آريا و مامان و خاله جون

1389/06/18

سلام من آریا هستم و 20 سالمه تنها بچه خانواده هستم. یه مامان خوشگلم دارم که 41 سالشه و یه خاله که3 سال از مامانم کوچیکتره. اسمش میتراس و بچه دارهم نمی شه. خاله میترا همه کاراشو با مامانم انجام میداد از خرید گرفته تا …

خاله میترا و مامانم خیلی با هم راحتن. مثلا بعضی وقتا می شنیدم که از سکس به هم صحبت میکنن که دیشب چه جوری سکس کردن یا دوست دارن چه جوری سکس کنن وازاین حرفا… اینم بگم که خاله میترا هیکل سکسی داره بدن جا افتاده سینه های گوشتی )سایز85( کون قلمبه و پاهای تپل. خلاصه هر چیزی که برای حشری کردن یه مرد لازمه. ماجرایی رو که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به 2 سال پیش وهمش ازاونجایی شروع شد که من بعضی وقتا با مامانم میرفتم حموم. یعنی ازبچگی این جوری بوده و برام عادی بود. ولی مامان هنوزم فکر میکرد من همون آریا کوچولوم و جلوم لخت لخت میشد. راستش تو بچگی اصلا از این کار خوشم نمیومد ولی بزرگتر که شده بودم خوشمم اومده بود. من با مامان خیلی راحت شده بودم. هرسوالی که برام پیش میومد می پرسیدم. اونم جواب می داد. مثلا برام گفته بود که چه جوری به دنیا اومده بودم.

یه بار بهش گفتم مامان چرا اینقدر سینه هات بزرگه؟ آخه واقعا بزرگ بود. تو فامیل تک بود، تو بزرگی وسکسی بودن. اینو از نگاه های بچه های فامیل تا مردای فامیل میشد فهمید.}سایز 95{ خندید وگفت بزرگتر که شدی می فهمی. وقتی زیاد گیر دادم گفت: اینا دلخوشی باباته. فهمیدم که بابامم عاشقه سینه های مامانمه و فهمیدم چرا بعضی وقتا موقع خواب مامان به بابا می گفت شیر نمی خوای؟ همیشه به بهونه ی شستن تن و بدن مامان میتونستم به سینه هاش وکل بدنش دست بزنم وهمیشه وقتی دست به کونش میزدم خودشو می داد عقب. فکرکنم از کون خیلی تحریک میشد. مامانم هیچی نمی گفت ولی وقتی زیاده روی می کردم میگفت دیگه داری شیطونی می کنیا! چون دودولم گنده میشد واونم می فهمید ولی اینا باعث نمی شد که دیگه با مامان نیام حموم. می گفت: عیبی نداره عادی میشه. تو این سن همه همین جورین )ندید بدید( بهم چیزی نمی گفت فقط می خندید. یه باربهش گفتم چرا میخندی؟ گفت آخه با این سنت چیزی از بابات کم نداری. نمی دونم همسن بابات بشی چی ازآب در می یای. خدا به داد زنت برسه. بعد منو محکم تو بغلش گرفت. طوری که کیرم رفت لای پاش وسینه هاشو فشار میداد تو صورتم وهمش قربون صدقم میرفت. اولین باری هم که آبم اومد جلوی مامانم بود. آخه همیشه مامانم موهای کیرمو برام میزد و منم برای مامانم این کارو میکردم. یعنی موهای کسشو براش میزدم مامانم خودش این جوری می خواست. از این کار لذت می برد. پاهاشو باز می کرد منم با یه دست کسشو صابونی می کردم و با اون دستم براش می زدم. می فهمیدم که از این کار من لذت می بره ولی به روش نمیاورد که من پر رو نشم. منم از قصدهمش دست چپمو می مالیدم رو کسش اونم چشماشو می بست و حال می کرد.

یه بارکه داشت موهای کیرمو میزد دستش رو حسابی صابونی کرد. کیرمو گرفت وشروع کرد به زدن. ولی اینقدر کیرمو اینور اونور کرد تا آبم ریخت تو دستش. من نمی دونستم چی شده. از مامان پرسیدم. اونم گفت هیچی عزیزم دیگه مرد شدی. بعد کیرمو)آخه دیگه مرد شده بودم( گرفت و بوسید. بعد از اون روز رومون بیشتر به هم باز شد چون دیگه همش باهام شوخی می کرد و با کیرم ور میرفت یا کونشو میمالید به کیرم. جوری که مثلا اتفاقی بوده. وقتیم که خیلی حشری می شدم میگفت راحت باش. اگه می خوای جق بزن. می گفت کسمو نگاه کن جق بزن. خودتو خالی کن. ولی من چون عاشق سینه هاش بودم همیشه یه دستم روی سینه هاش بود و جق می زدم.

یه دفه ازش خاستم که اون برام جق بزنه. با التماس قبول کرد. کنارم رو زانو نشست طوری که سرش سمت کیرم بود وکونش طرف من. شروع کرد برام جق زدن. خیلی آروم و حرفه ای این کارو میکرد. منم با کونش بازی میکردم تا آبم اومد. بهترین جق عمرم بود. ولی نمی دونم چرا ازم نمی خواست که باهاش سکس کنم. منم که روم نمی شد. فکر کنم همه این چیزا رو برای خاله میترا هم تعریف کرده بود و گفته بود که چه کیر مردونه دارم. چون متوجه شده بودم که خالم یه جور دیگه نگاهم می کنه و حتی رفتارشم با من عوض شده بود. دیگه خودشو انقد جلوی من جمع وجور نمی کرد. برعکس راحت ترم شده بود. مثلا باهم شوخی میکردیم جلوم خم میشد تا سینه هاش معلوم بشه یا می نشست روی پام و…

یه روز خاله میترا و مامان رفته بودن خرید. منم تازه از فوتبال اومده بودم و ولو شده بودم رو کاناپه. حولمو برداشتم برم حموم که مامان وخاله اومدن. من گفتم: میرم یه دوش بگیرم. مامانمم گفت: منم خیلی عرق کردم باید یه دوش بگیرم. برو منم میام. گفتم: باشه. خواستم برم که خاله میترا گفت: منم میام! من خیلی جا خوردم. مامانمم گفت لازم نکرده. تو صبر می کنی بعد از ما میری. خاله هم راضی شد. منم رفتم ولی تو دلم همش به مامان بد و بیراه می گفتم که جلوی خاله میترا رو گرفت. رفتم تو حموم. زیر دوش بودم که یه دفعه مامان اومد تو. مثل همیشه لخت لخت. همین جوری که داشت میومد جلو سینه هاش تکون می خورد. منم که مثل همیشه فوری شق کردم. مامان خندش گرفت. گفت: حالا صبر کن برسم بعد. اومد زیر دوش کنار من. منم بغلش کردم وبوسیدمش. با لحنی بیحال گفت: برو اونور توام. دارم از گرما می میرم. نچسب به من. منو میگی! کلی ضدحال خورده بودم. کیرم داشت دیگه می خوابید که یه دفعه دیدم خاله میترا با شورت و کرست مشکی که سفیدی بدنشو جذابتر می کرد اومد تو. فکر کنم مامان از بس هول بود در رو کامل نبسته بود. من که تا حالا خالمو اونجوری ندیده بودم کلی کف کردم و دوباره کیرم مثل سنگ شد. مامانم دیگه صداش دراومد: مگه نگفتم صبر کن بعد ما؟ چرا اومدی؟ خاله میترا گفت: آخه منم گرمم بود. داشتم می مردم. ولی معلوم بود که داره دروغ میگه چون همش نگاهش به کیر من بود. منم که یادم رفته بود لخت لخت با کیر شق شده جلو خالم وایسادم. فقط داشتم خالمو با شورت و کرست دید میزدم. خلاصه خاله میتراهم خودشو جا کرد. مامانم دیگه چیزی نگفت. خاله میترا تا اومد کنار من بهم گفت: این چیه دیگه شیطون؟ داشتین چی کار می کردین؟ مامان گفت: خفه شو میترا! این عادتشه. همیشه همین جوریه تو حموم. خاله میتراهم خندید و گفت: چه عادت خوبی. خوش به حالت. مامانمم خندش گرفت ولی من ققط تو نخ سینه ها و خط کس خاله بودم. خاله همش به بهونه های الکی خودشو می مالید به من و به کیرم دست میزد. منم اولش خجالت می کشیدم ولی خوشم میومد. مامان گفت: میترا بچه ی منو اذیت نکن. خاله هم گفت: کاریش ندارم که توام. من که دیگه داشتم میمردم از شق درد. وقتی خالم دید دارم بد جوری نگاش میکنم به شوخی گفت: می خوای اينارم در بيارم راحت باشي؟ منم با پررويي گفتم: اگه اين کارو بکني که خيلي خوب ميشه. اونم ازخدا خواسته پشتشو کرد به من گفت: بازش کن. گفتم: چيو؟ خالم گفت بند کرستو ديگه. مگه نمي خواي ببيني؟ واي من عاشق اين کار بودم. هر وقت تو فيلم سوپر اين صحنه رو ميديدم 100 ميزدم عقب و دوباره مي ديدم. بعد خالم برگشت و گفت: بيا ببين چطوره. منم گفتم: عالي. ولي چون مي خواستم نشون بدم که چقد مامانمو دوست دارم گفتم: هرچي که باشه به مامانم که نمي رسه. با اين حرفم خالم شاکي شد ولي مامانم کلي حال کرد. منو بغل کرد و سينه هاشو فشار داد تو صورتم. مي دونست من عاشق اين حرکتم وهمش قربون صدقم ميرفت. خاله ميترا که ديد اينجوريه خواست برگه برنده رو کنه. ديدم خم شد و شورتشو در آورد. واي ديگه نمي شد رو اين کون حرف زد. واقعا حرف نداشت. بعدشم همش خودشو از پشت مي ماليد به من. منم ديگه نتونستم تحمل کنم و از پشت چسبوندم بهش و سينه هاشو گرفتم. خاله ميترا هم يه آه کشيد. معلوم بود اونم خيلي حشريه. همش کونشو مي دادطرف من… منم که ديگه پر رو شده بودم وحشري. اصلا يادم نبود مامانم داره منو نگاه مي کنه. آخه صداش در نميومد. بعد خالم خوابيد کف حموم و گفت بيا بخواب رو من. منم يه نگاه به مامانم کردم. ) يعني اجازه( اونم با لبخند گفت برو پسرم. اينم خالته. غريبه که نيست. عيبي نداره. منم رفتم. خالم ازم خواست که سينه هاشو بخورم. منم مثل قحطي زده ها مي خوردم تا اونجا که مي تونستم سينه هاشو ميکردم تو دهنم. خالم داشت آخ و اوخ مي کرد و همش ميگفت بخور… فشارش بده… نوکشو گاز بگير… بعد کيرمو با دستش گذاشت دم کسش و گفت بکن تو. ولي لازم به گفتن اون نبود. چون قبل از اين که حرفش تموم بشه من کيرمو تا جايي که مي تونستم کردم تو. واي چه کسي! اولين بار بود مزه ي کس کردن رو مي چشيدم. هيچي نمي فهميدم. فقط وحشيانه تلمبه ميزدم. خالمم مي گفت محکم تر… تندتر… بکن بکن.مني که هميشه تا دستم به کيرم مي خورد مي خواست آبم بياد نمي دونم چي شده بود اصلا انگار نه انگار. انقدر محکم تلمبه ميزدم که خالم گفت: بلند شو کمرم درد گرفت. وقتي بلند شدم ديدم مامانم داره با خودش ور ميره و سرو صداش حمومو برداشته. خاله ميترا بلند شد و دستاشو گذاشت رو ديوار و خم شد گفت: زود باش ديگه شروع کن مردم. از اينکه يه زن 38 ساله داشت به من 18 ساله کس نديده التماس ميکرد حال ميکردم. بعد دوباره کيرمو با يه تف جانانه کردم تو کسش. حالا ديگه من سرپا بودم و راحت تر مي تونستم تلمبه بزنم. خالم همچنان جيغ ميزد که انگار داره پاره ميشه. هم من تلمبه مي زدم هم اون خودشو به طرف من هول مي داد. بعد دستاي مامانم رو روي پشتم حس کردم. فکر کنم اون ديگه ارضا شده بود و اومده بود پيش ما. تو همين حال و هوا بودم که احساس کردم که يه چيزي مثل سيل مي خواد از کيرم بزنه بيرون. ديگه فرصت نشد به خالم بگم. يه آه بلند کشيدم و تمام آبمو ريختم تو کس خاله ميترا. اونم بدترازمن صداش دراومد. انگارداشت ازلذت مي مرد. داد ميزد: واي سوختم… چقد داغه… آتيشم زدي… بريز همشو. بريز تو کسم. منم همه ي آبمو خالي کردم… مامانمم از پشت منو بغل کرده بود. خودشو مي ماليد به من. بعد خاله ميترا برگشت و کيرمو کرد تو دهنش و تا قطره آخرشم خورد. بعد مامان گفت: بسه ديگه. پاشين بريم. الان منصور)بابامه( مياد. مارواينجوري ببينه اصلا خوب نيست. بعدشم همگي يه دوش گرفتيم و رفتيم بيرون. خاله ميترا به مامانم مي گفت: من اگه همچين پسري داشتم ديگه شوهرلازم نداشتم. من که تا يک هفته تو کما بودم که چي به من گذشته. خيلي حال کرده بودم.بعدازاون جريان مامان همش به من مي گفت: ديگه اين کارو با خاله ميترا نکن. يه وقت آبرو ريزي ميشه. به خاله ميتراهم ميگفت که با آريا کاري نداشته باش ولي خاله ميترا دست بردار نبود. فکر کنم خيلي بهش حال داده بود. همش باهام از سکس حرف ميزد و باهام شوخي ميکرد. يه بار يادمه وقتي ما خونشون بوديم توي آشپزخونه گير داد که بايد کيرتو ببينم و مي گفت واقعا بايد به بابات احسنت گفت. بيبين چي ساخته! حالا ديگه بعد از سکس با خاله اونم جلو مامان رابطم با مامان نزديکتر و سکسي تر شده. يعني خودش فهميده بود که چه چيزي هميشه در کنارش بوده ولي استفاده نکرده. يه جورايي به خاله ميترا حسودي ميکرد ولي روش نمي شد بگه. شايدم مي ترسيد. نمي دونم ولی بالاخره با مامان جونم سکس کردم که اونو بعدا براتون میگم. خوش باشید


👍 58
👎 7
1227764 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

266657
2010-09-09 10:50:20 +0430 +0430
NA

dastan male ahde daghyanussssssssssseeeeeeeeeeeeeeeeee…
ghadimiiiiiiiiii bud

4 ❤️

266658
2010-09-09 11:49:22 +0430 +0430
NA

اره قدیمیه اما تحریک کنندس

4 ❤️

266659
2010-09-09 12:11:24 +0430 +0430
NA

chera nesfe bood?vali bahal bood

3 ❤️

266660
2010-09-09 18:11:44 +0430 +0430
NA

کونی …این که قدیمیه …

6 ❤️

266661
2010-09-10 09:40:13 +0430 +0430
NA

اولین داستانی بود مه خوندم خیلی قدمیه ادمین جان نزار این قدیمیارو

4 ❤️

266662
2010-09-10 17:03:25 +0430 +0430
NA

بهترین داستانیه که خوندم اما تکراری بود.کاش بتونی یه چیزی بهش اضافه کنی.

3 ❤️

266663
2010-09-14 09:33:36 +0430 +0430
NA

چرا تمام داستانهای این سایت همش ماله سایته آویزونه؟

3 ❤️

266664
2010-09-14 09:40:09 +0430 +0430
NA

چرا تمام داستانهای آویزون رو کپی می کنید؟؟؟؟

2 ❤️

266665
2010-12-30 08:09:46 +0330 +0330
NA

salam

misheh lotfan dastano kamel konid khili ghashangeh vali man ta jaee ke khaleh mitra omad to hamom mitonam bekhonam lotfan baghiasham benvice

merci<>

0 ❤️

266666
2011-04-28 17:09:47 +0430 +0430
NA

are elnaz jon,manam ghablan khonde bodam.biya bebinamet azizam

0 ❤️

266667
2012-01-14 03:07:26 +0330 +0330
NA

age bekhay be mamano khalat pol midam age biari bokonameshon,jaghiiii

0 ❤️

266668
2012-09-04 02:45:49 +0430 +0430
NA

خودت ريدي توو حلق خودت.
چاقال بدبخت دروغگوي كوني مادرجنده ي بي خاصيت الدنگ مادربه خطاي پدرسگ كوس ننه ي گشاد بوگندوي نفهم آشغال.
كير همه ي پسرهاي شهواني تو ناموس نداشته ات.
ديگه دروغ نگي وگرنه بيشتر فحشت ميدم.
باعرض پوزش از همه ي دوستان

0 ❤️

266669
2013-01-14 15:47:05 +0330 +0330
NA

کسکش دروغگو گم شو الان خاله میتراست زیر بچه های شهوانیست

0 ❤️

266670
2014-03-17 12:06:42 +0330 +0330

اوهو

0 ❤️

266671
2014-06-23 20:49:31 +0430 +0430
NA

سال ۸۲ اینو خوندم

0 ❤️

266672
2014-08-27 18:42:50 +0430 +0430
NA

منم اینو ده سال پیش تو آویزون خوندم

0 ❤️

266673
2014-09-04 13:06:47 +0430 +0430
NA

پی نوشت : قدیمی بود متاسفم نظری ندارم ولی این بار دهم که میخونمش.

0 ❤️

266674
2014-09-04 13:10:54 +0430 +0430
NA

0 ❤️

266675
2014-09-04 17:21:21 +0430 +0430

قشنگ بود عزیزم
دوس داشتی منم دعوت کن بیام یه فیضی ببرم!!! خدا رو خوش میاد!!!

0 ❤️

266677
2014-10-16 04:21:55 +0330 +0330
NA

بی غیرتی هم حال میده ها

0 ❤️

266678
2015-03-20 14:40:15 +0330 +0330
NA

خوش به حالت سکس با خاله عالیه ، من فقط با دو خواهرم سکس دارم ،

0 ❤️

266679
2015-05-03 05:34:47 +0430 +0430

کسکش diablo

0 ❤️

266680
2015-05-08 13:51:59 +0430 +0430
NA

قدیمی بود ودروغ
مجبوری اینتقدر دروغ بگی؟
خوشت میاد فحشت بدن؟

0 ❤️

525232
2015-12-13 01:04:42 +0330 +0330

عااااالی

واقعا قشنگ بود

0 ❤️

528040
2016-01-10 10:45:18 +0330 +0330

اولین داستان محارمی ک خونده بودم این بود

0 ❤️

528336
2016-01-13 17:49:38 +0330 +0330

ابشوریختی تو کس خالت بعد کل ابتو خالت خورد
دروغگوی مجلوق

0 ❤️

534744
2016-03-28 00:48:45 +0430 +0430
NA

د اخه جلقوی سرش بطرف کیرت بود کونش طرف تو ؟ :(

0 ❤️

546612
2016-06-28 12:17:30 +0430 +0430
NA

خاک بر سر تو و مامان ج ن د ت و خاله ج ن د ت تر از مامانت… بچه ک و ن ی

0 ❤️

578304
2017-02-09 07:21:33 +0330 +0330
NA

🤮 🤮 🤮 🤮 🤮 🤮 🤮 🤮 🤮 🤮 🤮 🤮

0 ❤️

587078
2017-04-01 23:23:46 +0430 +0430

خوب بود.اگه یه همچین موقعیتی تو خیالات هم باشه بازم خوبه.

0 ❤️

592862
2017-05-01 06:17:13 +0430 +0430

عالی بود خسته نباشی دلاور خدا قوت پهلوان

0 ❤️

593616
2017-05-04 08:39:57 +0430 +0430

نترس حرومزاده پسرت میزار کس زنت

0 ❤️

743065
2019-01-22 21:27:07 +0330 +0330

اولین داستان سکسی که خوندم این‌بود

1 ❤️

808237
2021-05-07 05:40:43 +0430 +0430

این مال سایت امیر سکسی، که جز اولین سایت های داستان سکسی نویسی بود بودش

1 ❤️

828169
2021-08-25 13:33:22 +0430 +0430

یادش بخیر ۱۳ سال پیش دوم دبیرستان بودم چقدر با این جق میزدیم با هم کلاسیام🙏🙏🙏🙏

0 ❤️

871755
2022-05-02 14:39:43 +0430 +0430

#نوستالژی

کیرم تو مهیار حیدری ادیب

0 ❤️

958089
2023-11-15 09:54:50 +0330 +0330

این اولین داستان سکسی بود که خوندم
که ای کاش نمی خوندم معتاد شدم

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها