آرزوی سکس با مهسا

1392/11/27

سلام دوستان عزیز من حسام هستم.میخوام اولین خاطره ی سکسی خودمو برای شما بگم.من یه بیو گرافی از خودم برم من یه بچه ی خجالتی بودم و قدمم 182سانتی متره و وزنم76 و اون موقع17سالم بود والانم19 سالمه و کیرم معمولیه 15.6 سانتی متر دیگه برم سر اصل مطلب با اجازه از دوستان.
من یه دختر عمو داشتم که اصلا اون اولا ازش خوشم نمیومد و با بقیه دخترای فامیل حال میکردم(توی ذهنم باهاشون سکس میکردم) و یه خود ارضایی هم می کردم. ولی وقتی که رسیدم به سن 17سالگی خیلی عطش سکس داشتم توی اون سن از مهسا(دختر عموم که از من 11سال بزرگتر بود و شوهرم داشت)دیگه خیلی خوشم میومد چون سینه هاش و کونش بزرگ شده بود و شکمم نداشت یه بدن سکسی خوب داشت اما قیافه نداشت یعنی توی این چند وقت از این رو به اون رو شده بود شوهرش بچه مایه بود اینم روی خودش کلی عمل زیبایی انجام داده بود اما به صورتش دست نزد ای کاش این کارو می کرد لامصب خیلی رفتم توی کفش دیگه همه رو بیخیال شدم با این میزدم ولی پیش خودم میگفتم یه روز برم خونشون باهاش ور برم خودشم رضاست اما بعد که میزدم منطقی میشدم میگفتم نه بابا اینکاره نیست خودشم شوهر داره اونم چه کیری داره اون اونموقع بیاد با من حال کنه

تا چند هفته همین جوری گذشت که دیگه خودارضایی رو ترک کردم این کمرم پر شده بود دیگه منطقی فکر نمی کردم زنگ زدم سلام مهسا جان من فردا میام خونتون اونم گفت قدمتون روی چشم تشریف بیارید خوشحال میشم فردا شد من حرکت کردم برم خونشون توی راه فکر می کردم چه جوری شروع کنم که به سکس ختم بشه کلی فکر کردمو به یه نتیجه ای رسیدم رفتم زنگو زدم اونم در و باز کرد رفتم تو توی راهم ذهنم درگیر بود شوهرش نباشه ضایع شم یه خونه ویلایی داشتن با حیاط بزرگ رفتم رسیدم به خونه درو باز کرد دست دادو رفتیم نشستیم گفتم مهسا جان خودمونیم اونم گفت:آره عزیزم مسعود سر کاره خودمم خیالم از این بابت راحت شد.بعد یه شربت آورد خوردم بعد نشست روبروم شروع به حال احوال کرد بعدش بهم گفت:حسام‌ آقا از این ورا تا دیروز جواب مارو نمی دادی چی شده؟ منم گفتم:نه این چه حرفیه من همیشه گویای حال شما هستم. اون صحبت می کرد منم گوش میکردم ولی توی ذهنم دنبال سکس بودم ولی نمی شد گفتم برم جلو بعدش نخواد چیکار کنم به هر صورت ناهارو خوردمو دست خالی رفتم
ولی هنوز بهش فکر میکردم همین جوری چند بار رفتم خونشون ودست خالی برگشتم.
یه ماه ندیدمش که تصمیم گرفتم اندفع سر زده برم مدرسو پیچندم رفتم خونشون زنگ زدم آیفون ورداشت گفت: کیه؟ گفتم: منم علی.با تعجب گفت بیا تو رفتم تو دیدم نیست در اتق بسته بود مشخص بود که اتاقه بعد منو صدا کرد گفت علی جان ببخشید اون لباس زیرای منو از بیرون توی حیاط میاری بدی منم با خوشحالی رفتم آوردم دادم بهش گفتم نه پایس بعد که اومد بیرون خورد توی ذوقم مثل همیشه یه شلوار بلند و یه تی شرت آسین دار با هام سلام کرد گفت ببخشید سرزده اومدی سرو وزم درست نبود ببخشید. باز ایندفع هم کاری پیش نبردم و دست خالی برگشتم آخه نمی شد به اون چیزایی که فکر میکنم روش انجام بدم اصلا تا می دیدمش خجالت میکشیم چه برسه بهش دست بزنم بالاخره دیگه محرم شد و منم گفتم شوهر داره بیخیال شو ، زن شوهر دار که نمی شه یه چند ماهی گذشت ما رو یه تولد دعوت کردن همه ی فامیل بودن خودمو آراسته کردمو رفتم تولد همه داشتن با یکی می رقصیدن من نشسته بودم نگاه میکردم بعد یه هو دیدم یکی دستمو گرفت بلند کرد بیا با من به رقص بله مهسا بود(دیده نمی شد چون تاریک بود رقص نور روشن بود صورتش مشخص نمی شد) یه چند دقیقه ای رقصیدیم بعد دستشو گذاشت پشتم من دستمو گذاشتم به پهلوش اون یکی دستم و گذاشتم روی کتوش بعد به رقصیدن ادامه دادیم یه هو شق کردم بعد باز فکرای قبلی اومد به ذهنم حالا داشتم لمسش می کردم راستی قیافشم درست شده بود خوشگل نشده بود ولی از قبل بهتر شده بود دماغشو عمل کرده بود لب و گونه هاشم یه کاری کرده بود که الان یادم نمی یاد در زیبا تر شده بود با یه آرایش ساده منم که بد راست کرده بودم دستمو از قصد گذاشتم روی کونش گفتم مهسا جان من خسته شدم میرم بشینم گفت باشه منم خسته شدم اومد کنارم نشست بهش گفتم آقا مسعود کو نمی ببینمش گفت کارش زیاده نمی تونه بیاد گفتم پس این طوری پس کسی نیست باهاش به رقصی گفتش پس تو چی تا آخر با تو میرقصم بعد پاشد دو تا لیوان مشورب آورد یکی داد به من یکی خودش بعد گفتم دست درد نه اتفاقا تشنم بود گفت مشوربه گفتم من که نمی خورم مگه نمی دونی گفت:واقعا نمی خوری گفتم آره بالاخره خودش هر دوتا خود منو بلند کرد رفتیم وسط یه نفس رقصیدیم تا یارو گفت یه آهنگ لایت میذارم زوجا بیان وسط من رفتم نشستم همه داشتن با دوست دختر و دوست پسراشون می رقصیدن باز دیدم یکی دستمو کشید مهسا بود گفت گفتم که ولت نمی کنم رقصیدیم بعد نزدیک به آخرای رقص لامبادا بود که بهش گفتم آخرش چی میشه اونم خندید گفت پیچیده میشه همه لب رو گرفتن غیر از ما دیگه مراسم تموم شد که رفتم خونه باز فکرای سکسی گذشته که با اون توی ذهنم داشتم یادم اومد تا باز تصمیم گرفتم برم خونشون که این دفع ترتیبشو بدم این دفع خیلی جدی بودم بهش زنگ زدم که من دارم میام خونتون بهت یه سری بزنم.
بعد به خودم یه صفای ویژه دادم تمیز تمیز شدم فردا شد و حرکت کردم به سمت خونش بعد رسیدم زنگ زدم درو باز کرد رفتم تو رسیدم به اون یه در که زنگ زدم اومد درو باز دیدم اوف چه تیپی زده انگار خودشم راضی شده آخه اون روز یه تاپ مشکی با یه شلوارک قرمزه جذب پوشیده بود بعد سیخ کردم بد بعد خودمو آروم کردم رفتم نشستم چای آورد خوردیم دیگه زمستون بود بخاری اینا روشن بود من لباس زیاد پوشیده بودم اومد بهم گفت چه خبره لباستو در بیار سرما میخوری منم پالتو درآوردم بعد دیدم بازم گرمم اونم گفت خوب پلیورتم در بیار اگه گرمت گفتم آخه فقط یه زیر پوش تنمه خوب بخاری و کم کن خیلی زیاده گفت نه من سرمایم لباسم تنم نیست کم کنم سردم میشه گفتم باشه توی ذهنم گفتم خوب برو لباس بپوش که گفتم مگه دیونه شدی به ره لباس بپوش که چی بشه توی این فکرا بودم که گفت عیبی نداره در بیار منم درآوردم با زیر پوش نشسته بودم که یه آهنگ گذاشت اومد نشست سر میز غذا گفت ناهار آمادس بیا حین ناهار خوردن صحبت رفت به سمت تولد منم که دیدم بحثه خوبیه ادامه دادم ببخشید که دیگه بعد رقصیدم من مثل شما وارد نیستم دیگه مخصوصا لامبادا اذیت شدی ببخشید دیگه نه شد جای آقا مسعود و پر کنیم گفت نه بابا خیلیم خوب رقصیدی کلی بهم با تو خوش گذشت منم که فضا رو مناسب دیدم(با خودم فکر کردم دیدم خیلی رفتارش عوض شده نگاهش و لباساش و…که فکر کردم خودشم داره خط میده) غذا تموم شد بهش کمک کردم جمع کردیم بعد که ظرفا رو با هم شستیم اومد بشینه که دستشو گرفتم گفتم کجا امروز نوبت منه ولت نکنم باید با هام لامبادا برقصی شروع کردیم به رقصیدن بعد که پشتشو کرد به من کونش کامل خورد به کیرم دید که شقه خودشو کشید جلو رسید به آخر رقصیدن که این دفع انداختمش روی دستم از یه لب کوچیک گرفتم دیدم هیچی نگفت آوردش بالا گردنشو از پشت خوردم یکی از دستمو بردم سمت سینش یکیم بردم لای کسش داشتم می مالندم که دیدم خودشو آزاد کرد همین جوری داشت فحش میداد تو جنبه نداری بهت یه لب دادم دیگه پرو نشو همین جوری داشت میگفت منم دست پاچه شده بودم بهش گفتم به خدا شهوتم زد بالا ببخشید بعد دیگه همه چیو بهش گفتم از کی کفشم و اینا که آخرش گفتم فقط سینتو میخواستم بخرم و اگه دوست داشتی یه کمم کستو آخه خود نخوای که کاری نمی کنم بعدم بهش گفتم آخه با کارات فکر کردم داری آمار میدی خودتم دوست داری وگرنه همچون غلطی نمیکردم بعد با یه نگاه خیلی بد گفت باشه شروع کن فقط همون کارایی که گفتیو انجام میدی بیشتر نه از من با ترس از پشت سینه هاشو گرفتم میمالندم همیمن جوری شلوارکشو در آوردم یه شورت آبی فیروزه ای پاش بود چقدر خوب بود دیگه کیرم سرش از شورت زده بود بیرون آخه یه کم شورتم تنگ بود بعد انداختمش روی مبل از لب گرفتم کم کم تابشم در آوردم سوتینشم آبی فیروزه ای بود منم خیلی حشری تر کرد دست انداختم پشتش سوتینشو باز کردم وای چه سینه هایی داشت از اونی چیزی که فکر می کردم عالی تر بود نوکشو میک زدم می مالندم اونم کم کم صداش در اومد ای جون ای جون البته خیلی آروم می گفت معلوم کمی بهش داره حال می ده همون جوری که داشتم سینشو میخوردم با یه دستمم کسشو می مالندم کارایی که از فیلم شوپر یاد گرفته بودم و انجام می دادم سینشو یه 5دقیقه ای خوردم با دستش منو فرستاد پایین نوبته کسمه بخورش منم نوک زبونمو چسبندم به تنش از بالا تا پایین بعد رسیدم به کسش اول از روی شورتش یه کم مالندم بعد بلندش کردم شورتشو در آوردم بعد یه پاشو دادم بالا کسش مشخص شد یه کس سفید تروتمیز یه کم توپولی شروع کردم به خوردن لبه هاشو لیس زدم بعد کسش و واز کردم توشو یه کم لیس زدم یه چند دقیقه ای گذشت دیدم خسته شدم انداختمش روی مبل از چوچولشو یه گاز گرفتمو باز شروع کردم به لیس زدن کسش خیس خیس شده بود دیگه معلوم بود داره حال میکنه ای جونم اوف بخورش با دستاش سرمو هل می داد به سمت کسش یه10دقیقه گذشت خسته شدم کلمو کشیم عقب گفتم فکر کنم بست باشه دیگه بهتر برم ببخشید رفتم سمت لباسم که بپوشمشون که گفت من فقط حال کردم تو چی میخوای برات چیکار کنم برگشتم با خوشحالی گفتم یه ساک تا آبم بیاد(میخواستم بگم بهم کس بده گفتم باز قاطی میکنه گفتم حداقل یه ساک بزنه مام یه حالی کنیم)گفت باشه بیا جلو فقط آبدت داشت میومد بکش بیرون که نریزه توی دهنم رومم نرزیا منم گفتم:باشه شروع کرد کمربندمو باز کرد دکمه شلوارمو باز کرد کشید پایین گفت:آخه ی بدبخت خفه شود نگاش کن خودشم یه کمی خیس کرده برو بشورش بیا که شروع کنم با صابون بشورشا حمومم اونطرفه رفتم شستمش بعد اومدم برم پیش گفتم بذارد صداش کنم همین جا بخوره که آبم اومد بریزم روی زمین دیگه صداش کردم مهسا مهسا اومد گفت چیه هی داد میزنی گفتم بیا اینجا بخورش که آبم اومد نریزه روی فرش گفت راست میگیا زندگیمم کثیف نمیشه اومد جلوم زانو زد شروع کرد به خوردن کیرم خیلی حرفه ای ساک میزد با یه دست کیرمو نگه داشته بود با یه دستشم تخمو می مالند نمیشه اصلا توصیفش کرد آروم از بالا کیرمو می خورد تا می اومد پایین کل کیرمو می کرد دهنش بعد آروم می اومد بالا همین جوری ادامه داد بعد شرع کرد به خوردن تخمم با یه دستشم کیرمو بالا پایین می کرد دیگه کم کم داشتم ارضا میشدم که باز اومد بالا کیرمو میک میزد آبم اومد کشیدم بیرون تق تق پاشید(آخه اسپری و از این چیزا مصرف نکردمم آبم 2دقیقه ای اومد تازه داشت می چسبیدا) روی صورتش منم که دیدم چندتا پاشید روی صورتش بقیه رو خالی کردم روی صورتش بعدشم تموم شد عین فیلم سوپرا کیرمو کشیم روی آبای که روی صورتش بود بعد دیدم صداش دراومد لجن مگه نگفتم نریزی روم تو که همو خالی کردی روی صورتم کثافته کثیف منم که ترسم ریخته بود بهش گفتم همه ی زنای خارجی از خداشونه که مردا آبشونو بریزن روشون چون آب کیر کلی پروتین داره برای صورت خوبه از اونم کرما که تبلیغ می کنن بهتر گفت خفه شو کثافت من دوست ندارم چندشم میشه برو بیرون میخوام دوش بگیرم منم گفتم باشه پس منم میرم خونمون خیلی ممنون که بهم یه حالی دادی گفت:الاغ تو چقدر کثیفی یه دوش بگیر بعد برو اینو گفت دیدم راست میگه از یه طرف کلی عرق کردم از یه طرف آبمم اومده یه دوش بگیرم بعد برم گفتم پس با هم یه دوش بگیرم که من زود برم گفت باز پرو شدی برو بیرون تا قاطی نکردم داشتم میرفتم بیرون که گفت: باشه بیا با هم دوش میگیریم رفت برام یه لیف نو آورد گفت بیا استفاده نکردیم با این خودتو بشور من سه سوت خودمو شستم دیدم اون تازه روی صورتشه با چه وسواسی میشست رفتم زدم پشتش گفتم میخوای ماساژت بدم گفت:پرو نشو دستم وردار لازم نکرده بشین باهات کار دارم منم نشستم جلوش سینه و کسشو دیدم زرت شق کردم گفت: خیلی بی جنبه ای خودتو کنترل کن بعد منم گفتم: خوب بگو چیکارم داشتی میخواستم بگم خیلی بیعشوری تو چه جوری به خودت اجازه دادی که با من سکس کنی منظورم یعنی اینکه من شوهر دارم یعنی شما ها دیگه به زن شوهر دارم رحم نمی کنین اینارو گفت: شرمنده شدم سرمو انداختم پایین بعد بهش کل قضیه رو از سیر تا پیاز تعریف کردم اونم گفت آخه چرا باید اینجوری باشه منم گفتم: تقصیر بابا و مامانس که این مسائل به بچه توضیح نمی دن و بچه نمی تونه خودشو کنترل کنه منم دیگه برم خجالت زدتم نمی تونم نگاهت کنم برم گفت: بشین حرفم تموم شه بعد برو فکر نکن که من مشکل دارم که گذاشتم باهام حال کنی قضیه این که من چند وقته زیر مسعود نخوابیدم یه 2ماهی میشه رفتارش عوض شده فکر کنم که با یکی دیگه حال می کنه چون هر کاری می کنم کیرش برام بلند نمیشه من بخاطر همین خودمو این همه عمل زیبایی کردم اما فقط برای چند هفته خوب میشه بعد باز همون آشو همون کاسه اونروزم که با من نیومده تولد یکی آورده بود من رسیدم خونه کلید انداختم اومدم تو دیدم صدای زن میاد از پنجره نگاه کردم بله داره با یه دختره حال میکنه اومدم بیرونو بهش زنگ زدم نزدیک خونم تو کجایی خیلی پرو گفت شرکتم دیر میام بعد دست یارو گرفت رفتن از اون روزم به روش نیاوردم میخوام ازش جدا شم بخاطر اینکه چند وقته سکسی نداشتم راضی شدم کسمو بخری و لختم کنی دیگه بدنم به یه رابطه جنسی احتیاج داشت در کل موندم چیکار کنم چه جوری به بابا اینا بگم(آخه مهسا بر خلاف نظر پدرو مادرو و برادرش با مسعود ازدواج کرده بود منم اون روز فهمیدم که چقدر به شوهرش وفا داره اما دیگه نمی تونسته تحمل کنه بعضی از آدما چقدر بدن) که میخوام از مسعود طلاق بگیرم منم ساکت داشتم نگاهش میکردم که بلند شد به پشت واستاد گفت: علی جان پشتمو لیف میکشی منم بلند شدم لیف گرفتم شروع کردم به لیف کشیدن بدنم نزدیک بدن مهسا بود که باز شق کردم کیرم خورد به کونش گفت: باز چه خبره راست کردی منم گفتم: تا وقتی یه خانوم خوشگل جلوم وایستاده این کیرم هی راست میشه تقصیر من نیست که دیگه لیف زدنم تموم شد که گفت:علی؟! گفتم:جانم! گفت:میخوام بهت یه جایزه بدم چون پسر خوبی بودی و سر حرفت واستادی منم گفتم: چه جایزه ای؟ گفتش:می تونی یه بار تا ته کیرتو بکنی تو بدو که دیگه بریم بیرون منم که خوشحال شده بودم گفتم وایسا فکر کنم آخه من همیشه توی فکرم از کون می کردمش ولی چند وقت پیش توی اینترنت یه مقاله خوندم که این کار چقدر به زن آسیب میرسونه(توی همین شهوانی همه رو از کون میکنن نمی دونم الان همه ی اونا باید این مشکل و داشته باشن)تصمیم و گرفتم که از همون کس بزارمش شاسی رو آوردم پایین یعنی به حالت قنبل در آوردم بعد چون یه بار بود کم کم کردم توش چقدر خوب بود داغ داغ خیلی بهم فاز داد اما مجبور شدم سریع کشیدم بیرون از حموم اومدیم بیرون خودمو خشک کردم که برم مهسا گفت میرسنمت خونمون زیاد ازشون فاصله نداشت 10دقیقه رسیدیم داشتم پیاده میشدم بهش دست دادم و خداحافظی کردم پیاده شدم که صدام کرد علی بیا رفتم سرمو از شیشه کردم تو گفتم جانم لبمو یه بوس کرد گفت: که خیلی بهش حال داده و رفت.
یه یکی دو ماه بعد خبر طلاقشو شنیدم که طلاقشو گرفته.
دوستان این داستان ادامه داره براتون مینویسم.
بعدشم یه نکته برای اونایی که خاطرات سکسی کسانی که اونا رو به اشتراک گذاشتن مطالعه می فرماین:دوستان عزیز هر چقدر اون داستان به نظرتون بد بیاد شما نباید فحش بدید چون اون دوستمون زحمت کشیده و اون داستانو نوشته و برای اون زمانی رو هزینه کرده اگه از داستان لذت نبرید بنویسد خوب نبود خوب چرا فحش میدید من اینو نمی گم که به من فحش ندید اینو می گم بدونین نویسنده زحمت میکشه من خودم دو روز برای نوشتنش زحمت کشیدم و بعضی از دوستان بیشتر لطفا از فحش دادن بپرهیزید.

نوشته: حسام


👍 0
👎 0
44925 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

413043
2014-02-16 22:29:56 +0330 +0330
NA
1458424_236570076503673_998240415_a.jpg
0 ❤️

413044
2014-02-17 00:19:30 +0330 +0330
NA

هردم ازین باغ بری میرسد
جلقوتر از جلق زنی میرسد
وقتی خودت اول نوشتت میگی جلقوزی دیگه چیکارت کنیم ؟
لامصب رو که نیست ،سنگپا قزوین جلوش مثل پنبه میمونه.

0 ❤️

413045
2014-02-17 00:22:13 +0330 +0330
NA

عوارض بيمارى جلق (خود ارضايى)

  1. ضعف بينايى
  2. ضعف شنوايى
  3. ضعف حافظه
  4. جوش زدن صورت
  5. كمر درد
  6. گودى كمر
  7. سرگيجه
  8. روانى شدن
  9. ضعف مراكز عصبى
  10. عقيم شدن
  11. خم شدن قامت
  12. ريزش مو
  13. آب شدن بدن
  14. ﻻغرى
  15. كم خونى
  16. آسيب رسيدن به نخاع
  17. تنفر از خود
  18. از بين رفتن استعداد ها
  19. پايين آمدن ضريب هوشى
  20. فراموشى
  21. حواس پرتى
  22. استرس و اضطراب
  23. ترسو و بى غيرت شدن
  24. خستگى و كوفتگى
  25. نوسان خلق یا تغییرات سریع خلقى
  26. حساسیت بیش از حد و زودرنجى
  27. نازك شدن موها
  28. ناتوانى جنسى زودرس در جوانى
  29. بى ‏خوابى یا بدخوابى و مشكلات مشابه
    30.تارشدن دید چشم‏ها
  30. وز وز گوش
  31. انزال زودرس و غیرارادى یا خروج منى به صورت قطره قطره
  32. درد كشاله ران و ناحیه تناسلى
  33. دردهاى قولنجى در ناحیه لگن و استخوان دنبالچه
  34. ناسازگارى خانوادگى
    36‏. بى میل شدن به همسر و ازدواج
    37.ناتوانى در ارتباط با جنس مخالف و همسر
  35. احساس طرد شدن
  36. از بین رفتن عزّت، پاكى، شرافت و جایگاه اجتماعى
  37. دیر ازدواج كردن و لذت نبردن از زندگى
  38. احساس نااميدى و يأس در زندگى
  39. جلق يك گناه كبيره است.
    پزشكان حساب كردنند انرژی ای كه فرد در يك بار استمناء مصرف مي كند 30 برابر انرژی ای است كه در يك بار ارتباط با همسر مصرف می كند، برای درک بهتر می توان این مثال را مطرح کرد که اگر يك نفر 3 بار در هفته جلق بزند، درست مانند اين است كه 90 بار ارتباط داشته! یا به بیان دیگر اگر كسی يك بار استمناء كند معادل اين است كه نیم ساعت به طور مداوم از بينی اش خون بيايد
    برای ساخته شدن هرقطره منی 40قطره خون استفاده میشود
    لطفا این پیام را پخش کنید تا ادمای زیادی متوجه پیامدهای وحشتناک این کار بشوند
    ( اين گناه و عادت زشت يعنى جلق را ترك كنيد )
0 ❤️

413046
2014-02-17 03:18:03 +0330 +0330

جلقولانه بود، ننویس . . . . . . . . . . . . . . . .
چند خط خوندم دیدم حوصله‌ی خوندن این همه ارجیف رو ندارم و بیخیال شدم. با اینکه خیلی جلق میزنی ولی تخیلات کیری زیادی داری. فکر کنم تمام دخترهای مجرد فامیل که بهت محل سگ نمیذارن رو ول کردی و فقط با تصورت سکس با زن‌های شوهردار جلق میزنی و حال می‌کنی. شاشیدم تو گوش و حلق و بینیت، دیگه ننویس. کلا شاشیدم تو داستان تخمیت، دیگه ننویس.

حسام جق می‌زند با یاد زن‌ها
شده یک جلقوی آرام و تنها
خداوندا، تو او را آفریدی
بده از بهر جلقش، فوت و فنها

0 ❤️

413047
2014-02-17 17:53:30 +0330 +0330
NA

بله بله ،‌شما که راست گفتی، راستم تو چاه خلا بری به حق فاطمه زهرا به قول عباس آقا.

فقط یه سوال ، شما از کجا راجع به کیر شوهرش خبر داشتی ؟؟

0 ❤️

862346
2022-03-05 20:09:49 +0330 +0330

فقط میشه گفت هردو حشری

0 ❤️