با عرض سلام خدمت دوستان عزیز
من تازه عضو سایت شدم و زیاد هم در متن نویسی مهارت ندارم اگه متنو بد نوشتم به بزرگواری خوتون ببخشید
منم یه داستان داشتم خواستم مث بقیه ی بچه داخل سایت بنویسمش
اسمم مهدیه ۲۴ سالمه
داستان من بر میگیرده به حدود شیش ماه پیش
من سرباز بودم موقع مرخصی گرفتن مجبور بودم واسه رفتن به خونه اول بیام تهران بعد با اتوبوس برم شهرستان
وقتی که میومدم تهران صب بود و اتوبوسای شهرستان غروب راه میوفتادن منم اون اوقات بیماری رو تو تهران میچرخیدم
یه بار که بیکار بودم تو تهران باد حرف یکی از بچه ها افتادم که گفته بود پارک دانشجو چه طوریه و از این حرفا
منم گفتم پس برم اونجا والا وقتی که رسیدم اونجا زیاد چیز عجیب و غریبی ندیدم
و رفتم نشستم رو یکی از صندلیای پارک و با گوشی بازی کردن
که یه مرد سن بالا اومد کنارم نشست
بهش توجهی نکردم که بعد از حدود چند دیقه سر صحبتو باز کرد
منم که حرف زدم از لهجم معلوم بود که شهرستانی ام اونم شرو کرد که بچه کجایی و اینجا چیکار میکنی و از این حرفا
منم گفتم که سربازم و …
بعد شروع کرد در مورد رابطه جنسی که من دوس دارم با یه اقا باشم و …
بعد گفت نظرت چیه گفتم منم موافقم
گفت بیا بریم پس
وقتی اینو گفت واقعا ترسیدم نمیدونستم واقعا داره جدی میگه اخه من همه ی حرفاشو شوخی گرفته بودم
بعد گفت نترس بیا یکم حال میکنیم بعد میری .همون اول بهش گفتم من کونی نیستم گفت اشکالی نداره بیا
من باهاس رفتم که دمه پارک موتورش بود رفتیم سوار شدیم
همین که پشتش نشستم شروع کرد به مالوندن کیرم منم خدایی زهره ترک شده بودم چون واقعا اولین بارم بود و یه طرف هم اونو نمیشناختم
بعد رد کردن چند تا خیابون دم در یه مغازه پیرایشگری وایساد گفت این مغازمه بریم داخل
وقتی رفتیم داخل
گوشه مغازشو مث یه اتاق کوچیک درست کرده بود گفت برو داخل منم الان میام تا درو ببندم
منم رفتم داخل نمیدونستم چیکار کنم که خودش اومد و زیپ شلوارمو کشید پایین و شروع کردن به خوردن
وقتی شروع کرد واقعا داشتم حال میکردم و منم شروع کردم کلشو گرفتم و بالا پایینش میکردم
بعد اومد نشست رو کیرم یه کم بالا پایین کرد که ابم اومد
حالا شروع کرد به ماچو این چیزا
که واقعا اون روز کلی حال کردم باهاش
امیدوارم خودش این داستانو بخونه بدونه اون روز چقد بهم حال داده
دمت گرم ممنون فری

نوشته: مهدی