سلام من محمد 32سالمه کارمندم،خانومم اسمش مهینه بیست سالشه،هیکلش لاغره مثل دخترای 14ساله میمونه،سینه هاش کوچیک و سفته واسه همین اکثر وقتا سوتین نمیبنده،تو لباس پوشیدن گیر نمیدم بهش،تو مهمونی و عروسی لباسای باز وکوتاه میپوشه،مردا زیاد میرن تو نخش ولی پا نمیده،خیانت نمیکنه، از گذشته اش بگم چند بار سکس داشته با دوست پسرش و دوبارم با پسرخاله اش،خودش تعریف کرده،واسم مهم نیست گذشته هرکی بخودش مربوطه،مهین پرده شو دوست پسرش زده بود.
بگذریم،ماجرایی که میخوام تعریف کنم پارسال تو راه جزیره قشم اتفاق افتاد،و کاملا واقعیه،میخواستیم بریم قشم خونه داداش مهین که اونجا مغازه داشت،باقطار رفتیم بندر عباس،تیرماه بود هوا خیلی گرم وشرجی بود،مهین یه مانتو نازک وکوتاه با یه دامن تنش بود،پسرای بندری همش نگاه مهین میکردن تو بازار شلوغ بود مهین گفت واسه زن داداشم میخوام کادو بگیرم گفتم باشه تو برو انتخاب کن منم برم عابربانک پول بگیرم زیاد دور نشو تو همین راسته بگرد که پیدات کنم،رفتم پول گرفتم برشتم تو بازار از دور دیدم چنتا پسر گیر دادن به مهین از دور دیدم مهین به پسرا فحش داد و برگشت بره تو مغازه یکیشون. از پشت مهین. رو محکم انگشت کرد،دویدم سمتشون ودرگیر شدیم خلاصه مردم جدامون کردن،غروب شده بود،رفتیم دم اسکله که سوار لنج شیم بریم قشم، قایق تندروها این ساعت کارنمیکردن،همینجور وایساده بودیم یه پسر سیاه که معلوم بود ملوانه اومد جلو گفت اگه قشم میخوای برید با لنج باید برید،گفتم سراغ داری مطمئن باشه؟گفت پسرعموم لنج داره خونش قشمه،الانم میخواد برگرده قشم،منم تو لنج اون کارمیکنم،دنبالم بیایید،رفتیم یکم جلوتر رفت تو لنج بعد چند دقیقه با پسر هیکلی وسیاه که فقط یه لنگ تنش بود اومد پسره که اسمش جاسم بود گفت الان هیچی گیرتون نمیاد فقط منم که این ساعت میرم قشم،خلاصه کرایه رو توافق کردیم وسوارشدیم،مهین رفت یه گوشه رویه صندلی نشست روسری شو دراورد که یکم باد بخوره،پاشم انداخته بود روهم منم داشتم تو لنج میگشتم،وقتی برگشتم سمت مهین دیدم حواسش نیست که دامنش رفته بالا پاشو که انداخته روهم لای پاش از جلو معلومه تا شورتش پیدا بود،جاسم وپسرعموشم داشتن یواشکی نگاش میکردن،یه پسر دوازده سیزده ساله هم بود داداش کوچیک جاسم بود.اسمش حسن بود.تااومدم نزدیکشون روشونو کردن اونور،ولی از زیر لنگی که دور کمرجاسم پیچیده بود کیرش که شق شده بود معلوم بود،خیلی کلفت و بزرگ بود،پیش خودم یه لحظه تصور کردم که اگه این مهینو بکنه تانصفه نکرده تو کس مهین جر میخوره،اشاره کردم به مهین که خودشو جمع وجور کنه،مهینم تازه متوجه شد دامنشو کشید روپاش.پسرعموی جاسم که اسمش ممد بود اومد پیشم سر صحبتو باز کرد،پرسید زنو شوهرید؟گفتم اره گفت اصلا نمیخوره خانومت انگار دخترته،خوب حال میکنی دختر کم سن وسال گرفتی،خدا نصیب ماهم کنه.خواستم جوابشو بدم ترسیدم وسط دریا خفتمون کنن،چیزی نگفتم،پرسیدم کی میرسیم؟گفت چون شبه اروم میریم چهل دقیقه دیگه،اگه خانومت خوابش میاد میتونه بره تو اتاق پایین هیشکی ام مزاحمش نمیشه بخوابه،مهین گفت اره خیلی خوابم میاد،به پسر کوچیکه اشاره کرد پایینو نشون خانوم بده،پسره با اینکه سنش کم بود معلوم بود از دیدزدن مهین لذت میبره کیرش راست شده بود وقتی فهمید معلومه راست کرده رفت یه پیرهن بلند پوشید،اروم دم گوش مهین گفتم این پسر سیاهه کوچولو بدجور تو کفته،یه سره چشش به پروپاچه ته ،مهین گفت چی میگی اون هنوز به بلوغ نرسیده بچه اس،بعد رفت سمتش باهاش دست داد.یکم شوخی کردحسن از خجالت اب شد مهین گفت دیدی؟باهام رفتیم پایین لنج یه اتاق نسبتا تمیز بود یه تختم گوشه گذاشته بودن،مهین رفت رو تخت نشست،لباساش خیس شده بود،به پسره گفت درو ببند من لباسمو عوض کنم،بعد مانتوشو دراورد،دامنشم دراورد پسره زل زده بود به بدن لخت مهین که با یه شورت و تاپ بود،لباساشو اویزون کرد خشک شه از ساک یه دامن دراورد پوشید کوتاه بود تا زیر زانوش بود،یه تیشرتم پوشید ودراز کشید، منم برگشتم بالا رو عرشه،ممدو مهدیم تو اتاقک سکان بودن،چشمو بستم چرت بزنم بعد ده دقیقه چشمو واکردم دیدم. پشت سکان فقط جاسمه،ممد وحسن نبودن پیش خودم گفتم نکنه بره سراغ مهین،یهو از پایین صدا اومد دویدم از پله برم پایین یهو مهدی اومد بالا،گفت خانومت خوابه رفتم سرزدم بهش،چپ نگاش کردم رفتم پایین مهین دمر خوابیده بود،دامنش تا بالای رونش اومده بود،رفتم سمتش بیدارش کنم احساس کردم لنج تکون نمیخوره موتورش خاموش شده،یهو ممدو جاسم اومدن پایین باترس پرسیدم چی شده چرا وایسادید؟جاسم گفت سوخت تموم کردیم،باید تا فردا صبح صبر کنیم تا کمک برسه،مهینم بیدار شد پاشد پرسید رسیدیم؟جاسم گفت نه امشب مهمون ماهستید،دستشم گذاشته بود رو کیرش بازی میکرد باهاش،مهین با ترس نگاش کرد،با عصبانیت به جاسم گفتم مردتیکه چجور ناخدایی هستی که نمیدونی چقدر سوخت داری؟باید مارو امشب ببری قشم والا شکایت میکنم پدرتو درمیارم،جاسم گفت وسط دریا تو لنج خودم تهدیدم میکنی؟زر زیاد بزنی جفتتونم همینجا میکنم میندازمت تو دریا زن جنده،به حسن اشاره کرد بره طناب بیاره دوتایی با ممد حمله کردن سمتم نتونستم مقاومت کنم دوتاشونم غول بودن کتکم زدن دست و پاو دهنمو بستن،مهین جیغ میزد بیشرفا ولش کنید،ممد رفت سمتش یه دستشو گذاشت رو دهن مهین بادست دیگه اش دامن مهینو کشیدپایین پیرهنشم دراورد گفت حیف این کوس تهرانی نیست که ما نکنیم؟مهین با التماس ازشون میخواست ولش کنن،مهین با یه شورت تو دست ممد گیر افتاده بود ،جاسم انگار تاالان زن سفید وخوشگل ندیده بود با کیر راست شده زل زده بود به بدن مهین،حسن دستش تو شورتش بود داشت با کیرش ور میرفت و مهینو نگاه میکرد،جاسم به حسن گفت دوست داری بکنی تو کوسش؟حسن سرشو تکون داد که اره،به ممد گفت بزار اول داش کوچولوی ما بکنه تاحالا دوماد نشده،به حسن گفت ببینم چیکار میکنی،ممد مهینو خوابوند شورتشو دراورد،باجاسم دستاشو گرفتن حسن شورتشو کشید پایین مادرجنده انگار کیر یه ادم چهل ساله رو داشت سیاه و کلفت یکم از مال من بزرگتربود،با خوشحالی رفت سمت مهین که اون دوتا لخت خوابونده بودنش دستاشم گرفته بودن تکون نمیتونست بخوره مهین در برابر اونا مث دختر بچه میمونه،حسن رفت جلو گذاشت دم کوس مهین یه دفعه همه رو کرد تو مهین جیغ زد وفحش داد حسن تا کیرشو تا ته فرو کرد یه اه کشیدو چندثانیه صبرکرد بعد کیرشو دراورد،گفت آبم اومد ریخت تو کوسش.میشه یبار دیگه بکنم؟آبم زود اومد حال نداد،مهینو دمر خوابوند تف زد به کیرش خوابید رو مهین با دستش کیرشو میزون کرد فشار داد مهین یه دفعه داد زد و بزور برگشت،با گریه گفت از پشت نه خیلی درد داره،تازه فهمیدم از کون میخواست بکنه،ممد بزور مهینو خوابوند حسن دوباره کیرشو گذاشت تو کونش مهین دستو پا میزد حسن یهو تا ته کرد تو مهین جیغ زد و بیحال شد،فشارش افتاده بود از درد،حسن بی توجه به حال مهین یکم تلمبه زد ابشو ریخت تو بلند شد،ممد گفت چیکارش کردی از حال رفت برو آبقند بیار،مهین رو من از پشت تاحالا نکردم نمیذاره خیلی دردش میاد،این بیشرفم بزور کیر کلفتشو تا ته کرد تو کونش که خانوم بیچاره من از درد بیحال شد،بعد یه ربع که آبقند و شربت دادن خورد یکم حالش جااومد،ممد نشسته بود بغلش نوازشش میکرد مهینم همش گریه میکرد ممد کیر سیاهشو در آورد 17 سانتی میشد ولی خیلی کلفت بود،افتاد رو خانومم یکم فشار داد مهین گریه اش دراومده بود،ممد به جاسم گفت پاشو واکن اینجوری نمیره توش،کوسش تنگه،جاسم پاهای مهینو باز کرد ممد سرکیرشو خیس کرد گذاشت دم کوس مهین بافشار کرد تو،مهین از درد جیغ کشید وگریه میکرد ولش کنن،زیر این دوتا انگار یه دختربچه دوازده ساله بود،بعد یه ربع ابش اومد،ازرو مهین بلند شد،مهین بیحال بود نمیتونست بلند شه،تازه جاسم مونده بود،لنگ رو از دور کمرش باز کرد تازه فهمیدم چه کیر بزرگی داره،نشست بغل مهین سینه هاشو مالید وبا دستش با کوسش بازی میکرد،مهینو خوابوند سر کیر کلفتشو گذاشت دم کوسش یکم فشار داد جاسم نتونست تا ته بکنه تو،چون هرکاری کرد تا نصفه بیشتر نرفت تو کوسش،بعد از تجاوز سه تاشون،نزدیک ساحل انداختنمون تو اب،سریع دور شدن،شکایت کردم نشد پیداشون کنم،مهین از اونروز افسرده شده.
نوشته: محمد
اخه کونی با ی زن تنها چه گوهی میخوردی-زنتم میخاره که اونجوری خودشو ول داده
کیر اهالی بندر نه تو کس زنت که معلومه نداری بلکه تو مغز خود کس کشت چون مغزی که پریود بشه معلومه کسه و کس رو هم باید کرد
مرتیکه خالی بند ننویس دیگه کسوی کس دراز کیرم تو جیب بغلت ننویس کیر مارکوپولو که دنیا دیده هم هست تو سوراخ نافت جقول (dash)
ک…خوک تو مغزت زنت افسرده شد راضی نبود بده شکایت کردیم نشد ک س ننه
لنج به اون گندگی فک کردی قایق کاغذیه که غیب شه ونتونن پیدا کنن !؟
شکایت کردم ؟!!! تو کون ی بی وجود
بابا ایول چاخان واس ماس مغزت که تو کونته
جناب آلو هالو ادا تنگا وباغیرتا را در آوردی ماهم باورمون شد
دلت خوشه دختر گرفتی باو ج…نده بوده جن…ده خودش واست تعریف کرده
خیانت نمیکنه، از گذشته اش بگم چند بار سکس داشته با دوست پسرش و دوبارم با پسرخاله اش،خودش تعریف کرده،واسم مهم نیست گذشته هرکی بخودش مربوطه،مهین پرده شو دوست پسرش زده بود.
ای شاخ کرگردن وگردن زرافه تو ک. وس ن نت
بسار تخمی و تخیلی بود باید میذاشتی توهمات یک مغز جقی نه خاطره ینی خاک تو سر اونی که پول به شما نویسنده های کس مغز میده
دوخط اول رو خوندم فهمیدم کس و شره
کیرم تو داستانت
اخه عوضی میخوای بندرعباسیا بدنام گنی مگه طرف همین یه بار میخواد مسافر ببره که خودشو بدنام کنه لنجم الکیه که پیدا نشه؛
باز اومدم داستان خوندم و…
مشکلات:
تجربه ثابت كرده هر كي اين دو تا كلمه رو تو داستانش اورد يعني دروغه<كاملا واقعيه>
به نظر میاد داستام کلا دروغه اما اگه راست باشه کیر تو ناموس هرچی جنوبی سیاه سوخته ی حرومزادس.
گرچه دروغ بود ولی زنتم میخاریده!!!
کرم از خود درخته
من سعی میکنم کمتر بکسب بی احترامی کنم . اخه پدر س گ . تو و زنت تنها تو لنچ.فکر کردی تو کشور نروژی .
از قدیم گفتن . ک و ن ی . که خارش می کنه خودش سفارش می کنه . کوچولو . دیگه تنها سوار لنچ نشو . حرف بزرگترتو گوش کن . ضمنا به برادر خانمت. گفتی . یا خجالت کشیدی جون کونت راست بگو
سخنی با کامنت گذاران محترم :
۱: بعد از جق زدن و پاچیدنتون اصلا نظر ندید :دی
۲: داستان از زبان یک فرد فانتزی نگر بیان شده ، دلیل بر این نیست که شما چون خوشتون نیومده فحش بدید ، همتون یه ایده فانتزی سکسی دارید پس کص گفتن ممنوع
۳: از اسم معلومه که داستانه! داستان عزیزان نه واقعیت
البته داستان واقعی هم باید با جزئیات نوشته بشه که باور نمیکنید از بس نوشتن کاملا واقعیه
دروغ گو هم دروغ گو های قدیم لااقل ادم باورش میشد
ک ی ر م تو اون مغزت با این فانتزیت…آخه کی اینو باور میکنه؟ لنج به اون گندگی رو پیدا نکردن؟ آخه ک س مغز مگه قایق کنترلی بود؟ شر نگو حداقل میگی حقیقت بگو… زن که نداری شاید اگه داشتی میذاشتی این بلا سرش بیاد
کثافت دیوس.با این داستان کیریت میخوای ما جنوبیا رو خراب نشون بدی؟بچه سوسول.
بی غیرت حالا با چه رویی خانومتو میکنی بی ارزه به توک میگن مرد ؟ برو بمیر من بودم زندگی نمیکردم
ببخشیدا اما فکر نمیکنم که زنی انقدر ج.نده و انقدر پرجرات باشه که با دامن بدن نما و اون وضع بتونه راحت تو بازارای بندر قدم بزنه مگه آنتالیاس؟؟! شوهرشم انقدر بیغیرت باشه که راحت ولش کنه به حال خودش ؟! ببخشید ولی شما انگار داستانای تجاوز واقعی رو نحوندی اینی که گفتی بیشتر شبیه هرزگی بود و نوش جونتون ؛ در ضمن مردم جنوب خیلی خونگرم تر و باغیرت تر از اینان که بخوای بهشون این وصله هارو بچسبونی
به هر قصد و انگیزه ای داستان نوشتی ، در هیچ کدام موفق نشدی به هدفت برسی. فقط بیخود و بی جهت به هموطن های خونگرم و باغیرت و بامعرفت جنوبی تهمت متجاوزین به ناموس مردم رو زدی آنهم از نوع بدترینش تجاوز به عنف در مقابل شوهر!
از ایرادات داستان بگذریم که دوستان زحمتش را قبلا کشیدن از دماغ بیغیرتت آویزان کردند، محتوای سکسی داستانت هم ابدا چنگی بدل نزد و خودت هم بقولی کس گیج میزدی که چی باید بنویسی و سرو تهش را ناشیانه ، هم آوردی و انتظارات کاربران را از جهت تاثیر شهوانی هم براورد نکردی.
بنظر میاد انچه که راجب صحنه های سکس بازگو کردی تماما صحنه هایی بود که خود در حسرت اجرا شدنش هستی و مرتب رویا پردازی میکنی و شب و روز از صابون گلنار کف میگیری میکشی به ستون مغزت و من اطمینان دارم که 12یا 13 سال بیشتر نداری و نفش ان بچه داستان که نفر اول التماس میکرد بکنه ، در نقش خودت رو جا کردی …بخصوص که اندازه آلتش رو بقول معروف از کیسه خلیفه بخشیدی و رفت و برگشت دو بار حساب کردی ! به درس و مشقت برس و داستان سکسی نوشتن را به اهلش بسپار .برات زوده ?
احتمالا جنوب زیاد میریو و فانتزیت زد بالا که بگی زنم اینجا بده چی میشه
کس نگو بابا هرکی میخواد بره قشم یا از قشم بره بندر از اسکله شهید حقانی میره هیچ لنجی هم دو نفر رو سوار نمیکنه
فکر کنم تو قشم کونت گذاشتن که اینطوری میخوای قشمی ها رو خراب کنی هی جاسم هی ممد این کسشرا چیه
خو کیرم تو کسه زنت از تهران بلند شذی اومدی شهر ما کسشعر هم میگی میخوای چیزی نگنت؟تازه شانس اوردی کون خودت نکردن
سلام عزیزم.اخه این چرت و پرتا چیه مینویسین!چرا به شعور ما توهین میکنید.اخه تو فکر هم کردی که این داستان رو نوشتی چرا گذاشتی مغزت اکبند بمونه حیفه ازش کار بکش یه داستان خوب بنویس. گیرم که راست نوشتی اخه تو گه خوردی که گذاشتی زنت تو بندر با این فرهنگ اینطور بگرده احمق
کسشعر نوشتی،، مگه مجبوری بنویسی،زنت افسردگی گرفته اونوقت تو اومدی اینجا از کس کشیت تعریف میکنی،، باز دم زنت گرم که با غیرتتر از جنابعالیه… برو بمیر
اخه مرد حسابی چرا هزیون میگی اولا بچه بندر با مرام تر از این حرفان مخصوصا ملواناشون . دوما هر کشتی از اسکله حرکت میکنه ساعت خروج میخوره و معلومه که کی کی حرکت کرده . به قول خوت ون موقع فقط اون حرکت داشته پس بس کن این دریوریارو
بد نبود،چرا بدو بیراه به نویسنده بیچاره میگید،از اسمش معلومه داستان سکسب،تمام این داستان هایی که اینجاست همش تخیلیه،پس کسشعر ننویس
تابلو بود اصفهانی هستی که احتمالا شهرضایی باشی که کو ن تون گذاشتن وقتی بچه بودید و حالا هم داشتی آرزوهایت را مینوشتی که دوست داری زنت و بکنن اشکال نداره ولی که میخوری بنام زن تهرانی مینویسی هرکجایی که هستی یا افغانی خلاصه هرجایی که هستی زنت و بیار ما برایت حسابی حالش و جا میآریم قول میدم کیرم راضی کنه هردوی شمارو که زن و شوهر بدید بمن و دوستانم . کونکش خیال میکنه با خر طرفه که نفهمیم چقدر دروغ میگه
احتمالا خودت یکی از همون بچه ها (جاسم،حسن،مهدی) بودی که اینا رو نوشتی.
خب مرد حسابی کی حاضر میشه این داستان رو با جزئیات کامل از طرف شوهر مهین بنویسه.
اصلا شما چیزی درباره غیرت شنیدی آیا؟؟؟
حالا چه از دید شوهر مهین و چه از دید بچه های جنوب!!!
بچه های جنوب خیلی خونگرم هستن و مهمان نواز و تعریف زیادی ازشون شنیدم.
بهتره در مورد داستان نویسی و خاطره نویسی یکم تجدید نظر کنی.
ضمنا درسته که اینجا شهوانی هست ولی اگه دوستان در اظهار نظراتشون یکم مراعات کنن و فقط نقد کنن.
این خیلی بی فرهنگیه که توی هر نظری توهین به همدیگه باشه.
اینجا محل ارضاء روان و جسمه. نه معرفی خود.
اون لیوان شربت تو کونت بیغیرت ولی یه واقعیتم من بهت بگم که یدفعه که نه هر دفعه که میرم بندر از کوسایی که اونجا موس موس بچه تهران رو میکنن نمیگذرم و خوب شب تا صبح میگامشون.اونم نه یربع بلکه یه راه تا خود صبح.اونم نه تجاوز و بی رضایت بلکه خودشون از کف پا میلیسنو میان بالا با کلی رضایت.آره کونی نامرده بندری الحق که وحشی هستین اما دیدم تو تهران چه خوب موش میشینو ازخایه خوریمون دست نمکشین.تنها چیزی که خوب توصبف کردی همون قیافه های کیری و داغون پاپتیتون بود.
حالا اگه خوب خوردی هستشو تف کن و بردار بکار درخت صد همشو بکن تو کوونت.
نمیدونم چی بگم فقط بهت بگم که بیغیرت و کسکشی اگر حقیقت باشه که به نظرم نیست.
من رفته بودم کرج با خانمم مسافرت تویه بازار دوتا بچه قرتی به خانمم متلک زدند من قدم متوسطه و بدن ترکه ای استاد کانگ فو و بچه خوزستانم . هر کی ندونه و نگاهم کنه فکر میکنه گوزی نیستم ولی تویه بازار به این دوتا بچه کونی گفتم پارتون میکنم دیدم خندیدند منم چنان بلایی سر دوتاشون آوردم که مادرشون تویه بیمارستان نشناختشون و الان افتخار میکنم که انگ بیغیرتی بهم ندادند . خاک بر سرت بی غیرت کسکش حتی اگه چوب باقله باشی ولی مرد باش نه مثل زن و از خانوادت محافظت کن. کسکش
تویه لاشی اگ میخواسی بزنی جوری میزدی که از جاشون بلند نشن کس مغزه کله کیری
فانتزیت خوب بود ولی داستان تخیلی و غیر واقعی
درکل تجاوز کار غیر انسانی هست سعی کنید داستان درست نکنید ازش یا حداقل آخرش از نتیجیش بگید
فكر كنم مغزت پريود شده