هدیه تولد همسرم رو یه غریبه جر داد (۳)

1402/06/19

...قسمت قبل

سلام خدمت شهوانی های عزیزم
قبل از شروع داستانم بگم که نظراتتونو خوندم،وقتی درب خوبه رو باز کردم مانتو پوشیده بودم،کنار دربمون یک جا کلیدی داریم و فکر کردم ریموت هم داخلش هست بخاطر همین درب و نبستم.
یک نفر میگفت چرا داد نزدم ،اخه وقتی از پشت منو گرفته و دستش جلو دهانم هست چطور داد بزنم اخه؟طبقه پایین که واحد خودش بود،طبقه بالا هم یک زن و شوهر مسن بودن که همش باغشون کردان بودن و احتمال شنیدن صدام صفر بود
اگر عطر زدم و رفتم پایین ،چون بدنم بوی عرق میداد،من کلا به بو و تمیزی خیلی حساسم،عطر هم بخاطر خودم زدم نه واست پویا
بابت غلط املایی هم خیلی ببخشید خیلی با عجله نوشم و فرصت روخوانی و ویرایش نداشتم🙏
خیلی از دوستان نظرات خوبی دادن و همین انگیزه شد قسمت سوم داستانمو بنویسم
.
اونشب محسن رفت پیش پویا و حدود ساعت ۱۲ مست برگشت خونه و خیلی زود خوابش برد
صبح سر میز صبحانه گفت که پویا بهش پیشنهاد داده هفته دیگه واسه فروش زمینی داره میره قشم و اونجا یک خانه مبله داره و ماشینش هم خالیه و اگر ما هم خواستیم باهاش همسفر بشیم و یک هفته ای میمونه قشم و بعد باهم برمیگردیم کرج
وقتی پیشنهاد داد من سریعا گفتم نه و تو میفهمی اینها مجرد هستن و تو متاهلی باید رفاقت رو با اینها تمام کنی وگرنه خونه رو میفروشم (خونمون به نام منه)و میریم همون اصفهان زندگی میکنیم
محسن از تعجب لقمش تو دستش بود و گفت اخه مگه چیزی ازشون دیدی که گیر دادی به اینا
مگه باید چیزی ببینم،اینها مجردن و تو متاهل،خوشم نمیاد باهاشون رفت و امد کنی،همین
محسن با ناراحتی از سر میز پاشد و رفت سرکار
ظهر واسه ناهار آمد و گفت که به پویا گفته نمیاییم و اونم گفته اگر خانم و بچت نمیان ،خودت باهام بیا
تو خجالت نمیکشی زن و بچت و تنها بزاری و با یک نعره خر پاشی بری مسافرت!!!بهت گفتم محسن حق نداری دیگه با هیچ مجردی دوستی کنی
محسنم ناهارشو خورد و رفت مغازه
فکرم درگیر شده بود چکار کنم این پویا رو از زندگیمون بندازم بیرون
بعد از ظهر با پسرم رفتیم مغازه محسن و دیدم محسن و فروشندش و پویا سه تایی دارن قهوه میخورن ،پویا رو که دیدم سلامی کردم و گفتم با پسرم میرم توی پاساژ چرخی بزنم(اعصابم خورد بود داشتم دیونه میشدم)
با پسرم تاکسی گرفتیم برگشتیم خانه،سر کوچمون بنگاه املاک بود و خونه رو واسه فروش گذاشتم و امدم خانه
محسن زنگ زد جوابشو ندادم و چند روزی با محسن قهر بودم ،تا اینکه یک روز صبح بنگاه زنگ زد که مشتری داره و آمدن بازدید و خوششون امد از خونه و نشست گذاشتن و قبل رفتن به محسن زنگ زدم و گفتم که خونه رو دارم میفروشم و میریم اصفهان
دعوام شد با محسن و رفتم بنگاه،اون خانواده نصف مبلغشونو میخواستن چک ماه به ماه بدن،منم گفتم فقط نقد چون باید با همون مبلغ یک خونه دیگه بخرم،و به توافق نرسیدیم و اومدم خونه
شبش محسن از باشگاه آمد و هیچ حرفی باهم نزدیم
صبحش بچه ام رو مهد بردم و داشتم برمیگشتم که یه آزرا مشکی جلوم بوق زد و پیاده شد و دیدم پویاست،سلام کردم و گفت میدونم ناراحتی از دستم و شنیدم میخوای خونتو بفروشی ولی به روح مادرم که چند ماهه فوت کرده من تا خودت نخوای باهات هیچ کاری ندارم و قول میدم هیچ وقت مزاحمت نباشم فقط تو رو خدا از این ساختمان نرو
بدون هیچ حرفی رفتم داخل شیرینی فروشی کنارم و یکم شکلات خریدم و وقتی برگشتم پویا رفته بود،منم از تصمیمم منصرف شدم و چند ماهی دیگه خبری از پویا نبود و محسن هم میگفت دیگه پویا باشگاه نمیاد و ماشینش چند ماهه داخل پارکینگ خاک خورده
صبح روز تولدم بود و داشتم آماده میشدم برم ارایشگاه واسه شب با محسن رستوران رزرو کرده بودیم،زنگ خونه رو زدن و دیدم پیک موتوره و واسم یک دسته گل بزرگ رز قرمز تحویلم داد از طرف برادرم بود ،یهو دیدم پویا از تاکسی فرودگاه پیاده شد و چمدونشو از صندوق برداشت و جلو درب بهم من سلام کرد و با هم وارد خانه شدیم،داخل اسانسور کارت تبریک روی گل و دید و گفت تولدتون مبارک و منم گفتم ممنون و پویا طبقه سوم پیاده شد و من طبقه چهارم
شب از تولد که آمدیم چند تا پیک مشروب خوردیم و پسرم و خوابوندم،محسن گیر داد سکس کنیم منم تازه پریودیم تمام شده بود و مشروبم گرمم کرده بود شروع کردیم به یک سکس خشن پر سروصدا ،بعد سکس نفهمیدم چطور خوابم برد
حدود ساعت ۱۲ ظهر بود دیدم زنگ درب واحد میزنن،از چشمی دیدم پویا با یکدسته گل پشت در ایستاده،منم سکوت کردم و یکبار دیگه زنگ زد و وقتی دید باز نمیکنم دسته گل و روی جا کفشی گذاشت و گفت الهام خانم میدونم پشت در هستی حق داری باز نکنی،تولدت مبارک این گل و هدیه ناقابل و میزارم روی جا کفشی و رفت
نیم ساعت بعد رفتنش درو باز کردم دیدم کنار دست گل یک پاکته و داخل شو باز کردم ۲۰۰۰ دلار پول گذاشته
نمیدونستم چکار کنم برم پولشو برگردونم یا نه
تا شب فکرم درگیر بود که چکار باید بکنم به این نتیجه رسیدم پولو نگه دارم و اینقدر من عذاب کشیدم چرا بخوام پولشم برگردونم
دسته گل رو هم بخاطر اینکه محسن شک نکنه انداختم توی سطل
۲هزار دلارم چند روز بعدش رفتم صرافی نقدشون کردم حدود ۱۱۵ میلیون شد ،شماره حسابمو دادم، تو راه برگشت از گلشهر گفتم برم گوهردشت یکم خرید کنم رفت تو صف تاکسی های گوهردشت خیلی شلوغ بود و تاکسی نبود ،رفتم اون طرف خیابان ببینم تاکسی خطی گیر میاد یک ماشین شاسی بلند سفید گیر داد منو برسونه،منم هر چقدر جلو میرفتم دست بردار نبود،بهش گفتم عوضی آشغال من متاهلم برو لطفا آبرومو نبر
باز ولکن نبود،گفتم من گوهردشت میرم ،گفت قبوله هرکجا بگی میرسونمت و من سریع سوار شدم،خودشو معرفی کرد اسمش امیر بود حدودا ۳۰ سالش میخورد
گفت گوهردشت چکار داری گفتم خرید لباس
امیر گفت من مغازم داخل پاساژ کوروشه تهرانه و کارای زنونه خوبی دارم اگر تایم داری بریم کوروش
منم دیدم تازه ساعت ۱۰ هست،گفتم من باید قبل ساعت یک مهرشهر باشم گفت باشه خودم میزارمت مهرشهر
تو راه دستم گرفته بود از خودش و شغلش صحبت میکرد
منم استرس گرفته بودم و پشیمون شده بودم چرا قبول کردی اخه بری تهران به چه اعتمادی اخه
بلاخره رسیدیم کوروش رفتیم مغازش کاراش خوب بود چندتایی کار برداشتم حدود ۴ میلیون شدن ،گفتم پولشو نگیری قبول نمیکنم و گفت باشه برگشت میگم کارت بکارتم کنی مالیات دستگاه کارتخوان نخورم.یکمم داخل پاساژ شون چرخیدیم و یکدست لباسم واسه پسرم خریدم و برگشتیم کرج
