آبجی بزرگه

1401/04/08

سلام به همه دوستای شهوانی‌ خیلی وقته دارم داستانای شما رو میخونم با خودم گفتم منم داستان خودمو تعریف کنم(اسم ها مستعارن)
من امیرم الان که این داستان و مینویسم ۲۲ سالمه ولی ماجرای داستان واسه ۲ ساله پیشه
من توی یه خانواده ۴ نفری بزرگ شدم یه خواهر بزرگ دارم که ۲ سال از من بزرگتره و تازه شیش ماهه ازدواج کرده اسمش فاطمست خیلی دوسش دارم ولی اصلن حس شهوت روش نداشتم تا اونشب که همه چیز شروع شد
ابجی فاطمه ما یه دختر خوشگل خوش استیل و سفید پوسته و همه چیز تمام یه شب که طبق معمول سالن فوتسال بودم و دروازه بانی میکردم توپ خورد توی سرم و گیج شدم و دیگه نتونستم بازی کنم رفتم خونه
سرم درد میکرد رفتم اتاقم دراز کشیدم که بخابم ابجیم اومد پیشم با هم حرف میزدیم و طبق معمول دستش توی دستم بود که یدفعه بهم گفت فرداشب تولد دوستمه و مراسم مختلته و میدونی که منم دوست پسر ندارم تو باهام میای منم پیشونیشو بوشیدم و گفتم اره ابجی قشنگم بعدشب بخیر گفتیمو رفت خوابید
فرداشب من اماده بودم و منتظر ابجیم تا بیاد بریم تولد وقتی دیدمش هوش از سرم پرید یه ارایش غلیظ کرده بود که واقعن ماه شده بود و یه شلوار لی تنگ پوشیده بود که واقعن بهش میومد و یه مانتو جذب توی ماشین با هم حرف میزدیم که یدفعه بهم گفت داداش فقط دوستمه میدونه تو داداشمی که به اونم گفتم پیش بقیه بگه تو دوست پسرمی که یدفعه جا خوردم گفت ابجی چی میگی گفت داداش یه شبه دیگه که گفتم باشه
وقتی رسیدیم خونه دوستش کلی دختر و پسر بودن که همه تو بغل هم لم داده بودن ما هم رفتیم یه گوشه نشستیم که بدفعه ابجیم اومد روی پام نشست و دستشو انداخت دور گردنم داشت با دوستاش حرف میزد و منم داشتم گوش میدادم که یدفعه یکی از دوستاش گفت دوست پسرت داداش نداره با من اوکی بشه بعد ابجیم خندید و گفت نه نداره یدونه پسر فقط هم مال خودمه و یدفعه لبامو بوس کرد تا اخر شب چندین دفعه دیگه لبامو بوسید و منم اصلن حس شهوت بهش نداشتم تا موقعی که شروع کردیم به رقصیدن وقتی میرقصیدیم ناخوداگاه کونشو میخورد به کیرم یجوری میشدم اونشب واسه اولین بار ابجیمو به چشم شهوت دیدم و باخودم گفتم یعنی میشه یبار باهاش سکس کنم تو همین فکرا بودم که که دیدم داره میخنده که یدفعه لباشو بوسیدم یه چند ثانیه خشکش زد ولی بعدباهام همراهی کرد اونجا کلی از هم لب گرفتیم وقتی مهمونی تموم شد تو راه برگشت تو ماشین بهش گفتم ابجی خیلی خوشگل شدی ها بلا که بهم گفت واسه همون یدفعه لبامو بوسیدی که گفتم نه خاستم طبیعی جلوه بدم که واقعن دوسپرستم و خندیدم ولی بهم گفت بیشعوری دیگه امیر
یدفعه بهش گفتم ابجی نمیشه ما مال هم بشیم که عصبی شد و گفت خفه شو چرا چرت میگی گفتم ببخشید یه چند روز گذشت و ابجی فاطمه یکم باهام بد رفتاری میکرد و واسه اینکه از دلش در بیارم رفتم براش یه تیشرت خوشگل خریدم و رفتم تو اتاقش بهش گفتم واسه اشتی برات تیشرت خریدم یه پیرهن تنش بود گفت باشه بزارش رو میز بعد میپوشم گفتم نه الان بپوش میخام ببینم بهت میاد یا نه گفت امیر بعد میپوشم گفت فاطمه اذیت نکن بپوش دیگه گفت بیشعور لباس زیر ندارم گفتم من برمیگردم تو بپوش گفت باشه بعدرومو برگردوندم ولی داشتم از صفحه لپ تاپش که خاموش بود میدم وای واسه اولین بار سینهذهای ابجیمو لخت دیدم سینه های سفید با سر قهوه ای که هر چی بگم کم گفتم کوچیک بودن اما واقعن عالی بودن بعد که لباسو پوشید گفت امیر برگرد برگشتم گفت چطورشدم گفتم ماه شدی خیلی بهت میا مبارک باشه بعدرفتم از اتاقش بیرون نا چند وقت اتفاقی بین ما نیوفتاد تا مامان و بابام میخاستن یه سفردو نفری برن مشهد و من چهار روز وقت داشتم فاطمه رو راضی کنم تا باهام سکس کنه
روزاول نتونستم کاری کنم اما واسه روز دوم یه برنامه عالی چیندم رفتم بیرون کلی خوراکی خریدم اومدم خونه و همه چیز توی همین شب اتفاق افتاد فاطمه همون تیشرت که من خریده بودمو پوشیده بودبا یه شلوار جذب زفتم خونه دیدم پای گاز داره اشپزی میکنه خریدار و گزاشتم روی میز و از پشت بغلش کردم و گفتم ابجی قشنگم داره چی درست میکنه که گفت قرمه سبزی و گفتم ای جان چه شود و همونجوری تو بغلم بود بعد گفت امیر نمیخای ولم کنی که برشگردوندمو گاز و خاموش کردم امیر داری چیکار میکنی هیچی نگفتم و تو چشاش نگاه کردم و گفتم فاطمه من عاشقت شدم و یدفعه لبامو چسبوندم به لباش که عصبی شد و میخاست از دستم فرار کنه ولی نمیتونست داد میزد امیر ولم کن به خدا به کسی چیزی نمیگم فقط بزار برم ولی من چیزی حالیم نبود و فقط میخاستم بکنمش محکم داشتم ازش لب میگرفتم و با دستامم با کونش بازی میکردم که یه دستمو اوردم جلو و کردم تو شلوارش و شروع کردم کصشو مالیدن که میگفت امیر ترو خدا ولم کن که بهش گفتم فاطمه من عاشقتم امشب باید بهت برسم و دوباره ادامه دادم انقد گردنشو بوسیدم و با کوصش بازی کردم تا حشری شد وقتی دیدم چشماش خمارشده یکم شلش کردم و تیشرتشو در اوردم بازم سوتین نبسته بود و واسه دومین بار سینه هاش و دیدم ولی اینبار سینه هاش سینه هاش جلوی چشمام بود سینه های کوچیکشو گرفتم توی دستم و شروع کردم باهاشون ور رفتن زیر لب میگفت امیر خجالت بکش من خواهرتم لباشو بوسیدم و گفتم منم عاشقتم بعد چنددقیقه که همینجوری گذشت دیگه خودش همراهیم میکرد و باهام لب میگرفت بعد شلوارشو در اورد و گفت امیر فقط همین یبار گفتم باشه شلوار و پیرهنمو در اوردمو با شرت شدم بعد دستشو گرفتمو بردمش سمت اتاق خوابم شرتمو از پام در اوردمو گفتم فاطمه نمیخوریش که گفت نمیدونم که یدفعه بهش گفتم تا حالا سکس داشتی که گفت بیشعور من خواهرتم که گفتم حوابمو بده گفت اشغال من دوسپسر نداشتم بعد سکس داشته باشم که بعد خندیدمو گفتم دفعه اولته گفت اره کثافط
بعد کیرمو گرفتم دستم‌ و بردم نزدیک دهنش و خودش دهنش و باز کرد و شروع کرد ساک زدن اصن خوب ساک نمیزد و معلوم بود دفعه اوله همش دندون میزد که بهش گفتم بسه بسه زخم کردی بعد شرتشو از پاش در اوردم و گفتم برگرد میخام شروع کنم که گفت امیر ترو خدا بزار لای پام من پرده دارم که گفتم داخل کصت نمیزنم و میخام بزارم کونت گفت دردم میگیره گفتم یواش یواش میکنم دردت نگیره که گفت قول بده گفتم باشه بعداز توی کشوی میزم کرم در اوردمو خالی کردم تو سوراخ کونش و با انگشتام باهام ور میرفتم تا جا باز کنه فاطمه اه و ناله میکرد باد که جا باز کرد کیرمو گزاشتم دم سوراخ کونش و با یه فشار همرو فرستادم داخل که جیغش رفت اسمون و شروع کرد گریه کردن و التماس میکرد در بیارم ولی من فقط داشتم تلمبه میزدم و حالیم نبود ده دقیقه یه بند تلمبه میزدم تو کونشو فاطمه اوایل جیغ و داد میکرد و درد میکشید ولی بعد داشت اه و ناله میکرد بعد ده دقیقه تموم ابمو داخل کونش ریختمو روش ولو شدم کیرمو چند دقیقه داخلش نگه داشتم بعداز روش بلند شدمو بوسیدمش و گفتم عاشقتم و کنارش دراز کشیدم هر دومون خوابمون برده بود و صبح من زود تر بلند شدم و دیدم سوراخ کونش ورم کرده و صداش کردم خاست بلند بشه و ولی نمیتونست بلند بشه کونش درد داشت بهم میگفت اشغال ببین چیکار کردی داشت گریه میکرد منم میبوسیدمش و کونشو براش میمالیدم یه چند دقیقه گذشت و بلند شد ولی گشاد گشاد راه میرفت رفت اتاقش و تا ظهر بیرون نیومد ظهر رفتم سمت اتاقش در زدم رفتم داخل دیدم همونجوری لخت رو تختش دراز کشیده گفتم فاطمه بهتری گفت به تو مربوط نیست رفتم سمتش دستشو گرفتم بوسیدم گفتم ابجی من عاشقتم از همون شب تولد دوستت عاشقت شدم که بهم گفتم فک کردی من عاشقت نیستم گفت منم عاشقتم و بخاطرهمون تو رو بردم تولد وگرنه میتونستم تنها برم ولی اصن نمیخاستم باهات سکس کنم که گفتن ابجی درد و بلات تو سرم معذرت میخام و لباشو بوسیدم بلند شدم که برم گفت کجا گفتم چی کجا گفت تو‌دیشب ارضا شدی ولی من نشدم بیا ارضام کن که خندیدمو گفتم چشم ابجی بعد رفتم سراغ کصشو شروع کردم خوردنش و با چوچولش بازی میکردم تقریبن ده دقیقه براش خوردم که ارضا شد بیحال شد رو تخت بعد برشگردوندم و خاستم خودمو خالی کنم که دوباره داخل نه گفتم میزارم لا پات که فقط لاپام گفتم اره فقط لاپات بعدشلوارمو در اوردمو میرمو گزاشتم لاپاشو شروع تلنبه زدن تقریبن ده دقیقه لاپایی زدم که اب اومدو همرو خالی کردم رو کمرشو رفتم تو اتاقم تا وقتی مامان بابام برگردن کارمون شده بود سکس هر دقیقه هر ثانیه سکس میکردیم ولی دیگه داخل کونش نزاشتم و فقط لاپایی و ساک بود و یکم هم رو کصش میکشیدم میرمو تا همین دو ماه پیش که دوباره اجازه داد تو کونش تلنبه بزنم
کارمون شده بودسکس هر وقت فرصت میکردیم سکس میکردیم تو حموم تو اتاق من تو‌اتاق اون لاپایی ساک همه جوره
تا وقتی که براش خاستگار اومد فامیل دورمون بود شب خاستگاری که همه رفتم اومد اتاقمو گفت امیر داداش من تو رو میخام نمیخام با کسی دیگه باشم گریم گرفت بهش‌گفتم فاطمه پسر خوبیه پولداره کار و بارش اوکیه خوشتیپه من و تو همیشه پیش همیم همیشه میتونیم با هم سکس کنیم ولی تو باید ازدواج کنی که گریه کنان رفت سمت اتاقش تا چند روز باهام حرف نمیزد و بعد از جلسه سوم خاستگاری بله رو گفت و بعداز عقددوباره باهام اوکی شد ولی بهم گفت از سکس دیگه خبری نیست یکم حالم گرفته شد ولی گفتم باشه به خاستت احترام میزارم
گذشت منم درخاست سکس نمیکردم تا همین دو ماه پیش که شوهر خواهرم یه شب پاش پیچ میخوره و میره بیمارستان و قرار بود دو روز بیمارستان بمونه شب اول خواهرم پیشش بود ولی شب دوم قرار شد خواهر شوهرش بره پیشش و فاطمه بیاد خونه
تو خونه کلی با هم حرف میزدیم که یدفعه اومد در گوشم گفت امیر دلم سکس میخاد تعجب کردم گفتم الان گفت اره خونه ما خالیه بریم اونجا بعد به مامانم گفت من تا خونمون برم برمیگردم بعد من و صدا زد گفت امیر بیا بریم
رفتیم خونشون همین رسیدیم لخت لخت شد و منم سریع لخت شدم گفتم دوباره لاپایی که گفت داخل کونم تلنبه بزن بعدبا خوشحالی و خنده گفتم باشه
رفتم سراغش و شروع کردم ازش لب گرفتن و با سینه های کوچیک نازش بازی کردن یه پنج دقیقه ای عشق بازی کردیم بعد بهش گفتم اماده ای گفت اره بعد رفت لیدوکایین اورد گفت از این بزن به کونم گفت باشه و به کونش حسابی لیدوکایین زدم و بعد کم کم کیرمو گزاشتم تو سوراخ کونش و بازی میکردم تا جا باز کنه و بعد گفت انیر زود باش بکن دیگه دیوونه شدم بعد با یه حرکت همه کیرمو داخل کونش جا کردم که معلوم بود کونش داره گشاد میشه بعد‌ بهش گفتم شوهرت از کون میکنت که گفت اره بعد خندیدمو شروع کردم تلمبه زدن حسابی تلمبه میزدم و با سینه هاش بازی میکردم صدای شالاپ شالاپ خونه رو پر کرده بود و نزدیک بود ابم بیاد بهش گفتم گفت بریز تو‌کونم تو کونش خالی کردم بی حال شدم روش بعد از چند دقیقه که بحال اومدم به اونم کمک کردم ارضا بشه بعد لباس پوشیدیمو رفتیم خونه ما
بعد از اونشب دوباره سکس های ما شروع شدتا همین الان که دارم این داستان ‌و مینویسم ما با هم سکس داریم و ابجیم و خیلی دوسش دارم واقعن عاشقشم و خودش گفته بعد از این که شوهرش پردشو بزنه میاد پیشم تا با هم برای اولین بار سکس کامل از کس داشته باشیم

ببخشید که طولانی شد

نوشته: امیر


👍 23
👎 21
190101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

882089
2022-06-29 01:19:14 +0430 +0430

حرمتا خراب شده دیگه یکی آبجیشو میکنه یکی زن داداششو جنده میکنه، من مخالف سکس نیستم تما اصلا دوست ندارم کسی که راضی نیست رو بکنم

1 ❤️

882090
2022-06-29 01:21:20 +0430 +0430

شش ماهه ازدواج کرده هنو پردشو نزد کونشو میکنه کیرم توو خودتو خواهرت و داستانتو دامادت

8 ❤️

882094
2022-06-29 01:26:58 +0430 +0430

آععععععععع
اوعععععععع
آععععععععععع
🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮

1 ❤️

882126
2022-06-29 02:43:35 +0430 +0430

ریدی ک دادا😂😂

0 ❤️

882135
2022-06-29 03:17:36 +0430 +0430

گزوینی هستید شما که هنوز بعد6ماه پرده داره ابجیت

3 ❤️

882138
2022-06-29 03:23:53 +0430 +0430

داستانت خوب بود ولی شیرم دهنت خواهر اخه؟؟؟؟

0 ❤️

882141
2022-06-29 03:27:03 +0430 +0430

از توی صفحه خاموش لپتاپ فهمیدی سینه اش سفیده؟ خدایی تو خار و مادر تجسم گرایی رو‌گاییدی بابا جان

1 ❤️

882146
2022-06-29 03:40:27 +0430 +0430

عالی بود ادامه بده

1 ❤️

882166
2022-06-29 09:02:39 +0430 +0430

رنگ و همه چیز ممه هاشو از صفحه مشکی لپتاپ با دقت بالا تشخیص دادی کونی؟
(تا همین دو ماه پیش که دوباره اجازه داد تو کونش تلنبه بزنم)
بعدم خاستگار میاد و عروسی و عقد و این داستانا و کسشعرات و همچنان دوماه پیشه و زمان جلو نزفته!!
(همین دو ماه پیش که شوهر خواهرم یه شب پاش پیچ میخوره و میره بیمارستان)
قطعا وقتی یه دختر و پسر خونه مستقل دارن و میرن توش یا ازدواج کردن یا عقد رسمی . و کیرم تو نوامیس اون شوهر خواهری که هنوز پردشو نزده . عن فیل افریقایی تو دهنت . ننویس دیگه کونی . خدا میدونه چند بار شوهر خواهرت کونت گاشته

0 ❤️

882168
2022-06-29 09:17:14 +0430 +0430

حداقل دستتو از تو شرتت در میوردی (انیر)جان تازه این یکی از اشتباهات تایپی داستانت بود

0 ❤️

882169
2022-06-29 09:39:01 +0430 +0430

خاک تو سرت 👎

0 ❤️

882178
2022-06-29 10:57:46 +0430 +0430

خط آخر دیگه شاهکار کردی تو کسشعر نوشتن
یعنی هنوز شوهرش پردشو نزده خیلی خر تشریف دارید

0 ❤️

882181
2022-06-29 11:06:11 +0430 +0430

من نظر آخر رو دیدم و اومدم ببینم چی به چیه. جناب Fair.play من یه دوستی دارم به دلایل مختلف و… 12 ساله ازدواج کرده چند وقت پیش برای طلاق داشت با من صحبت میکرد. یهو گفت هنوز زنم باکره ست. گفتم مگه میشه ؟ گفت هنوز بهش دست نزدم ، و علت ها رو گفت . آقا شدنیه . من تا 12 سالش رو هم دیدم.

0 ❤️

882186
2022-06-29 11:46:35 +0430 +0430

و اما درباره داستان. از شیوه کردن معلومه که داستانه اصلا اینکاره نیستی. کرم که هیچ وازلین هم بزنی فایده نداره. اونم برای کسی که بار اولش باشه. فرو کردن همه کیر یک باره با یه حرکت امکان نداره. مگر اینکه قاچ بخوره طرف. عمو جون برو درساتو بخون. شهوانی مهد کودک شده.

0 ❤️

882195
2022-06-29 14:28:42 +0430 +0430

یکی بیاد یه داستان بنویسه ، محارم و بیغیرتی توش نباشه

0 ❤️

882196
2022-06-29 14:30:33 +0430 +0430

0 ❤️

882289
2022-06-30 05:51:02 +0430 +0430

چطوری شوهر کرده هنوز بسته س🤣🤣
تو مهمونی ازت لب میگیره ولی تو گرفتی شدی کثافت😂😂

1 ❤️

882348
2022-06-30 13:45:54 +0430 +0430

عجب کص شعری ،جلق کم بزن کص خل

0 ❤️

882381
2022-06-30 16:18:47 +0430 +0430

تا دوماه پیش مجرد بود و لاپایی میکردیش،دوماه پیشم لنگ شوهرش پیچ خورد رفت بیمارستان؟؟؟
در جوانی تا توانی حق بزن«»«»«»گرکه این دستت خسته شد با آن بزن

0 ❤️

882388
2022-06-30 17:07:05 +0430 +0430

🤷🏻‍♂️

0 ❤️

882401
2022-06-30 20:28:08 +0430 +0430

دامادتون قزوینیه؟

0 ❤️

882502
2022-07-01 10:21:19 +0430 +0430

تو صفحه سیاه لپ تاپس نوک قهوه ای سینشو دیدی؟؟😂😂😂

0 ❤️

883285
2022-07-05 18:07:31 +0430 +0430

از اونجایی فهمیدم کسشره که از تو صفحه ی خاموش لپتاپ رنگ نوک سینه تشخیص دادی. کس مغز اونحا که رنگ معلوم نمیشه اونم چیز به اون کوچیکی. همش هم گفت و گفتم رو اشتباه نوشتی

0 ❤️

922450
2023-04-08 04:49:19 +0330 +0330

ی بیشرف بی غیرت به تمام معنا
خوکه کثیف هرزه

0 ❤️

925827
2023-04-30 22:13:56 +0330 +0330

عینک گرفت

0 ❤️

927580
2023-05-12 02:57:33 +0330 +0330

کس خار‌ مادرت

0 ❤️

974797
2024-03-12 13:14:00 +0330 +0330

نوش جون خودت و خواهرت …تامیتونی بکنش جلو عقب

0 ❤️