یک بازی ساده (۱)

1402/04/15

سلام دوستان محمد هستم یه سیسی یا فمبوی یکی‌از خاطره های شیرین زندگیمو میخوام براتون بنویسم. موضوع یا ژانر این داستان کوتاه مربوط به همجنسبازی است چنانچه از همجنسبازی خوشتون نمیاد میتونید ادامه ندید،،،،
شخصیت ها
خودم : پوز: مفعول ( فمبوی و سیسی) قد ۱۷۳ وزن ۷۰ کیلو با یه کون سفید بزرگ توپول و کمر باریک بیبی فیس و خوشگل سن ۱۹ سال
مهدی : پوز فاعل قد ۱۷۸ وزن ۶۰ کیلو یه کیر ۱۹ سانتی و خوشگل سن ۲۴
امیر : مفعول ( سیسی) قد ۱۷۸ وزن ۷۵ یه کون توپول با یکمی پهلو و شکم با فیس معمولی سن ۱۸
علی : فاعل قد ۱۸۰ وزن ۸۰ یه کیر کلفت و ۱۸ سانتی اما قیافه خیلی خوب نبود ولی بدنساز و بدن غولی داشت سن ۲۸
بریم سراغ داستان یه روز از روزهای عادی زندگیم، روی تختم دراز کشیده بودم که یکی از دوستام به اسم مهدی بهم زنگ زد چندباری، اصلا حوصله نداشتم و مشغول وب گردی بودم که دیدم پیام داد امشب میخوام برم خونه امیر با علی اینا پی اس بازی کنیم و خوش بگذرونیم. من قبلا با مهدی سکس داشتم و تنها کسی بود که با توجه به این که تو شهرستان بودیم و باز توی یکی از شهرک هاش زندگی می کردیم ،با توجه به کوچیکی منطقه تونسته بودم بهش اعتماد کنم و باهاش سکس کنم و مهم تر از همه دقیقا همون چیزی بود که از یک فاعل انتظار داشتم .
اول که یه نیم ساعتی جواب ندادم اما یکمی گذشت دیدم خوب من که کاری ندارم باید بیکار تا شب هی چشمم به گوشی باشه، برم یه بازی بکنیم و برگردم.
پیام دادم که منم میام و رفتم یه دوش گرفتم یه مقدار به خودم رسیدم با اینکه کم مو بودم اما همون یه ذره رو هم با ژیلت زدم همیشه بدنم شیو بود از داشتن مو روی بدنم بدم میومد. رفتم لباس پوشیدم اما زیر شلوارم یه شرت آبی زنونه که قبلا مهدی برام خریده بود پوشیدم.
ساعت نزدیک ۶ و نیم ۷ بود که سوار ماشین شدم و رفتم سمت خونه امیر اینا میدونستم خونشون کجاست اما تا حالا نرفته بودم داخل خونشون به مهدی پیام دادم که من رسیدم اونم گفت که تو برو داخل من تا ۱۰ دقیقه دیگه میام، بهش گفتم من بدون تو نمیرم بالا که، دیدم یهو علی جلو روم سبز شد و گفت ااا چرا جلو در وایسادی بیا داخل خوب
دیگه تو رودروایسی مجبور شدم برم داخل .
وقتی وارد ورودی خونه شدم یه خونه دو طبقه بود که خونه امیرشون طبقه دوم بود داشتم کفاشمو درمی آوردم که دیدم علی داره زیر چشمی منو نگاه میکنه من بدنم معمولا شیو کامل هست جوراب کالج پام بود موقع در آوردن کفش شلوار جین تنگم یه مقدار بالا اومد که علی متوجه سفیدی ساق پام شد و وقتی دید من برگشتم دارم نگاهش می‌کنم سریع چشم رو دزدید که مثلا داره جای دیگه رو نگاه میکنه. بفرما زد که بیوفتم جلو بیشعور تا طبقه دوم چشم از کونم بر نمیداشت منم واقعا کاری نمیکردم ها خیلی عادی میرفتم بالا و علی هم از اینکه من مفعول بودم به نظر خودم خبر نداشت چون خیلی محتاط بودم نمیخواستم همه بفهمن این ماجرارو خلاصه با سنگینی نگاهش رسیدیم جلو در ورودی خونه امیر اینا که در باز بود من وارد خونه شدم که دیدم امیر اومد جلو در با یه شرت و تی شرت حلقه ای وقتی دیدمش یه لحظه جا خوردم واقعا تو لباس خونه بدنشو ندیده بودم خیلی بدن گندمی، شیو شده و نازی داشت خلاصه دست دادیم و من رفتم یه گوشه نشستم منتظر مهدی شدم تا بیاد و بنشینیم بازی کنیم.
تنها اتفاقی که تا قبل اومدن مهدی افتاد، این بود که دیدم یه صدای اییی سکسی از تو آشپزخونه اومد که امیر به علی گفت کصافط چرا وشکون میگیری دردم میاد و علی یه جووون کشیده گفت و بعدش با یه سینی شربت اومد و رفت کولر رو زد اومد کنار من نشست.
گرم صحبت شدیم خیلی پسر خون گرمی بود قبلا هم که دورادور میشناختمش واقعا شیر زبون و پسر آقایی بود، ولی از همون اول من از علی خوشم نمیومد و زیاد دوست نداشتم که باهاش صحبت کنم ولی خوب توی اینطور جمع ها نمیشه شخصیتم اجازه نمی داد که سرد برخورد کنم. بعد ۱۰ دقیقه مهدیم رسید و یک لیوان شربت خورد، رفت داخل اتاق امیر لباس عوض کرد من یه مقدار تعجب کرده بودم که اینقدر راحت بود فکر نمیکردم زیاد باهاشون دوست باشه. فقط هم باشگاهی علی بود قبلا. خلاصه با یه شرت و تی شرت اومد نشست و علی هم که یهو از تو آشپزخونه اومد توی هال دیدم یه شرت استرج مشکی تنگ پاش بود که قشنگ می‌شد کیرش رو از زیر شلوار دید.
تنها کسی که توی اون جمع لباس تنش بود من بودم یه مقدار از جوی که درست شده بود معذب بودم که بدترم شد با گفته امیر که اگه مشروب میخواید براتون بیارم.
مهدی و علی مثل تیر برق تیز شدن و امیر میخواست بره مشروب بیاره که جلو من علی یه در کونی به امیر زد و گفت بودو عزیزم که نیازه امشب، منظورشو نفهمیدم یه بوهایی بردم از اتفاقی که از تو آشپزخونه شنیدم اما خیلی جدی نگرفتم و فکر میکردم که یه شوخی دوستانه بوده.
خلاصه امیر با یه بلک اند وایت اومد و گذاشت وسط جمع، نشست کنار علی و مهدی هم دراز کشید از توی کیفش یه دست پاسور آورد و گفت شرمنده دسته های پی اس ۴ دسته داداش بوده نتونسته دستگاهش رو بیاره به جاش پاسور آورده که امیر رو کرد به مهدی و گفت اشکالی نداره عزیزم مهم نیته . واقعا من از مکالمه های بینشون چیزی نفهمیدم که یهو علی گفت محمد آقا اگه دوس داری لباساتو عوض کن و مهدی هم پشت بندش گفت اره اینطوری راحت تری که من گفتم مرسی راحتم.
امیر هم گفت اگه لباس مناسب نداری من دارم بهت میدم خلاصه از من انکار و از اونا اصرار که برو لباس عوض کن راحت باشی خلاصه با امیر رفتیم توی اتاق، یه شلوارک داد بهم گفت که تی شرت هامو شستم ندارم
من یه حلقه ای کاربنی ست شورت زنونه زیر پیراهنم داشتم که گفتم همین خوبه دیگه.
بعد امیر رفت بیرون و من داشتم شلوارمو در میاوردم گذاشتم کنار میخواستم شلوارکو بپوشم که دیدم امیر برگشت داخل اتاق واای دنیا رو سرم خراب شد شورت زنونه لامبادا آبی کاربنی که مهدی برام خریده بود رو توی پام دید یه لبخند ریز زد و منم سریع شلوارکو پوشیدم، البته شلوارک نبود واقعا شبیه شرتک بود همش یک وجب از زیر کونم اومده بود پایین کل بدنم و کونم زده بود بیرون از بس تنگ بود و پاهای تازه شیو شده ام بیشتر توی دید افتاده بود. خلاصه با کلی خجالت برگشتم داخل جمع. تا رسیدم اونجا علی و مهدی کلا زووم لاپای من بودن رونام بهم کشیده می‌شد تا رسیدم که بشینم سرخ شدم از خجالت.
خلاصه شروع کردیم به مشروب خوردن که مهدی داشت پاسور هارو بُر میزد بعد گفتن که تک انداختن علی با امیر افتاده من با مهدی دیگه راست و دروغش رو نمی دونستم فقط میخواستم این فضای سنگینی که برای من بود زود تموم بشه، آخه اونا خیلی راحت بودن و حس بد رو فقط من داشتم و بیشتر اعصابم از دست مهدی خورد بود که هیچ کاری نمی کرد بدتر هی بیشتر جو رو با حرفاش و کاراش سنگین تر می‌کرد شوخی های میکردن که من جایی که راحتر بشم هی بیشتر معذب میشدم.
بعد امیر گفت که حکم شرطی بازی کنیم، همه قبول کردیم که مهدی گفت هر تیمی باخت باید یه تیکه از لباسش رو در بیاره واقعا خیلی مست شده بودم و نمیفهمیدم دیگه چه هدفی دارن از این کارا اما چاره ای نبود.
