بهترین عشق دنیا

1402/12/24

سلام
اسم من متین هست ۴۰ سالم
من متاهل هستم ولی چون درخانواده ای بودم که پات رو کج میزاشتی ابروی خاندانت را تباه میکردی .با اینکه تک پسر خانواده ثروتمندی بودم و خیلی ها حاضر بودن باهام باشن ،خودم زیاد دل و جرأت نزدیک شدن به خانمها را نداشتم به اصرار خانواده زود ازدواج کردم با یکی از فامیلها دوبار بیشتر ندیده بودمش زنی بسیار نجیب وبا شخصیت زیبا و با وقار بعد بچه دارشدن و گذراندن زندگی وضعیت در ایران دگرگون شدن وضعیت جوانها، نحوه پوشش وازادی بیشتری به جوانها داده شد من که خیلی خوش قیافه بودم و همیشه ماشین خارجی زیر پام بود مسافرت زیاد میرفتم از عشقی که در دوران جوانی تجربه نکرده بودم عقده ای شده بودم یک بار با دوستم که در کار جواهرات بود نشسته بودیم گفت خانمی زیبا تو گروه تلگرامشون هست که به کسی پا نمیده یکی از پیاماش رو برام فرستاد ساعتای اخر شب بهش پیام دادم گفتم من مزاحم نیستم دانشجوی دکترای هستم یه پایان نامه دارم کمک کن نیم ساعت گذشت جواب داد و کلی ناراحت شد فهمیدم اهل شمال هست من که زبان چربی داشتم کافی بود پنج دقیقه صحبت کنه مطمئن بودم که راضیش میکنم خودمم رشته م روانشناسی بود زیاد کشش ندیم بعد چند روزی چت کردن گفت بیا همدیگه رو ببینیم ولی اگر خوشم نیومد هر کی راه خودش اوکی دادیم با رفیقم رفتیم شمال تو لابلای حرفامون فهمیدم به چی علاقه داره از شهرمون یه ادکلن مارک با رایحه دلخواهش و یه گردنی بینهایت نقره ایتالیای گرفتم یکی از شهرای شمال بهم گفت برو هتل … و بشین تا بیام وقتی رسیدم دم در منتظر بودم وقتی از ماشین پیاده شد باور نمیکردم دختری قد بلند جذاب و زیبا پوشش باز و تا دلتون بخواد خوشتیپ با اینکه خودم خیلی خوش تیپ بودم ولی دهنم وامونده بود وقتی منو دید دست داد فهمیدم تیپم رو دوست داره باید بگم ختم روزگار بود زرنگرفتیم تو و بعد سفارش هات چاکلت از خودمون گفتیم ومن به دروغ گفتم مجردم دوستی که همراهم بود رفته بود بهترین ویلای اون شهرو اجاره کرده بود وقتی کادو را ددم خیلی خوشش اومد وکلی بخاطر اهمیت دادن به سلیقه ش تشکر کرد بعد مدت کوتاهی سرد شد و فهمیدم امتحانم میکنه بهش پیشنهاد دادم برسم لب ساحل قدم بزنیم هتل کنار ساحل بود اونجا بود جرقه عشق ایجاد شد شب دیر وقت گفت مطمئن نیستم و اولش همراه من نیومد ساعت سه شب زنگ زد و رفتم دنبالش شب دیر بود رفتیم اتاق لباساشو دراورد چی میدیدم هیکلی ناب سفید و زیبا شورت موند فقط گفت سکس نداشته باشیم قبول کردم ولی خودم میدونستم کار به کجا میکشه بعد لب گرفتن و بهم پیچیدن وخوردن ممه و… خیس شده بود طاقت نیاوردیم سریع شورت منو دراورد وقتی کیر بزرگم رو دید دهنش وا مونده بود اولش کمی نگاه کرد وباهاش ور رفت ولی بعدش گذاشت دهنش منم که مشکلات غدد فوق کلیه داشتم دیر ارضا به پشت خوابوندمش و شرو کردم کوسش رو لیس زدن کوسی سفید و گوشتی انگار هرچی میخورد ویتامین شده و به کوسش اضاف شده حدود یک ربع براش خوردم دوبار ارضاش کردم هنوزم رضایت به سکس نداده بود تا بار دوم که ارضا شد گفت بیا تو که خیلی از خودت تعریف کردی ببینم چکار میکنی فقط دعا میکردم زود ارضا نشم ابروم بره سر کیرم رو گذاشتم تو کسش جمع کرد خودشو گفت سایزش