...قسمت قبل

ی چیزایی رو لازمه بگم خدمت همه اونایی ک جز فحش چیزی بلد نیستن اخه عنتر من بخوام بیام اینجا دروغ بگم جایزه بهم میدن ک هرچه لایق خودتونه میاین میگین …
خب بریم سراغ داستان
من اسمم میزارم مهرداد و متاهلم و ۲۹ سالمه اهل یکی از شهرهای ایران.حالا بماند کجا.و اسم اون خانوم هم مثلا مبینا
داستان آشنایی من و این خانوم تو دیوار اتفاق افتاده بود که لباس مجلسی گذاشته بود و بهش گفتم لباس تنخور نزار اینجور جاها و فقد مزاحم هس و کم کم باهم اشنا شدیم و طرف ی بچه ۵ ساله داشت و متاهل بود شوهرش هم سرکار می رفت شیفتی این داستان واسه خرداد ماه ۱۴۰۲
یه دفعه که شوهر خانوم غروب میخواست بره سرکار و تا صبح نبود
منم چون با خونواده خانومم یک جا زندگی میکنیم از سر شبی یه بهانه آوردم که امشب باید برم با دوستم یه شهر دیگه تا صبح برمیگردم دوستمم هم گفته بودم زنگ بزنه جلو خانومم رو بلندگو گذاشتم که شک نکنه.خلاصه من ساعتای ۱۱ شب زدم بیرون و ی ترا ۲۰۰رو سیلدنافیل خوردم و این خانوم هم پسرش دیر وقت می خوابید منم مجبور بودم صبر کنم تا بخوابه.و رفتم کافه تا ساعتای ۱۲ونیم شب و بعدش تو ماشین بودم تا خانوم خبر بده که پسرش بخوابه.خلاصه ساعتای ۳ بود که پیام داد پسرش خوابیده و در واحد رو گفت باز میزارم و بعد اینکه من رفتم از پله ها بیا چون آسانسور اون موقع تابلو بود
چن دقیقه بعد منم رفتم داخل ساختمون و از پله ها رفتم سمت واحدش.برقا همه رو خاموش کرده بود و پسرش تو حال خوابیده بود و ما رفتیم تو اتاق خواب یه چراغ خواب از این ریسمانی ها روشن کرده بود جنده خانوم یه لباس خواب توری سکسی پوشیده بود جوری که وقتی میدیدیش میخواستی از رو همون لباس جرش بدی.از هیکل مبینا بگم با اینکه یه بچه آورده بود ولی بدنش خیلی رو فرم بود ۲۴ سالش بود بدنشم سفید و باربی .رفتیم رو تختش و کنارهم نشستیم و یکم حرف میزدیم و دستمو دور کمرش گرفتم و خوابوندمش و افتادم به جون لباش و سینه هاشو می مالیدم و حسابی حشریش کرده بودم.راستش من و اون خیلی همو دیده بودیم یا تو ماشین یا کافه باهم ور رفته بودیم ولی هیچوقت موقعیتش نشده بود 69 بخوایم انجام بدیم این شده بود فانتزیمون.بعد اینکه حسابی لباشو خوردم سینه هاشو مالیدم اروم به گوشش زبون میزدم چون خیلی به گوش و گردنش حساس بود همین که یکم گردنش رو زبون زدم اخ و اوخش بلند شد دستشو برد سمت شلوارم کیرمو محکم که سیخ شده بود گرفته بود.سریع لباسامونو دراوردیم و حالت 69 شدیم وای هنوزم که فکرش میکنم کیرم سیخ سیخ میشه.کسش انقدر ناز و تمیز بود هرچی میخوردم سیر نمیشدم اونم داشت کیرمو تا ته میکرد تو حلقش ساک میزد.از بس کسش رو زبون میزدم لیسش میزدم اون هر چند دقیقه دست از خوردن میکشید فقط آه و ناله میکرد.بعد حدودا ده دقیقه که کسش رو خوردم گفتم بیا بالا سرم کستو بزار رو صورتم میخام کستو بلیسم اونم اومد بالا سرم و منم افتادم ب خوردن کس نازش چن دقیقه تو اون حالت بودیم بعد گفتم حالت داگی بگیر چهاردست و پا شد قمبل کرد منم از پشت سر رفتم زیر کسش و کسش رو میخوردم حدودا پنج دقیقه تو این حالت بودیم بعد دراز کشید.رفتم بالا سرش جلو صورتش کیرمو کردم تو دهنش و با دستم سرش رو گرفته بودم تند تند ساک بزنه.بعدشم کاندوم گرفته بودم با ژل روان کننده کاندوم رو گذاشت رو کیرم و دراز کشیدم گفتم بیا بشین رو کیرم.تا روی کیرم نشست یه آهی کشید اگه قرص نخورده بودم همونجا ابم میومد.همونجور که رو کیرم بالا پاین میرفت بهش میگفتم جنده ی من کیه میگف من من جنده ی توام گفتم امشب حسابی باید بهم کس بدی امشب.بعد هم حالت داگی شد و از پشت گزاشتم تو کسش اول اروم میکردم یکم تند کردم فقط داشت جیغ میکشید گفتم کس کش اروم پسرت بیدار میشه گف فقط میخوام داد بزنم کسمو جر دادی کس کش مادرجنده.گفتم یه کس و کونی از تو بکنم جرت میدم جنده.یکم تو اون حالت گاییدمش بعد گفتم به پهلو دراز بکش اهل دلاش میدونن وقتی به پهلو بزاری تو کس چه حالی میده.همونجوری که کس تنگش رو میکردم کون سفیدش رو گاز میگرفتم البته اروم تا جاش نمونه بگا برم.بعدشم گفتم میخوام کون تنگتو جر بدم گف نه تو رو خدا پاره شدم کسمو جر دادی گفتم پشت کن.کاندوم رو دراوردم و یکم ژل زدم و اروم گذاشتم سوراخ کونش می گفت آروم بزار جا باز کنه منم کم کم فشار میدادم تو کونش تا تقریبا همه کیرم رفت تو کون تنگش.دیگه رسما داشت جیغ میزد بالش رو گذاشتم جلو دهنش بالشت رو گاز میگرفت منم تا میتونستم وحشیانه تو کونش تلمبه میزدم و اونم دیگه مست مست بود می گفت کسسس کش مادرتو گاییدم منو جر دادی کس کش خواهرتو گاییدم مادرجنده کونمو جر دادی این حرفا رو که میزد منم حشری تو میشدم تا جای که کونش جا داشت کیرمو میکردم تو کونش.دیگ خیس عرق شده بودیم هر دوتامون.یکم تند ترش کردم که میگفتم جنده امشب کس و کونت رو گاییدم حسابی بهم کس و کون دادی یکم همونجور تلمبه میزدم دیگه داشت ابم میومد تا ته کیرمو کردم تو کونش همونجور نگه داشتم همه آبم رو تو کونش ریختم و یکم بعدش بیحال دراز افتاده بودیم و با دستمال خودمو تمیز کردم و رفتم بوسش کردم گفتم مرسی عزیزدلم و اونم گفت دیگه صبح شده برو تا همسایه ها کسی بیرون نرفتن تو برو.منم رفتم و یه مدت دیگه هم باهم بودیم ولی هرموقع که این پیشم بود چه بیرون تو ماشین چه کافه جایی ک موقعیت نبود سکس کنیم واسم ساک میزد تو ماشین تموم ابمم میخورد.و بعد یه مدت ینی چند شب بعدش گف اره تو منو واس سکس میخوای که از روزی که باهمیم یه بار نشد بهم یه گل بدی یا روزی که پریود بودم دیدی حالم خوب نیس ولی تواون حالت ازم میخواستی بهت کون بدم.منم هرچی خواستم جمع و جورش کنم نشد اونم دیگه رسما به گوهخوری افتاده بود که شوهرم هیچی واسه من نه سکس نه محبت کم نزاشته ولی تو منو فقط واسه سکس میخواستی و از خودم بدم میاد نمیتونم به چشماش نگا کنم اون سرکار که میره تا وقتی برگرده همش بهم پیام میده حالمو میپرسه حرفای عاشقانه میزنه و گفت من هرچقدر دوستت داشتم همینقدر هم میتونم ازت متنفر باشم گفت نفرینت میکنم.خلاصه بعد یه دعوای حسابی دیگه باهام کات کرد.دوستان من انسان نیستم حیوونم بااینکه خودم متاهلم ولی با یک زن شوهردار بودم و فقط به تنها چیزی که فکر میکردم سکس بود ولی به قول خودش زن محبت میخواد توجه میخواد چیزایی که من هیچوقت بهش ندادم.دوستان این بود سرگذشت من و این خانوم حالا قضاوت با شما

نوشته: مهرداد