تو راه برگشت دستش روی رونم بود میمالیدم
داشتم داغ میشدم ولی میگفتم یکم دیگه تحمل کن نیم ساعت دیگه میرسی و خودتو شل نکن
توی مسیر گفت اگر اشکال نداره بریم در خونش توی مهرویلا و کارت و مدرک رو برداره ،ماشینش بنزین نداره و شماره کارت جدیدشو حفظ نیست که بهم بده پول لباساشو بدم
خونش ویلایی دوبلکس بود ریموت زد و وارد خونه شد،باز تپش قلبم بالا رفت
یهو خم شد و شروع کرد لب گرفتم و با دستش کصمو میمالید خیلی راحت از او چیزی که فکرشو نمیکردم شل شدم و باهاش همکاری میکردم
دستم گرفت و رفتیم داخل خونه،ساعت و نگاه کردم ۱۲ و نیم بود
رفتیم داخل اتاق خواب لخت شدیم و شروع کردم واسش ساک زدن
جالب بود واسم کیرش بزرگ بود و قلمی
کیر محسن کوچک بود ولی کلفت،کیر پویا هم کلفت بود و بزرگ ولی مال این خیلی باریک بود،داشتم ساک میزدم دیدم سرعتشو بیشتر کرد و با دست سرمو نگه داشت و یهو تمام آبشو خالی کرد تو حلقم،گفت عزیزم همشو بخور تا دستامو بردارم منم همشو قورت دادم و یکم غر زدم چرا ریختی دهنم، جالب تر این بود با اینکه آبش اومد ولی کیرش نخوابید و امیر شروع کرد به خوردن کس و کونم و زبونشو میکرد داخلم دیونم کرده بود
پاهامو داد بالا و خیلی تند تند تلمبه میزد با اینکه کیرش باریک بود ولی دردم میومد کیرش ته کصم میخورد
لبهام و سینه هامو مثل وحشیا میخورد
گفت عزیزم میشه از عقب بکنم کیرمم باریکه اذیت نمیشی منم تو شهوت اکی دادم و گفت برو کونو شلنگ شور کن و بیا،برگشتم
بهم گفت داگی بشم و دیدم از کمدش ژل زد به کیرش یکمم مالید به کونم و کیرشو آروم کرد داخل کونم
چند سال بود از عقب دیگه نداده بودم
آخ چه لذتی داشت داشتم دیونه میشدم ،یهو گوشیم زنگ خورد ،دیدم محسن زنگ میزنه،سایلنت کردم دیدم امیر گفت کی بود گفتم شوهرمه
گفت جواب بده من حرفی نمیزنم فقط بزار روی بلندگو
جواب دادم جانم عزیزم
سلام عشقم گفتی میری گوهردشت خریدت تمام شد؟خونه ای؟
امیرم کیرش تو کونم و داشت اروم تلمبه میزد
عشق تو اتاق پرو هستم یکم دیگه کارم تموم میشه میام،بچه رو از مهد بیاری من رسیدم
یهو امیر تا اخر فرو کرد تو کونم و اخ ریزی گفتم و محسن گفت چی شد گفتم هیچی میخ کوچکی به دیوار پرو بود دستم خورد بهش و خداحافظی کردیم
امیر وحشیانه کونمو میکرد و با دستاش سینه هامو گرفته بود یکم کصمو میکرد یکم تو کونم
یاد قبل ازدواج افتادم،دوسالی قبل محسن با یکی نامزد بودم و هروز کارمون سکس از عقب بود
امیر همه روشی منو کرد ساعت یک و ده دقیقه شده بود،گفتم امیر ابتو بیار دیرم شده
دیدم نعره ای زد و آبشو داخل کونم خالی کرد،یکم بی حال کنار هم دراز کشیدیم
لباسامو پوشیدم و امیر منو تا جلو مترو گلشهر رسوند و شمارشو بهم داد و رفت
رسیدم خونه ،محسن خونه بود
غذا از دیشب بود داغ کردم خوردیم
محسن گیر داره بود چرا با لباسی تو خونه،گفتم حال ندارم عوضشون کنم و باید برم دوش بگیرم خیلی گرم بود بیرون
میترسیدم لخت بشم و بدنم کبود باشه و محسن شک کنه
پسرمو بردم حمام و زیر دوش داشتم به اتفاقات امروز فکر میکردم که چرا و چی شد اینقدر زود شل شدم منی که کل پسرای دانشگاهمون نتونسته بودن مخمو بزنن

.
ببخشید اگر غلط املایی داشتم این داستانو توی نیم ساعت نوشتم و فرصت اصلاحش نبود و سریعا باید پاکش کنم
قسمت دومم متاسفانه خیلی کم لایک خورد و از دست بعضی از دوستان دلخورم
اگر دوست داشتید قسمت بعد و بنویسم با کامنت و لایکتون حمایتم کنید

نوشته: المیرا


👍 86
👎 11
94601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

946678
2023-09-11 00:46:22 +0330 +0330

کونی ک خارش می‌کنه خودش سفارش می‌کنه جنده

1 ❤️

946692
2023-09-11 01:48:34 +0330 +0330

بدنبود

0 ❤️

946709
2023-09-11 03:10:29 +0330 +0330

ناراحت بوده که یکی دیگه میخواسته بکنتش در حدس شهرشو عوض کنه
ولی تا یه ماشین جلوش بوق زد اینم داد بالا
قبلیا لاقل یکم میشد ناراحتت بود که ناخواسته بوده
این که دیگه جنده بازی بود

1 ❤️

946724
2023-09-11 05:50:47 +0330 +0330

آره عزیزم حتما ادامه بده‌. لذت بردم از داستانت

0 ❤️

946731
2023-09-11 07:03:12 +0330 +0330

یه چند روز به کسی دیگه نده تا ببینیم چه خاکی تو سرمون کنیم
برا پویا کسخل

2 ❤️

946747
2023-09-11 09:03:22 +0330 +0330

چه زودلنگا رفت روهوا💔

0 ❤️

946762
2023-09-11 10:34:03 +0330 +0330

تو که به همه دادی!

0 ❤️

946767
2023-09-11 11:49:06 +0330 +0330

الان کدوم منطقه کرج هستین که بیام اونطرفا
احساس میکنم دیگه رسمی جنده شدی
چون هم ۲۰۰۰ دلار زیر دندونت مزه کرده و هم لباس های امیر

0 ❤️

946769
2023-09-11 12:14:38 +0330 +0330

همیشه پای یه امیر این وسط هست
اینا چی دارن به این راحتی با ۴ میلیون خر میکنن
ولی اون الدنگ با ۱۱۵ میلیون نتونست
دوست عزیز ۱۱۵ میلیون با ۴ میلیون خیلی تفاوت داره
تو اگه واقعا باهاش کنار بیایی ۲ ماهه میتونی امیر و با شجرنامش بخری

0 ❤️

946810
2023-09-11 20:11:03 +0330 +0330

سعى کن از لذتت بیشتر بنویسى دمت گرم

0 ❤️

946849
2023-09-12 00:23:43 +0330 +0330

والا جنده هم اینجوری خاطراتشو بیان نمیکنه

0 ❤️

946862
2023-09-12 01:10:31 +0330 +0330

گوهردشت نزدیگی بیا منم بزنم

0 ❤️

946901
2023-09-12 03:39:29 +0330 +0330

آفرین
ترویج کن

0 ❤️

946952
2023-09-12 13:00:02 +0330 +0330

این داستان : جندهء متفکری که ادای تنگهارو در میاره… خدایی خیلی چیزا به اقلیم برمیگرده.
بده بکنن و نذارش بره زیر خاک

خوش باشی

0 ❤️

947045
2023-09-12 23:31:49 +0330 +0330

جووون خیلی خوب بود قسمت بعدیش

0 ❤️

947222
2023-09-13 17:08:11 +0330 +0330

قشنگ نوشتی ادامه بده لطفا

0 ❤️

947367
2023-09-14 09:52:11 +0330 +0330

یانوی محترم شما خودت کرم کوص و کون دادن داری خوب بده توش جون کوص و کونت،چرا دیگه ادای تنگارو درمیاری،کیره غریبه یرا زن شوهردار کیره،چه پویا چه امیر
معمولا ما پسرا به امثال شما میگیم طرف کوصه
کوصت و کونت بع کیر و اب کیر غریبه عادت کرده بده بکنن نوش جون کوص و کونت و کیره بکنت

0 ❤️

947412
2023-09-14 16:41:17 +0330 +0330

هی خانم خودت تنگ نگیر ، گشاد تر از این حرفایی .
یه بچه دبستانی هم می‌دونه سوار شدن ماشین یه غریبه و رفتن تو خونه خالی آخرش به کجا ختم میشه ، البته شما که بد نیستی ، گره گشایی از مشکلات مردم مگه بده ؟ تو خونه هم بنزین زد هم باهات تسویه حساب کرد ، مگه بد کجا داریم همچین درآمدی ؟! یکساعت سرویس بدی چار تمن کاسب شی ، تو دانشگاهم همه بچه مفت کن بودن ، خوب کردی مفتی بهشون ندادی .
جدیداً مد شده واسه لایک وعده قسمت بعد بدن تو هم که تازه موتورت گرم شده راه افتادی به دادن ، پولشم که مزه کرده دهنت ، مطمئن باش اگه لایک هم ندن باز دوست داری از هرزه بودنت بگی فقط یکم هیجان داستان و درآمد خودت ببر بالا تو مثلاً سکس پارتی های شبانه و گروهی بده تا لااقل دوستانی که بهت لایک دادن یه جلق حسابی بزنن ، این به اونا مدیونی .

0 ❤️

948569
2023-09-21 02:05:54 +0330 +0330

قول میدم این پسره،بابا ادم هرچقدرم هرزه باشه دیگه تو دوران متاهلی انقدر نمیده،حالا شااااااااااید یبار بشه اونم شاید دیگه بار دومی درکار نیست داستانتو باور نکردم

0 ❤️

950840
2023-10-02 23:57:17 +0330 +0330

خوب مینویسی اما بده منم استفاده کنم

0 ❤️

958081
2023-11-15 08:05:20 +0330 +0330

عزیزم لطفاً ادامه رو بنویس

0 ❤️

959368
2023-11-24 16:57:44 +0330 +0330

ولی خدایش این ایستگاه گوهردشت و خوب جا دادی من که هیچ موقعه از اونجا با رفیقم بی خیر برنگشتیم 😊😊
خدایش همه خیر رسونن

0 ❤️

975156
2024-03-15 07:04:34 +0330 +0330

حتماً بنویس عزیزم

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها