تصمیم مهم مهرداد

1403/03/28

دوست عزیز سلام ، این داستان دارای محتوای گی (همجنسگرایی) است.
این داستان خاطراتی از خودم یا دوستانی است که خاطرات خود را به صورت کلی تعریف کردند و اینجا به شکل لذت بخش برای خوانندگان مینویسم.بابت انتقال تجربیات به بی تجربه ها کمی مقدمه های داستان زیاده.
روی چهارپایه کوچیک توی حموم نشسته بودم و چشمام رو بستم، صدای آب می اومد و صدای نفس های من، عکس هایی که دیشب فرستاده بود رو یه باد می آورد و با یه دستم کیرم رو می مالیدم و با دست دیگم سینه هام رو می مالیدم. حس اینکه با یه مرد در مورد بدن من حرف زده بودم و عکس های لخت بدنم رو دیده بود و تعریف کرده بود حس درونی ام رو به جوش می آورد. پاهام رو بازتر کردم و سعی کردم با دو تا انگشتم سوراخم رو بمالم. سعی میکردم حس بات بودنم رو و اینکه در آغوش مردی باشم رو تصور کنم. عکس بدن مردونه و کیرش که شق کرده بود رو توی ذهنم مرور می کردم. تصور اینکه اون کیر رو توی دهنم حس کنم و روی سینه هام مالیده بشه و داخل سوراخم بره دیونه ام می کرد. نفس نفس ام بیشتر شده بود . یه حسی از توی رونهام و دور کیرم می جوشید و ارضا شدم. بی جون چند دقیقه زیر دوش بودم و یه کم که حالم سرجاش اومد خودم رو شستم و اومدم بیرون.
باید میرفتم دانشگاه، بدون و ذهنم انگار خاموش شده بود و توی مترو و تاکسی مسیر دانشگاه با خودم کلنجار میرفتم که من چی ام؟ یه پسر ؟ یه زن؟ درونم پر از حس خواسته شدن و لمس شدن. بیرونم ولی باید یه پسر می بودم. دو سه سالی بود که احساس گناهی که به واسطه کسشعرهای جامعه و دین توی ذهنم بود رو فراموش کرده بودم. سال ها بود با لذت خودارضایی میکردم بدون ترس از مزخرفاتی که باعث می شد یا احساس گناه کنم یا احساس ترس! اما این حس عجیب بود. یه چیزی شبیه شرم یا خجالت. به خانواده و دوستام فکر می کردم. اونها من رو یه پسر می دونستن و ولی من از سن بلوغ جذب مردانگی دوستام می شدم. من یه بات بودم که دوست داشتم خودم رو در اختیار مردی بگذارم. بدنم رو به آغوش بگیره و ازش لذت ببره. اما این آدمها اگر می فهمیدن که من چی ام چه رفتاری می کنند ؟ این حس دوگانگی یا بهتر بگم دیواری که باعث می شد همیشه محتاطانه با این مسئله برخورد کنم و حجم فشار روانی و اجتماعی از حجم خواسته من بیشتر بشه. هر بار که حسم به آسمون می رسید و خودارضایی می کردم می رسیدم به این نقطه که شاید بخاطر شهوت و اینکه با دختری نیستم و ارتباطم با دخترای همکلاسی و فامیل بیشتر دوستانه بود تا فکر در مورد سکس و …
اما من حتی الان که نشستم توی مترو و خودارضایی کردم و خالی ام از مردی که جلوم ایستاده خوشم میاد. به نظرم جذاب و مردونه است. گاهی فکر می کنم که شاید بخاطر بابام که آدم بداخلاق و سردی بوده من این شکلی جذب مردها می شم . ولی خب برادرام به شدت مردونه اند و قبل از ازدواج هاشون از سکس هاشون با دوست دختراشون خبر داشتم.
نوتیفیکیشن که اومد متوجه شدم که داوود ه، جرات نکردم داخل مترو باز کنم. تا دانشگاه که رسیدم و چک کردم. دیدم صبح بخیر گفته و من جواب دادم. ولی همچنان این فکر که من یه پسرم ولی دارم توسط یه مرد عزیزم خطاب می شم و من حس خوبی داشتم که مردی داشتم و بهم توجه می کرد. توجهی که بخاطر پسر بودنم نبود و بیشتر بخاطر چیزی که درونم بود.
با داوود یک ماهی بود ارتباط داشتم و غیر از دو سه بار تلفنی حرف زدن باقی حرف هامون چت بود و گاهی عکس. مرد جا افتاده و صبوری بود. کارمند بود و ازدواج نکرده بود. 42 / 3 سالش می شد. چند بار اصرار کرده بود بیرون هم رو ببینیم ولی خب کلی تلفنی مجابش کردم که استرسم نمیگذارد و خب اون هم درک می کرد ولی میدونستم صبوری اش حدی داره و این هم من رو میذاره و میره. این ترس و استرسی و دوگانگی ام دیونه ام می کرد.
تمام ارتباط جنسی من به دو بار سکس با یه دوست قدیمی بود که دو سالی از خودم بزرگتر بود و اسمش محسن بود. پیش دانشگاهی کلاس کنکور می رفتیم و من مثل باقی جذب رفتارها و جذابیت های مردونه اش شده بودم. هیکلی بود و عاشق ورزش کردن. ای کاش محسن هنوز بود.
روز افتضاحی رو تا ظهر داشتم و کلاس بعد از ناهار هم تیر خلاص رو زد و استاد بخاطر حواس پرتی ام و اینکه موبایل ام رو ناخودآگاه چک کردم حذفم کرد. این درس رو یک بار افتاده بود و با اعصابی داغون توی محوطه دانشگاه نشستم. نزدیک ساعت 2 بود. حتی فکرم کار نمی کرد برم سمت خونه. همینجوری نشسته بودم که داوود پیام داد. من حالم بد بود. از وضعی که دارم و اینکه حتی خودم هم نمیدونم چی ام. اصلا ندیدم که داوود چی فرستاده و فقط وقتی نوتیفیکیشن رو دیدم زنگ زدم بهش. یه کم حرف زدیم و گفتم آره حذفم کرده و اعصابم خورده و داوود هم چون میدونست من اهل بیرون رفتن هم نیستم حتی پیشنهاد نداد و مدام دلداری می داد و من رفتم سمت گوشه محوطه که خلوت تر بودم و درد دلم باز شد و از حس دوگانه ام حرف زدم. ولی خالی نمی شدم . حرفهای داوود هم آرومم نمی کرد. بهش گفتم کی کارت تموم میشه؟ با تعجب پرسید چطور؟ گفتم یه جا قرار بزاریم. بدون حرفی گفت کجایی و من گفتم پونکم و دانشگاه. گفت همونجا باش میام دنبالت.
سعی می کردم به خودم جرات بدم و فکرهایی که همیشه مانع می شد رو نگذارم بهم غلبه کنه. دم دانشگاه و توی ایستگاه اتوبوس نشستم. بارون نم نم شده بود. داوود زنگ زد و برداشتم و گفت کجایی ؟ گفتم دم سردر توی ایستگاه اتوبوس. گفت مهرداد جون من این طرف خیابونم. دنای خاکستری. هول بودم و حواسم پرت . با دستی لرزون از استرس و هیجان در و باز کردم و نشستم. عکس های مختلفی از داوود دیده بودم ولی خب حالا از نزدیک میدیدم. موهای جوگندمی و هیکل مردونه و صورت تپل. با هم که دست دادیم دستای کوچیک من توی دستای مردونه اش گم می شد.
رفتیم و یه گوشه ای توی بوستان نهج البلاغه نشستیم و کلی حرف زدیم. تمام مدت دستای مردونه اش دورم بود و حس اینکه مال اونم آرومم می کرد و اینکه راحت باهاش درمورد همه چی حرف می زدم. اصلا نفهمیدم چقدر گذشت. اما انگار دنیا دیگه عوضی و روی اعصاب نبود. هم روحم و هم جسم از نوازش و کنارش بودن آروم شده بود. رسوندم خونه و توی خونه تا شب توی یه دنیای دیگه سیر می کردم. من پسری بودم که کنار یه مرد هم بدنم آروم می شد و هم حس درونی ام ارضا می شد. اینکه توی آغوشش بودم و بازوهای مردونه اش من رو می خواست. من مال اون بودم . باید مال اون میشدم و همه جوره برای اون باشم. شب موقع خواب یه ذره چت کردیم و حرف رسید به سکس و دیگه خبری از اون حس خجالت و مانع دوگانگی نبود. داشت درباره اینکه کنارم بود و بدنم رو لمس می کرد حرف می زد. یه بار سنگین از روی مغزم برداشته شده بود. براحتی خودم بهش گفتم آخر هفته سکس کنیم. قرار شد پنج شنبه بعد از کار بیاد دنبالم و بریم خونه اش. خونه اش طرشت بود.
توی اون دو روز چند بار این حس که دارم چکار می کنم می اومد سراغم. اینکه یه پسر قراره بره و با یه مرد همخوابه بشه. مثل زنش ، در اختیارش باشم و از بدنم لذت ببره و من از در اختیارش بودن و مال اون بودن و اینکه کیرش داخلم بشه لذت ببرم. حس زن بودن نه بخاطر اینکه دوست داشته باشم زن باشم. بخاطر اینکه توی ذهن ما کردند که یه زن با یه مرد باید باشه و همجنس اشتباهه یا گناهه یا برخلاف طبیعته. چون واقعا این شکلی نیست. وقتی از درونت چیز دیگه ای هستی نمیتونی به خودت دروغ بگی. و وقتی توی کل تاریخ این بوده نمی تونه غیرطبیعی باشه. ظریف بودن و لطیف بودن بدنم برام حکم این رو داشت که بهترین ارائه از بدنم رو در اختیار مردی بگذارم که مال اون هستم و اون مرد منه. دوست داشتم تمام مردانگی اش با تمام بات بودن یا زنانگی من کنار هم قرار بگیره. یاد سکس با محسن افتادم . وقتی سکس می کردیم و کیر من اصلا بلند نمی شد. و همیشه محسن کل کیر و تخمهام رو توی دستش می گفت و انگار چیز اضافی در بدنم بود. پنج شنبه قبل ناهار همه رفته بودن یه طرفی و من خونه تنها بودم. دو سه ساعتی فرصت داشتم که راحت و بدون استرس خودم رو آماده کنم. کلید رو گذاشتم پشت در که کسی اتفاقی برنگرده خونه. با داوود حرف زدم و گفت که ساعت 1 میاد دنبالم که بریم ناهار بخوریم و بعد خونه.
بدن من کم مو نیست. معمولی ام و با موبر تمام بدنم رو آغشته کردم و شیک و تروتمیز ، خودم رو هم توی سرویس خالی کردم و کلی مام زدم به خودم. جلوی آینه قدی خودم رو نگاه می کردم . یه بدن تمیز و چهره خودم که انگار عوض شده بود. توی آینه به چهره ام نگاه می کردم . به بدنم دست می کشیدم و توی ذهنم می چرخید که آماده شدم برای اینکه یه مرد بیاد دنبالم و ببرتم و باهام سکس کنه. وقتی فکر می کردم که با اون دستا قرارده بدنم رو بگیره حشری ام می کرد.
نه عرق گیر و نه شورت، فقط یه شلوار جین و یه پیرهن راحت پوشیدم و کاپشن ام . نشسته بودم روی مبل و منتظر زنگ داوود. چند بار توی عکسایی که فرستاده بودم رفتم و عکسای از کیرش رو دوباره دیدم. با خودم می گفتم مهرداد قراره امروز این کیر رو داخل خودت حس کنی. داوود که زنگ زد پایین منتظرم، در رو قفل کردم و با آسانسور پایین رفتم. توی آسانسور دیدم کیرم یه کم بلند شده. نمیدونم چرا ولی از صبح که با داوود حرف می زدم یا به این فکر می کردم که قراره کجا برم شق می شد. توی حیاط یه کم معطل کردم که آروم بشم و بخوابه. توی مسیر و ناهار من هیجان زده بودم و تلاش می کردم آروم بشم. داوود هر بار که توی ماشین یا بیرون دست روی رونم می گذاشت یا پشتم رو نوازش می کرد داغ می شدم و صورتم سرخ می شد.
از استرس هیچی نمیتونستم بخورم. راه افتادیم سمت خونه. تا برسیم در آپارتمان من گیج بودم. در رو که باز کرد و رفتیم داخل یه کم به خودم اومدم. استرس داشتم ولی استرس و هیجان خوب. داوود هم نزدیک تر من راه می رفت. داخل شدیم و کنارش روی مبل پذیرایی نشستیم. برای اولین بار سرش رو نزدیکم کرد و از لبهام بوسه گرفت. من حالا توی بغل یه مرد بودم و دستاش دورم بود و داشت صورت و گردن و لبهام رو میبوسید. بی اختیار دستم رفت روی کیرش و شروع کردم نوازش کردن. نمی خواستم هیچ وقفه ای بیفته. برای اولین بار فکرم رو آف کرده بودم. می خواستم هر حرف و کاری که دوست دارم رو انجام بدم. دکمه های پیرهنم رو باز کردم و داوود همراهی کرد و پیرهنم رو درآورد و خودش هم پیراهنش رو درآورد. سینه پر از مو و بازوهای مردونه و دستاش در برابر تن ظریف و سفید و شیو شده من صحنه جالبی شده بود. دستم رو وسط سینه هاش می کشیدم و با موهای سینه اش بازی می کردم . داوود مشغول خوردن لبهام بود و با دستش سینه ام رو گرفته بود و نوازش می کرد و با نوک سینه هام بازی می کرد.
دوست داشتم زودتر کیرش رو ببینم. کمربندش رو باز کردم و داوود که فهمید من بیشتر از اون عجله دارم یه کم عقب کشید و بلند شد و شلوارش رو شروع کرد درآوردن. من جلوش زانو زدم. دو سه سالی می شد که سکس نداشتم و از آخرین بار و تنها مردی که باهاش سکس داشتم خیلی می گذشت. یه کم کیرش رو از روی شورت نوازش کردم. اما داوود بلندم کرد و دکمه شلوارم رو باز کرد و گفت : در بیار. میخوام رونهای خوشگلت رو ببینم.
با یه شورت روبروش ایستاده بودم. کشید سمت خودش، لبهام رو میمکید و دستش رفته بود روی کونم و می مالید و من تن لختم رو تا میتونستم بهش نزدیک کردم. موهای بدنش و داغی اش حس امنیت می داد بهم. من در آغوش مردم بودم. تمام زنانگی ام رو عیان کرده بودم هیچ چیزی جز خواسته شدن و بدن مردونه اش نمی خواستم. دستش رو برد توی شورتم و کمی با انگشت روی سوراخم رو نوازش کرد.شورتم رو درآورد و بعد دستاش رو گذاشت روی شونه هام و من باید جلوش زانو میزنم.
کیرهای هردومون کمی شق شده بود. کیرش رو از توی شورتش کشیدم بیرون. توی دستام داغی اش و اینکه داره سفت میشه رو میتونستم حس کنم. بی اختیار گفتم : جوون . قربونش برم. و کمی پایین تر از کلاهکش و بعد روی کلاهکش رو بوسیدم و داخل دهنم کردم. با جوون گفتنش تشویقم می کردم . بله من بودم که بی حیاتر از هر وقتی که بود کیر مردم رو ستایش می کردم و داشتم براش ساک می زدم. با دستش کمی سرم رو بلند کرد و چشم تو چشم شدیم. کمی خجالت می کشیدم ولی به خودم غلبه کردم. موهام رو نوازش می کرد و من داشتم تمام کیرش رو لیس می زدم. از بالای تخم هاش تا زیر کلاهکش، بعد کلاهکش رو بین دو لبهام می گرفتم و بعد کل کیر رو می کردم توی دهنم تا جایی که سرش نزدیک حلقم می رسید و کمی می کشیدم بیرون. کیرش شق شده بود. دستم رو از کیرش برداشتم و سرم رو روی کیرش عقب و جلو می کردم. دستش اومد پشت سرم و منتظر شدم که مثل محسن که همیشه اینکار رو می کرد سرم رو بگیره و توی حلقم تلمبه بزنه. با اینکه دوست نداشتم عق بعدش رو ولی می خواستم مردم رو راضی کنم.
اما فقط با حرکت من همراهی می کرد و یه لحظه فهمیدم تلاش می کنه مراعات من رو بکنه و دوست نداشتم. می خواستم کاملا لذت ببره. سرم رو تا انتها بردم جلو. کیرش رسید به تگی حلقم و تلاش میکردم خیلی تکون ندم که بتونم نگهش دارم. صورتم رو روی رون پاش گذاشتم و کیرش هنوز توی حلقم بود. داوود خودش کمی کیرش رو درآورد و من از دهنم در اوردم و سعی کردم تحریک شدن حلقم رو کنترل کنم که عق نزنم ولی خب ناخودآگاه می شد. یه ذره دیگه ساک زدم و دوباره این کار رو تکرار کردم.
اینبار داوود سرم رو نگه داشت و دو سه بار کیرش رو عقب کشید و فشار داد. بخشی از لذت من حس کردن این تسلط مردی بر بدنم بود. کیرش حسابی شق شده بود و قرمز . از دهنم درآورد و دو تا رگ بزرگ متورم که پیچیده بود دور کیرش دیونه ام می کرد. بلندم کرد. خیس خیس بود. بلندم کرد و بهم گفت : برای سرویس و آماده شو. با لبخند بهش گفتم اومدنی تمیز کردم . ولی خب 2 ساعتی گذشته بود و محض اطمینان رفتم سمت سرویس. لخت بودم و سر کیرم رو گرفته بودم که پیشاب ام نریزه توی خونه. لخت داشتم توی خونه اش راه میرفتم. توی دستشویی یه کم دیگه خودم رو شستم و خالی کردم که خب هنوز تمیز بودم.
اومدم بیرون. داوود با کیری قرمز و شق شده که داشت آروم آروم می مالیدش که شق بمونه روی مبل نشسته بود. بدن یه مرد منتظر من بود. رفتم سمتش که بلند شد و من رو به سمت اتاق برد. یه اتاق خواب بزرگ که یه تخت دونفره داشت. معلوم بود که اتاق خودش نیست و یه جورایی اتاق مهمون ه چون دکوری خاصی نداشت و ساده بود. نشستیم لب تخت و من کیرش رو شروع کردم به مالیدن. داوود کاندوم و ژلی که داشت رو گذاشت بغل تخت و بدون حرفی من رو چرخوند و بهم گفت داگی بشین بغل تخت. و خودش پشتم ایستاده بود. یه آینه قدی روبروی من بود که میتونستم بدن خودم و داوود رو توش ببینم. چهره عرق کرده و بدن های لخت کنار هم مثل یه فیلم پورن بود.
