ماموریت اداری (۲)

1402/11/09

...قسمت قبل

قسمت دوم
قسمت قبلی داستان درباره ی ی سفر سه روزه کاری بود که توی راه موقع برگشت با خانم جعفری یه کارایی کردیم. ماجراش رو توی داستان‌ها با عنوان ماموریت اداری پیدا کنید و بخونید.
اما ادامه داستان.
بعد از اینکه از ماموریت برگشتیم ، چند روزی که گذشت خانم جعفری تماس گرفت گفت هم خواستم احوال پرسی کنم هم ی سوال کاری داشتم. بعد از اینکه حرفای معمولی تموم شد من با شوخی بهش گفتم دوباره بریم ماموریت؟ اونم با خنده گفت نه فقط برگردیم، برگشتش خوبه… جفتمون خنده مون گرفت و قطع کرد. رابطه ما تا مدتها در همین حد بود ماهی دو سه بار تماس تلفنی، هم موضوعات کاری و هم ی اشاره های غیر مستقیم به خاطرات اون ماموریت، هیچوقت مستقیم و واضح درباره اون اتفاقات صحبت نمی‌کردیم، فقط ی بار از حماقتی که کرده بودیم و کار خطرناکی که توی ماشین انجام دادیم صحبت کردیم، اینکه اگه ی لحظه راننده یا اون همکاری که جلو نشسته بود برمی‌گشت عقب و همزمان نور بیرون داخل ماشین رو روشن می‌کرد چی میشد، یا اگر بخاطر بوی تخمه و نسکافه ای که خورده بودیم نبود حتما بوی منی توی ماشین می‌پیچید و… ، ی بار دیگه که من باهاش تماس گرفتم گفت چطوری آقای مدادی، گفتم مدادی کیه، گفت خودت دیگه با اون مدادت، گفتم حالا چرا مداد، گفت حالا مداد نه قلمی، بخاطر چیزت دیگه، گفتم چیزم چیه؟؟ گفت همون که دادی دستم، کلی خندیدم و البته خجالت کشیدم، با خودم گفتم شاید کیرم خیلی کلفت نبوده و مال شوهرش یا بقیه خیلی بزرگتر بوده ولی برای اینکه کم نیارم گفتم شما اشتهای زیادی داری، اگه دفعه بعدی موقعیت پیش بیاد نمی‌ذارم بهش دست بزنی. گفت دفعه بعد ی جور دیگه دوس دارم باهاش بازی کنم و یهو قطع کرد. هم دلش می‌خواست و هم ی جورایی خجالت می‌کشید که راحت حرف بزنه. ماجرا به همین روال پیش می‌رفت تا حدود یکسال بعد، توی آذرماه بود بعد از اداره و خوردن ناهار رفتم مرکز استان(همون شهری که خانم جعفری سکونت داشت) برای خرید یراق آلات تخت خواب تاشو و کابینت، چون کابینت ساز گفت اگه میخوای جنس خوب و دلخواه استفاده کنی خودت بخر. موقعی که داشتم میرفتم توی مسیر ی پیام دادم از خانم جعفری درباره آدرس جاهایی که میتونم یراق آلات پیدا کنم پرسیدم. گفت پرس و جو میکنم بهت اطلاع میدم. نزدیکای ورودی شهر بودم که زنگ زد، چندتایی مغازه آدرس داد و گفت مگه میخوای بیای اینجا بخری، گفتم الان اومدم، گفت منم موندم اضافه کار، وقتی کارت تموم شد بیا جلوی اداره تا ببینمت. رفتم به آدرس‌های که داده بود ولی توی ترافیک و بخاطر سرزدن به چند تا مغازه تا حدود ساعت 7 کارم طول کشید. زنگ زدم بهش گفت، دیر زنگ زدی رفتم خونه، به شوخی گفتم خب میام خونه. گفت خب بیا، تنهام، دخترا رفتن بیرون، گفتم نه مرسی، شوخی کردم. گفت من جدی گفتم بیا، گفتم میاما…، گفت خب بیا جدی گفتم دیگه.
گفتم آدرس رو پیامک کن
هنوز باورم نمیشد جدی گفته باشه، ولی پیامک داد آدرسش نزدیک بود، گفتم ده دقیقه دیگه اونجام، جواب داد عجله نکن من میخوام برم دوش بگیرم، برای اینکه معطل نشی برو ی بسته کاندوم بگیر و با حوصله بیا. وقتی دیدم نوشته کاندوم بگیر، نمیدونم چرا ترسیدم، اصلا فکرشو نمیکردم کار به سکس بکشه. برای اولین بار رفتم کاندوم تاخیری خریدم خوبیش این بود که اونجا غریب بودم وگرنه خجالت میکشیدم بخرم. با کلی استرس رفتم به آدرسی که داده بود، تماس گرفتم جواب نداد، پیام داد در پارکینگ بازه، بیا طبقه پنجم، در روبروی آسانسور بازه، سریع بیا داخل. ترسیدم برم گفتم نکنه خفتگیری باشه. شاید شوهرش خونه باشه، شاید… شاید… ولی هوس بهم جرات میداد. با ترس رفتم در آسانسور که باز شده، از داخل خانه صدا زد بفرمایید. سریع با کفش پریدم توی خونه، یهو در پشت سرم بسته شد، در حد مرگ ترسیدم، دیدم خودش پشت در مونده لخت با شورت و سوتین داره موهاشو خشک میکنه چشمای خوشگل و بدن سفیدش خیلی جذاب بود بدن حتی ی دونه مو هم نداشت و برق میزد ولی یکم شکم داشت که توی اون بدن بی نقص توی ذوق میزد . جا خوردم… گفت چیه؟؟ سکته نکنی!! آب دهنمو قورت دادم و به زور سلام کردم. با خنده و آرامش خاصی گفت نترس تنهام هیچ کس نمیاد. گفتم دخترت چی!! گفت دوتا دخترام غروب که میشه با دوستاشون میرن بیرون تا ساعت ده نمیان. گفتم حالا شاید اومدن، گفت نه تا خودم زنگ نزنم و دعوا‌شون نکنم نمیان. گفتم شوهرت؟؟ گفت چقدر تو ترسویی، اونم 24 ساعتی شیفته توی ی شرکت خارج شهر، تا فردا عصر نمیاد. ی کم خیالم راحت شد، گفت برم چایی بیارم گفتم نه من دارم از استرس میمیرم تو میگی چایی بیارم؟ پرید بغلم گفت پس بریم توی اتاق. ی تخت ی نفره توی اتاق بود ولی ی تشک روی زمین پهن کرد و دیگه نفهمیدم چجوری لخت شدم بغلش کردم و شروع کردم به بوسیدن گردن و
صورت و لبهاش، سوتینش رو باز کردم، سینه های بزرگ و سفیدش بشدت تحریم کرد کیرم سیخ شده بود، همینکه زبونم خورد به نوک سینه هاش چنان سروصدایی راه انداخت که ترسیدم، گفتم آرومتر، همسایه ها میشنون، گفت بذار حال کنم، نترس، من خیلی جیغ میکشم و آخ و آوخ میکنم، لطفا ضد حال نزن. دیگه چیزی نگفتم و مشغول شدم سینه هاشو خوردم و اون آخ و او وخ می‌کرد، شرتمو در آوردم و کاندوم کشیدم روی کیرم، خوابیدم روش. هنوز استرس داشتم و با عجله کار می‌کردم، از کنار شرتش سر کیرمو رسوندم به کسش با ی حرکت ملایم فشارش دادم، خیس بود و بشدت لیز، کیرم تا آخر فرو کردم. یهو لرزید و گفت ی لحظه صبر کن ارضا شدم ، ی کم لباشو خوردم و دوباره فرو کردم و شروع کردم کم کم تلمبه زدن، پاهاشو دور کمرم حلقه کرده بود و بشدت ناله می‌کرد. ناله هاش خیلی برام جذاب بود بهم انرژی میداد، هیچوقت با زنم اینجوری سکس نداشتم اون خیلی ساکته. چند بار پوزیشن عوض کردیم و اون همش میگفت آها اینجوری خوبه، محکم بزن. گفتم مدادم چطوره، گفت بهتر و کلفت تر از چیزیه که اونشب دستم گرفته بودم. حالت داگی شد و کون سفید و بزرگش با تلمبه هام موجی تکون می‌خورد و من با کف دستم محکم میزدم روی کونش که جای دستام سریع قرمز میشد. داشتم خسته میشدم، فکر میکردم با استرسی که دارم خیلی سریع آبم بیاد ولی انگار کاندوم تاخیری کارایی خوبی داشت. با اینکه تو حالت داگی کسش خیلی تنگ تر بود و صحنه ای که میدیدم خیلی باحال بود ولی هنوز میتونستم خودمو کنترل کنم، دیگه داشتم خسته میشدم و میخواستم زودتر تمومش کنم، گفتم دوس داری از عقب بکنم؟ گفت از عقب درد میگیره من تا الان سه بار ارضا شدم ولی اگه میخوای باشه… گفتم باشه دفعه بعد الان میخوام آبمو خالی کنم، فقط میخوام روی کمرت خالی کنم، کاندوم رو در بیارم؟ گفت نه میترسم آبت بریزی توش، گفتم باشه، ولی سریع کاندوم رو درآوردم و دوباره کردم تو کسش با ی آهههه بلند گفت لعنتی اینجوری خوبه… کاش از اول بدون کاندوم میکردی، ولی من دیگه تحمل نداشتم و با آه و ناله ای که اون می‌کرد آبم اومد و با فشار پاشیدم لای کونش و کمرش… افتادم کنارش و یکم لب گرفتیم و سریع دستمال کاغذی برداشتم تمیزش کردم. سریع خودمم لباس پوشیدم و گفتم من برم دیگه، حالا اون اصرار می‌کرد بمون ی شربتی چیزی بیارم، تشکر کردم و به سرعت رفتم بیرون از خونه و سوار ماشین شدم و رفتم.
این داستان دیگه ادامه نداره
چون دیگه بعدش موقعیتی پیش نیومد و از اون موقع تا حالا فقط تلفنی گاهی تجدید خاطره میکنیم. هنوزم وقتی به اونشب فکر میکنم تپش قلب میگیرم. این اولین و آخرین سکس من با ی زن دیگه غیر از زنم بعد از متاهلی بود.

نوشته: امیر


👍 25
👎 9
49701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

968809
2024-01-29 23:22:19 +0330 +0330

بنظر من

1 ❤️

968810
2024-01-29 23:24:36 +0330 +0330

(اخرین سکس من با ی زن دیگه غیر از زنم بعد از متاهلی بود.)

یکم زود نیست
بگید
اخرین!

3 ❤️

968816
2024-01-29 23:39:54 +0330 +0330

خانم قدیمی بود حالا شد جعفری، کص عمت

1 ❤️

968826
2024-01-30 00:23:47 +0330 +0330

با اون سرعتی که اون داد بازم داره میده 😂😂

1 ❤️

968851
2024-01-30 04:29:28 +0330 +0330

طرز نگارشت خوبه . استرس اون لحظه ها رو قشنگ تونستی به خواننده القا کنی . فضا سازیت و سناریو خوب بود . ولی توی اروتیک داستان کم کاستی داشت . موفق باشی

1 ❤️

968858
2024-01-30 06:10:55 +0330 +0330

استرس رو درک کردم

1 ❤️

968866
2024-01-30 06:45:28 +0330 +0330

من خوشم اومد
ممنون

1 ❤️

968869
2024-01-30 07:17:44 +0330 +0330

دوستان ی کیر سرگردان هستن ایشون اندازه خیار قلمی

1 ❤️

968911
2024-01-30 20:06:28 +0330 +0330

کس نگفتی بنطرت

0 ❤️

968918
2024-01-30 21:13:08 +0330 +0330

میگما کصخلی چیزی هستی تو که میگی تمومش کردی؟

0 ❤️

968945
2024-01-31 01:19:54 +0330 +0330

امیر جووون با مدادت مطمئنی آخرین بار شد که کون بدی یا باز میدی

0 ❤️

968990
2024-01-31 10:56:14 +0330 +0330

از خانم قدیمی به خانم جعفری تغیر کرد چه جالب

0 ❤️

969155
2024-02-01 18:06:07 +0330 +0330

تا اونجا خوندم که گفتی اومدن تو لخت بود…پسر خوب.مگه میشه دو سال با تماس کاه به گاه پیش بره…بعد یدفه بگه برو کاندوم بگیر‌…و اینکه لخت با شورت و سوتین پشت در ازت استقبال کنه.

0 ❤️

972577
2024-02-25 18:30:54 +0330 +0330

عالی
امیر جان مرکز و محل سکونت خانم جعفری، استان اصفهان نبود؟ و محل کار شوهر خانم جعفری ذوب آهن نیست؟
بهت گفتم توی داستان قبل یه سری تشابه پیدا کردم، خواستم صحبت کنیم باهم توی پیوی. خواهش میکنم جواب بده

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها