یک عاشقانه‌ی تلخ (۱)

1400/12/29

با سلام خدمت شمایی که وقت گذاشتی واسه خوندن سرگذشت زندگی من

🔺️🔻ایـن داســتـان ڪاܩلـا واقـعــیـــے اســت🔺️🔻

از اتاقم با حالت عصبی بیرون زدم مگه من مسخره دست صبا و پری ام که روز جمعه منو خراب کردن و بعد کلی برنامه و حاضر شدن میگن امروز کنسله نمی‌آیم بیرون ما جایی قرار داریم میگم کجا میگه قراره بریم پیش ی دعا نویس که دوست پسر پری که چند روزه قهرن و با هم کات کردن مثلا رو به وسیله دعا نویس برگردونن .
چقدر این دو تا احمقن
تا اون بالا سری نخواد ی برگ از درخت نمیفته ،اینا مگه عقل توی کله شون نیست هی داشتم غر میزدم و تند تند کفش هامو پوشیدم و رفتم سمت آسانسور و دکمه pرو زدم داشتم طبق عادت وسایل ام رو چک میکردم که متوجه شدم کیف پول کوچیک ام که کارت هام هم توی اونه نیست.
یادم افتاد دیشب کارت به مامانم دادم و کیفم روی جزیره آشپزخونه جا گذاشتم .
حواس واسه آدم نمی‌ذارن که دخترای آویزون بازم آسانسور رو زدم و
این بار دکمه 8رو زدم در که باز شد مامانم توی پاگرد راهرو بود .
گفت خوب شد اومدی بالا آشغال ها رو با خودت ببر پایین
منم با حالت تندی گفتم عه مامان ولم کن تو رو خدا تا با کفش نرفتم داخل برو کارت منو بیار با کیفم
اونم گفت باشه چته ی آشغال گفتم ببری نبر خودم میبرم من کلفت ام تا مادر توی این خونه .کارت و کیف ام رو گرفتم بازم دکمه p توی آسانسور کاملا خودم رو توی اینه چک کردم و نفس عمیقی کشیدم و سوار ماشین شدم سعی کردم به خودم حس خوب بدم و دیگه ناراحت نباشم که اون دوتا عقب مونده تفریح امروز مون رو خراب کردن .
کلافه بودم چون نمیدونستم کجا برم من که کار خاصی نداشتم جای خاصی هم قرار نبود برم پشت چراغ قرمز بودم و داشتم فکر میکردم کجا برم(( Bluetooth mode)) رو روشن کردم و(( connections ))شدم .
توی پلی لیست ام آهنگ مورد علاقه ام رو پلی کردم اهنگ(( in the End ))
و موزیک شروع به پخش شد
It starts with one
All I KNOW
و منم رفتم سمت بام شهرمون که از بالا شهر رو تماشا کنم سر چراغ قرمز بعدی ماشین بغل دستی که کنار من وایساد ناخداگاه با راننده جوانی البته با ظاهر معمولی چشم تو چشم شدم و اون سرش رو به علامت سلام تکون داد .
چراغ خیلی زود سبز شد و حرکت کردیم تقریبا هم سرعت من کنارم می اومد و ازم خواست شیشه رو بدم پایین
میدونستم که میخواد شماره بده اما اعتنا نکردم و مسیر خودمو ادامه دادم تازه یک سالی میشد از همسرم جدا شده بودم اونم بعد ۴ سال زندگی مشترک و زندگی که با عشق شروع کرده بودم که یک شبه به تلی از خاکستر تبدیل شد و بهم خیانت کرد و مهر طلاق خورد تو شناسنامه ام.
دیگه عشق و عاشقی واسم مسخره بود تجربه تلخی بود که باعث شد دیدگاهم به زندگی عوض شه و ترجیح میدادم تنها باشم .
به مقصد رسیدم و پیاده شدم که اون پسر در فاصله دو متری من پارک کرد و اومد سمتم
سلام کرد
منم با حالت تمسخر گفتم سلام خوبی
و طبق معمول همه شروع کرد به صحبت کردن قدرت بیان بالایی داشت و منم شنونده خوبی ام معمولا
گفتم تا اینجا دنبال من واسه چی اومدی
گفت خوشم از شما اومده به عشق در یک نگاه اعتقاد داری
خیلی حرفش خنده دار بود واسم بی اختیار بلند خندیدم و پشت سرم اونم از روی شیبی که مسیر پیاده روی کوهنورد ها بود پشت سرم می‌اومد.
ی چند متر بالاتر روی نیمکت نشستم و اونم سر پا کنار نیمکت سیگارش رو روشن کرد .
شروع کرد به پرسیدن اسمم و اینکه مجرد ام یا متاهل
بعد گفت اجازه هست منم کنارتون بشینم منم گفتم بفرمایید
اسمش رو پرسیدم گفت اسمم امیر رئوفه و ۳۴ سالمه و شاغل ام شغل ام آزاده
ازم خواست اجازه بدم که شمارم رو داشته باشه و شام با هم باشیم و آشنا شیم نمیدونم چه حسی بود حس خوبی بهش داشتم و قبول کردم چون بعد طلاقم با احدی دوست نشده بودم .
رابطه ما ادامه دار شد و دو ماهی از رابطه مون میگذشت که سه روز تعطیلی توی تقویم داشتیم و بهم پیشنهاد سفر کوتاهی به یکی از شهر های هم جوار مون رو داد منم قبول کردم و روز پنجشنبه ظهر راه افتادیم بعد سه چهار ساعت رانندگی به استان خوش آب و هوای همدان رسیدیم و ی سویت اجاره کردیم
مشاوری که خونه رو اجاره داد بهمون با موتور جلو افتاد و ما رو تا خونه همراهی کرد ی خورده استرس داشتم و ضربان قلب ام بالا میزد
جوری که صدای قلب ام رو حس میکردم الان میشنوه
کلید رو تحویل گرفتیم و قرار شد اول بریم خرید اما امیر رئوف گفت داخل خونه رو نگاه کنیم چشاش برق خاصی میزد و شیطنت از نگاهش می بارید
وارد خونه شدیم و داخل خونه همون جوری که مشاور بهمون عکس هاش رو نشون داده بود تمیز و مرتب بود .
امیر اومد سمت من و گفت خونه رو دوست داری منم گفتم آره و محکم منو بغل کرد و لب گرفتن مون شروع شد تمام بدنم میلرزید خجالت میکشیدم ی حس خوبی بود اما پر بودم از حس شهوت چون میدونستم چه اتفاقی قراره بیفته از بغلش یکم عقب کشیدم و تو چشاش نگاه کردم اما اون چشاش رو از نگاهم گرفت و به لب هام نگاه می‌کرد و بازم شروع کرد به لب گرفتن جوری لب می‌گرفتیم انگار سالهاست همو میخوایم و لحظه وصال مونه امیر دست منو گرفت و برد سمت پایین تنه اش چقدر سفت و بزرگ بود در گوشم آروم گفت سعی کن نترسی چون خیلی درشت و بزرگه کمربندش رو وا کرد و گوشی و سویچ و محتویات جیبش رو خالی کرد روی اپن آشپزخونه و کاملا لخت شد منم روسری و مانتوم رو در آوردم و فقط تاب و شلوار جین پام رو در نیاوردم خجالتی میکشیدم لخت شم اونم که لخت بود اصلا نگاه نمیکردم اومد سمت من و تاب منو بالا کشید گفت چیه لباس هات رو در بیار میخوام راحت باشی منم شلوارم رو در آوردم و این بار فقط با سوتین و شرت بودم از قبل ست لباس زیر گرفته بودم و کاملا آماده اومده بودم منو روی پاش روی مبل نشوند و شروع کرد به لب و بوسه و گردن و رسید به سینه هام احساس قلقلک شدیدی میکردم و اونم سینه های خوش فرم منو میک میزد و بعد خودم این بار بلند شدم و روی زانو مقابلش نشستم و کیر خیلی بزرگ و کلفتش رو توی دهنم که جا نمیشد به زور جا دادم حیرت زده شده بودم فقط توی فیلم های پورن کیر بزرگ دیده بودم اما الان نه فیلم بود نه خواب ی کیر بزرگ و درشت بود که با دیدن رگ های درشت روش شهوت من بالا تر رفته بود گفت کیرم رو دوست داری گفتم امیر خیلی بزرگه بعید میدونم اصلا داخل بره سر منو برد سمت کیرش و منم واسش ساک میزدم البته فقط سرش رو میتونستم بخورم لب هام درد گرفته بودن
ولی ادامه دادم و تند تند میخوردم که …

ادامه دارد…

نوشته: Parya_44_kr


👍 0
👎 2
4301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

864666
2022-03-20 04:17:28 +0330 +0330

پس همینطور تند تند بخور و ادامه بده و برای کیرش تا قسمت بعدی داستان ساک بزن و همینطور دهن باز و جرخورده رو تحمل کن تا عبرت بشه برات وسط سکس داستان خودت یهو ابت نیاد که نتونی و حال نداشته باشی تایپ کنی
اخه کدوم داستانو دیدی تو این سایت وسط سکس اینطوری داستان رو تموم کردن

اونم داستانی که محتوا و موضوع اش رو میشد با دو خط به همین قسمت سکس رسوند و هیچ فرقی هم در داستان برای خواننده نداشت
مثلا
چند وقتی بود بعداز متارکه و جدایی از شوهر خیانت کارم که با عشق زندگی زناشوییم رو باهاش شروع کرده بودم، میگذشت و بعد مدتی خواستم با دوستام بریم تفریح مثلا ، که ی ساعت مونده زنگ زده کنسل میکنه دختره خول و چل ، کمفهم
حرصمو دراوردن اخه دلیل کنسل شدن قرارمون مضحک و مسخره بود و میگفت میخواد بره همراه دوستش پیش رمال که یارو با دعا نوشتن دوست پسرکات کردشو برگردونه مثلا خخخ خخ …
بعد میرن خر از قبرس میارند…،،،،؟…
خلاصه خیلی شکار بودم ازشون و کلی غرغر کردم سرشون و دیگه ادامه ندادم گفتم دارم براتون به موقعش …
با اعصاب شاکی از واحد خودمون بی هدف و بی حوصله زدم بیرون و تو اسانسور چک کردم دیدم کیفم و کارت بانکیمو جا گذاشتم و مجبورشدم برگردمو بردارم و با این اتفاقات روزم شروع شده بود و غرق در افکارم پشت فرمون ماشین بودم و به اولین توفقم پشت چراغ قرمز احساس کردم ماشین کناری که اونم تکسرنشین بود زوم کرده روم بجای سبز شدن چراغ راهنمایی مشتاقه که من بهش چراغ سبز نشون بدم تا بتونه شمارشو بهم بده و دری باز بشه برای ارتباط و نقشه برای چطور زودتر رسیدن به کردن کسم و سکس
مثل اکثر اقایون که دست خودشونم نیست انگار و ساختار و سیرت و نهادشون کلا بر این اساس خلق شده که همواره برای رسیدن به بدن ما زنها و سکس
ذهنشون دائم در حال نقشه کشیدنه که چطور و تو کمترین زمان و کمترین هزینه به هدفشون که لای پای ماست برسن
خخ خخ …
تو دانشگاه تو ی مقاله خودنده بودم که اقایون در طی روز و اوقاتی که کار خاصی نمیکنند هر 17 ثانیه یکبار حتما به سکس و کس و کون زنها فکر میکنند … حالا نمیدونم درسته یا نه و تحقیقشون تا چه حد اعتبار داشت و با چند اقا تست شده بود ولی از نگاه این یارو تو ماشین کناری که پرو پرو بعد بی محل کردنم باز تا بام تهران دنبالم اومده بود و این همه برای رسیدن به هدش سیریش بود و وقت گذاشته بود بعید نیست که تحقیق دانشگاهه هم درست بوده باشه و افکار مردها واقعا این باشه …
خلاصه از پرو بودن و نوع صحبت واقعا محترمانه و زبون چرب و نرمی که داشت با اینکه میدونستم هدفش چیه و شک نداشتم ولی انگار از درونم ندا میومد که اگه میدونی عاقبت کارت و هم صحبتی و دوستیت با این یارو چیه هم باید گولشو بخوری و نشون بدی برای رسیدن به خواسته اش و دیدن لنگهای باز من سر شونه هاش باید تلاش کنه و با اتفاقهای خوب و قرارهای خوشحال کننده و خرج کردن برام راضیم کنه و منم با اینکه میدونم ته داستانو باید انگار نقش بازی میکردم و باهاش بدون اراده همکاری کنم مثل اینکه ساختار و سیرت و همینطور سوراخهای ما زنها هم اینطوری نهادینه شده و به خلقت رسیدیم و منم اگاهانه و غیر ارادی از خارش داخل کسم در اون لحظه و احساس خیسی لای پام بعد شنیدن حرفهای پسره سیریش اما خوش چهره و چرب زبون که موفق به چراغ سبز گرفتن ازم شده بود اونم تو روز بدی که شروع کرده بودم و با اعصاب خراب و خودخوری و غر و کنسل شدن قرارم گذشته بود تا اون ساعت که تونست حال و هوامو عوض کنه و پسره سیریش داستان ما شد دوست پسرم و ندای ار ار رو سر دادمو مثلا خر شدم و مخمو زد و شماره گرفت و بعد چند سری ملاقات و گذشتن 3 ماه که چندروز پشت هم تعطیلی داشتیم برای رفتن به ی سفر دونفره و عوض شدن اب و هوای من امیر خان برنامه ریحتوو پیشنهاد مسافرت رو بهم دادو منم قبول کردم و …

کدوم داستان ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این

یا قبلی ؟؟؟؟

0 ❤️

864771
2022-03-21 02:29:05 +0330 +0330

داستان بود یا پیامک پریاخانم

0 ❤️