برام بزرگه راست میگفت چون خودش تنگ بود اولش به زور ولی بعد مدتی عادی شد و شروع به تلمبه زدن کردم اینقد ازش خوشم میومد و عاشقش شده بودم ارامش خاصی وجودم رو گرفته بود اینم کمک کرد زود ارضا نشم چندین پوزیش امتحان کردم و کلی لذت بردیم حدود چهل دقیقه بیشتر طول کشید وقتی میخواستم تموم کنم کاندوم رو کشیدم با فشار ریختم بیرون قطره اولی به صورتش خورد کلی خندید و گفت واقعا موشکی بود برا خودش به زور یه ساعت خوابیدم و فرداش رفتیم کلی جاهای دیدنی شب دوم هم کنارم موند این خانم زیبا اسمش سمیرا بود خانواده ش تو انگلستان بودن و سه دنگ یه هتل رو داشتن به خاطر ملک و اموال تنها مونده بود ایران. شب دوم دوباره همون ماجرا سکسی لذت بخش با ارضا شدن های مکرر خانم و رضایت خاصی که تو چشاش موج میزد سکسی که تو زندگیم فراموش نمیکنم مدتی از سکس نگذشته بود که گرامی عجیب رو حس کردم من به پشت بودم اون رو کیرم نشسته بود تو اوج لذت اب زیادی از کوسش اومد بیرون که بنظرم باید جیش باشه این حجم از آب داغ رو حتی تو فیلم پورن هم ندیده بودم سکس زیبای تجربه کردیم من فرداش برگشتم ولی این رابطه ادامه پیدا کرد بعد هشت ماه فهمید متاهلم دنیام خراب شد اینقدر عاشقش بودم که افسردگی گرفتم اونم ناراحت و عصبانی قول و قرار ازدواج داشتیم.من با اینکه فاصله مون زیاد بود ولی هر بیست روز اونجا بودم این بار راه نمیداد تا اینکه دوباره راضیش کردم و حدود شش ماه دیگه هم باهم موندیم ولی صمیمیت اول تکرار نشد هرچند سکسهامون باز سرجاش بود یه جوری شده بود تا زخمی نمیشد دست بردار نبود بعضی روزا شش الی هفت بار سکس می کردیم اخرش گفت یا خونواده رو بیخیال میشی و میای پیشم یا تموم کنیم. هزاران بار اصرار از من فایده نداشت آخرش جدا شدیم
و من ماندم و هزاران ناراحتی و افسردگی و بدبختی. دوستان عزیزم من در این داستان واقعی حرفم زیاد رو سکس نبود و میخواهم چیزی رو خدمتتون عرض کنم وقتی متاهل هستین خواهشا دل به کسی ندین اگر احتیاج به سکس غیر داشتین برین انجام بدین و پشت سرت رو نگاه نکن. عاق شدن در زمان تاهل بیچارگی به همراه داره بعد پنج سال هنوزم بعضی وقتها بغض گلومو فشار میده . خاطراتی شیرین از بهترین عشق دنیا . از تمامی مخاطبین بخاطر طولانی شدن داستان از صمیم قلبم معذرت میخوام .

نوشته: متین


👍 11
👎 4
10801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

975130
2024-03-15 02:31:05 +0330 +0330

آقا متین ، اون دروغ و خیانته که وقتی متأهل هستی بیچارگی به همراه داره!
وقتی به غیر همسرت عاشق کسی میشی باید یکیو کات کنی!
نمیشه هم خدارو بخوای هم خرمارو!

4 ❤️

975172
2024-03-15 11:44:07 +0330 +0330

هیییییییی…حاجی بغض نکن… داستان سکسی قرار بود باشه… لامصب شش هفت بار سکس میکردی در روز؟ ما خریم یعنی؟ لامصب سکس درست حسابی باشع ی بارشم زیاده چجوری شش هفت بار اصن غیر ممکنه… تبخیر میشه آدم… کمر ک هیچی چشم و پا و تموم بدن خالی میکنه لامصب…

0 ❤️

975185
2024-03-15 15:11:59 +0330 +0330

اصرار ب واقعی بودن ی داستان تخیلی فقط نویسنده رو احمق جلوه میده.

2 ❤️

975352
2024-03-16 22:58:57 +0330 +0330

عجب …

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها