم.



👍 0
👎 1
63943 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

262629
2010-10-22 10:22:17 +0330 +0330
NA

خوب بود

ولی بیشتر به رمان یا دل نوشته میخورد تا یه مطلب برای به سایت سکسی

بیشتر دنبال لبخند بارو بودی تا کسش

6 ❤️

262630
2011-08-14 05:34:32 +0430 +0430
NA

داداش نمی خواهی بگی که عاشق اون شده بودی شدی بگو ما اهل فحش دادن نیستیم

0 ❤️

262632
2011-09-01 06:23:47 +0430 +0430
NA

. خوب بود ولی بیشتر به رمان یا
نوشته arsn239 در 30. مهر 1389 - 10:22

خوب بود

ولی بیشتر به رمان یا دل نوشته میخورد تا یه مطلب برای به سایت سکسی

بیشتر دنبال لبخند بارو بودی تا کسش!!!11 این نظر که مال یه سال پیشه!!!

قضیه چیه ادمین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

0 ❤️

262633
2011-09-01 06:36:36 +0430 +0430
NA

خوبه،خوبه

0 ❤️

262634
2011-09-01 06:59:32 +0430 +0430
NA

ببخشید معذرت میخوام یکم کوتا تر مینوشتی اخه ابت میاد تا اینو

بخونی و تمومش کنی ولی مرسی زیبا بود خسته نباشی

امتیاز من به نوشتت 60%

0 ❤️

262635
2011-09-01 07:31:59 +0430 +0430
NA

اضافات زیاد داشت…یه جنده کردن که دیگه این همه سوسول بازی نداره.اون دادخواست و محسن و فامیلیتو و اکبر و درختا و چک پول و … همش زیادی بود بهتر بود نمینوشتی.

0 ❤️

262636
2011-09-01 07:51:02 +0430 +0430
NA

<ستاره برگشت ولی چیزی نگفت ؛ یاد صحنه ی از فیلم با چشمانم تمام بسته کوبریک افتادم همانجا که تام کروز را در آینه می بینیم که نیکول برهنه را در آغوش می گیرد >
خیلی با خالی. داستان سکسیت شبیه فیلم قیصر بود .جان هرکی دوس دارین ابروی استنلیووو نبرین.به نظرم فانتزیه ناصر ملک مطیعی بیشتر بهت میاد

0 ❤️

262637
2011-09-01 10:54:37 +0430 +0430
NA

کپی بود قبلا تو همین سایت خوندم فقط اسمشو عوض کردی فکر کردی ما نمیفهمیم میرم تو آؤشیوم نگاه میکنم میام اسم اصلیشم میگم

0 ❤️

262638
2011-09-01 11:24:57 +0430 +0430
NA

به داستان کاری ندارم.میشه بگید آبجی فری151 که پیشم از دستم فرار کرده کسی ندیدش؟؟؟؟؟؟ خیلی چقربود لامصب.توصیه میکنم مامانشو بگایید بهتره !!!نگفته قمبل میکنه =)) =)) =)) =)) =)) =))

0 ❤️

262639
2011-09-01 15:37:38 +0430 +0430
NA

:| باز خدا پدرتو بیاموزه که نگفتی بدنش توپ بود هیکل سکسی مثل برف. کس بی مو . تنگ . یا اینکه بگی کیرم 20 سانت و خیلی خوش هیکلم و …آخه نمیدونم چیه تو این سایت تو همه داستانا همه کسا خوشگل و تنگ و … همه کیرا کلفت و با استقامت 2 ساعتی هستن؟؟؟؟ :S :S :S :S

0 ❤️

262640
2011-09-01 15:56:48 +0430 +0430
NA

سبک نگارشت با محتوای داستانت اصلا تناسب نداره اون چند خط اول و برش زدن به قبل واقعا کسشعر بود .درخت و پنجره سفید و گربه و بعد یهو یاد دوستت که شماره جنده داده بهت افتادی؟

0 ❤️

262641
2011-09-01 16:15:40 +0430 +0430
NA

قلمت را خیلی دوست داشتم.

امضا-20

0 ❤️

262643
2011-09-01 17:41:53 +0430 +0430
NA

ان x-( گیزه تو از نوشتن این مزخرفات چیه؟
اخه به این میگی داستان سکسی؟
وجدان دردت خفم کرده

0 ❤️

262644
2011-09-01 17:55:02 +0430 +0430
NA

گویا داستان تکراری یا کپی‌برداری بوده . . . . به هر حال، هر کی که نوشته، خوب بود و دستکم من را تا آخر جذب کرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

به: bardiya1991
چندباره که به بلند بودن داستان‌ها گیر می‌دی. ظاهراً از تقسیم‌بندی انواع ادبی (در حوزۀ داستان‌نویسی) اصلاً خبر نداری. پس خوب توجه کن:
1 ـ رمان
2 ـ رمان کوتاه (ناولت)
3 ـ داستان
4 ـ داستان کوتاه
5 ـ داستانک (داستان مینیمال)
همۀ داستان‌هایی که در شهوانی منتشر می‌شن، جزو داستان کوتاه هستند؛ مگر آنهایی که دنباله‌دارند.
به هر حال، حتی داستان کوتاه هم نیاز به مقدمه و شخصیت‌پردازی داره. لطفاً با بی‌دانشی و سلیقۀ ناجورت این روند رو به وجود نیار که همه بیایند اینجا و باب طبع تو این طوری بنویسند که: «دیدمش، مخش رو زدم، کشید پایین، کردمش، رفتیم خونه‌مون». اغلب داستان‌های اینجا همینطوری مزخرف هستند، تو با نظرات فیلسوفانه‌ات خراب‌ترشون نکن.
عزیز من، یک کمی مطالعه برای بدنت ضرر نداره!

0 ❤️

262645
2011-09-01 17:56:50 +0430 +0430
NA

داداش عزیز
نخونده میگم،فلانم به فلان هرکی کپی میکنه و نمیگه!
اینم یه نوع دزدیه ها
این داستانو با همین اسم 4 سال پیش خوندم!
خودتی داش

0 ❤️

262646
2011-09-02 00:59:29 +0430 +0430
NA

نکته قابل توجه تو این داستان نوسانات مکرر بین زبان عامیانه و محاوره ای وزبان نوشتاری ورسمی بود.
درکل داستان مناسبی برای این سایت نبود.دست آخر به جای ایجاد فضای احساسی،مخاطب رو باکلی علامت سوال رها کرد.

0 ❤️

262647
2011-09-02 02:01:06 +0430 +0430
NA

دفعه بعد رفتی پیشش پولشو بده اقای تام کروز از شما بعیده کس بکنی پول ندی

0 ❤️

262648
2011-09-02 02:50:55 +0430 +0430
NA

اون پولو می تونی بندازی صندوق صدقات یابهقحطی زدگان سومالی ولیبی کمک کنی

0 ❤️

262649
2011-09-02 02:56:07 +0430 +0430
NA

داستان تكراري بود
دوستان عزير به شعور خواننده ها احترام بذاريد و داستانه يه نفر ديگه رو كپي نكنيد

0 ❤️

262650
2011-09-02 23:49:17 +0430 +0430
NA

از کجا بدونیم کپیه؟ شاید همون نویسنده داستانش رو دوباره فرستاده؛ شاید اسم مستعارش رو عوض کرده؛ شاید ویرایش جدیدی از داستانشه؛
وقتی همۀ اسم‌ها اینجا مستعاره و نویسنده‌ها نامعلوم، چه اهمیتی داره که کی داستان رو فرستاده؟! مهم خود داستانه که ارزش داره یا نه.

0 ❤️