شروع شد به بازی که دست اول رو ما بردیم خوشبختانه و آرزو میکردم که شب من باشه همه رو ببرم مجبور نباشم لباس دربیارم. علی امیر اول تی شرتاشون رو درآوردن که علی یک صحنه دستش رو دراز کرد سر سینه های امیر رو گرفت و امیر واقعا خیلی آب آور و دخترونه یه آه سکسی کشید. دست بعدی رو هم باز ما بردیم اینبار علی و امیر شلوارکاشون رو در آوردن که علی اصلا شرت پاش نبودم یهو کیر کلفتش افتاد بیرون که من نتونستم بهش نگاه نکنم و مهدی هم امتداد نگاه منو داشت نگاه می‌کرد و امیر هم یه شورت تنگ پاش موند که اونم اگه نمی بود بهتر بود اینطوری بیشتر‌ واقعا بقیه رو تحریک می‌کرد.
دست بعدی رو ما ۷به ۵ باختیم و مجبور شدیم من حلقه ایم رو و مهدی تیشرتش رو در بیاره .
دست بعدی رو باز امیر و علی باختن که امیر مجبور شد همون شُرت جذبش رو هم دربیاره که یه کیر کوچولو ۱۰ سانتی با لاپای توپُر براق نشست روبه رو علی اما علی که چیزی نداشت تنش مهدی بهش گفت جریمت اینکه لُپای کون امیر رو بووووس کنی که امیر یهو گفت اینکه جایزه اس جریمه نیس خخخخ، مهدیم گفت من تعیین می‌کنم چی به چیه ما بردیم بازی رو خلاصه علی رفت سمت امیر اما ول کن نبود فکر کنم یه ۲۰ ثانیه ای داشت عملا لیس میزد کون امیر رو و چشمای امیر هم از مستی و شهوت شهلا شده بود، مهدی بلند داد زد بابا بسه دیگه کشتی بچه رو خخخ بیاید ادامه بازی، من که یکم یخم باز شده بود گفتم فکر کنم مهدی تا مارو هم لخت نکنه ول کن نیست که چشمای علی رفت سمت لاپای منو لباش رو گزید و گفت واقعا تلاش کن مهدی جان.
دست بعدی شروع شد داشتم خوشحال میشدم که داریم می بریم که دو دست آخر کد شدیم و باختیم و من شلوارکمو در آوردم و مهدیم شورت ورزشیش رو کشید پایین که اونم عملا لخت مادرزاد شد کیر راستش افتاد
بیرون توی مستی بودم که یهو یادم افتاد واااای شرتم زنونه اس دیگه کار از کار گذشته بود علی چشاس چهارتا شده بود و مهدی آروم در گوشم چرا اینو پوشیدی که گفتم فکر نمیکردم بخوایم همیچین بازی و همچین کارایی بکنیم.
خلاصه عملا همه فهمیده بودیم دیگه قضیه چیه و بازی ادامه پیدا کرد و
دست بعدی رو هم ما باختیم که علی با خنده گفت شرت محمد که بود و نبودش فرقی نداره از هم لب بگیرید به عنوان جریمه زود باشید. شروع کردیم لب گرفتن که مهدی یواش یواش دستش رو رسوند روی کونم من روی کونم خیلی حساسم یکم باهاش ور برن میوفتم روی زمین و حشری میشم روبروی هم بودیم تا وسط جمع اومده بودیم جلو تا لبامون بهم برسه و مهدی ول کن نبود دستش رو از رو کونم برداشت بود سرمو گرفته بود که دیدم یکی اسپنک زد به کونم اول فکر کردم مهدیه اما متوجه شدم مهدی دستاش روی سرمه و دیدم علیه که یکی دوتا اسپنک زد به کونم و گفت من دیگه طاقت ندارم که مهدی گفت بی جنبه نباش.
یه دست دیگه بازی می‌کنیم
بازی کردیم و بازم ما باختیم مثل اینکه این بار شرمم ریخته بود و جای اینکه ناراحت بشم خوشحال شدم…

نوشته: محمد فمبوی


👍 13
👎 5
25301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

936458
2023-07-07 01:47:31 +0330 +0330

اول داستان یجور معرفی کردی من فک کردم قراره مث داستانای هلیکس استودیو بشه
کصکش یه کون دادن که اینهمه دنگ و فنگ نداره

1 ❤️

936527
2023-07-07 12:07:25 +0330 +0330

ادامه بده

0 ❤️

936577
2023-07-07 21:58:48 +0330 +0330

منتظر قسمت بعدیم واقعا

0 ❤️

936631
2023-07-08 02:51:29 +0330 +0330

راست کردم با این داستانت

0 ❤️

936645
2023-07-08 03:23:11 +0330 +0330

دفعه بعدى منم بعنوان داور ميام

0 ❤️

938260
2023-07-18 08:44:13 +0330 +0330

بیا جوری محکم بکنمت که معذب نباشی

0 ❤️

959622
2023-11-26 13:19:53 +0330 +0330

خب ادامش؟

0 ❤️