انگشت داوود که نزدیک سوراخم شد، خنکی ژل و انگشت مردونه داوود قلقلکم داد و داوود آروم انگشتش رو فرو کرد داخلم. دو بار رفته بودم سرویس و از سر وسواس اینقدر با خودم ور رفته بودم سوراخم بازتر از حالت عادی بود و انگشت به راحتی داخل شد. انگشت رو داخلم چرخوند. چند بار عقب و جلو کرد و خواست دومی رو فرو کنه. که کمی تنگ بود براش و آخ گفتم . ادامه نداد و بجاش انگشت شستش رو فرو کرد که خوب کمی فشار و درد خوشایند داشت. شهوت توم غلیان می کرد. اون درد کم لذت بخش بود برام. دوست داشتم تمام تنم رو آروم می کرد. دوست داشتم درد بیشتری رو حس می کردم. برگشتم و بهش گفتم با کیرت بازم کن. داوود انگار نمیفهمید . نگاهم کرد و بهش گفتم دردش رو دوست دارم. داوود ادامه نداد و کمرم رو گرفت که یعنی برگردم. از توی آینه می دیدم که داره کاندوم رو میکشه روی کیرش . یه کم ژل ریخت لای کونم و با انگشت فرستاد داخل سوراخم و کیرش رو مالید لای کونم و بعد سرش رو گذاشت روی سوراخم. هنوز شک داشت و فقط بهم گفت : هر وقت دردت اومد بگو. سر کیرش رو فشار داد. درد داشت اما می خواستم خودم رو بسنجم. شاید هم اونقدر شهوتم بالا بود که از این درد لذت می بردم. آه کش داری کشیدم و داوود یه کم ایستاد و وقتی گفتم جوون دیواره یه فشار دیگه داد. کیرش داشت منو از هم باز می کرد. درد و فشار زیادی بود. نفسم بالا نمیومد. فشار بعدی نتونستم خودم رو روی زانو نگه دارد. هیکل سنگین داوود اومد روم و من زانوهام رو رها کردم و پاهام رفت عقب و کیرش تا انتها داخل شد. خارج از طاقت من بود و داوود نصفه و نیمه روی من بود و روی یه پاش خودش رو نگه داشته بود و من نمیتونستم جم بخورم و تحمل ام کمتر از اون حجم درد و فشار بود. با آخ گفتن من داوود سعی کرد تعادل رو حفظ کنه و بکشه بیرون ولی یه کم رفتم جلو و کمی کیرش در اومد.
داوود دستاش رو گذاشت کنار بدنم و کمی خودش رو بلند کرد. می دونست اگر کیرش رو بکشه بیرون دوباره داخل کردنش سخت تره. با مهربونی گفت تکون نمیدم. الان آروم میشه و باز می شه. دستش رو پشتم به شکل نوازش می کشید. آروم خم شد روم و پشت گردن و صورتم رو بوسید.
همونجوری که کیرش داخلم بود کمی نگه داشت. آروم تر که شدم کمی هلم داد جلو و خودش بیشتر اومد روی تخت. بدون اینکه کیرش رو دربیاره و یا داخل کنه . روم دراز کشید. چقدر این حس خوب بود. دردم آروم شده بود. قبلا هم با محسن درد رو تجربه کرده بودم و می دونستم که اتفاقا بعدا اون درد یاد آدم میمونه و لذت می بره.
آروم توی گوشم گفت : ببخشید قربونت برم. اذیت شدی و صورت و لبهام رو بوسید. گفتم نه خوب بود. دردش رو دوست دارم. پرسید: الان خوبی ؟ گفتم آره. ادامه بده . آروم روی بدنم می خزید و کیرش رو تا ته داخل کرد و بهم گفت : مال منی تو . آروم آروم کشید بیرون . به سرش که می رسید دوباره آروم آروم میکرد داخل. برای من لذت داخل رفتن کیر بیشتر از هر قسمت سکس ه . هر باری که کیرش رو هل می داد با آه و جون گفتن نشون میدادم که دارم لذت میبرم. توی آینه نگه می کردم . بدنم زیر بدن داوود بود. مثل یه زن توی شب اولی که میخواد سکس کنه. دستاش روی بدنم می چرخید و من غرق بو و گرما و لمس بدن مردانه اش بودم. توی آینه به چهره خودم نگاه می کردم . متفاوت شده بودم. حس میکردم یه نفر دیگه ام. آره من مهردادی بودم که آنچه می خواست رو حالا داشت تجربه می کرد. برای یه مرد بودن. تمام بدنم در اختیار یک مرد.
تلمبه ها سریعتر شده بود. اما کیرش رو کامل عقب و جلو می کرد و این برام لذت بخش بود. برخلاف تجربیات و فیلم هایی که دیده بودم. اینکه داخلم تمام کیرش رو حس می کردم که حرکت می کنه حشری ام می کرد. از روم بلند شد. من رو چرخوند و یه بالش گذاشت زیر کمرم. پاهام رو باز کرد و اومد وسط پاهام. یه کم با انگشت سوراخم رو نوازش کرد و کیرش رو داخل کرد و پاهام رو دو طرفش نگه داشت. خم شد روم و شروع کرد به عقب و جلو کردن . توی چشمام نگه می کرد و من رونهام که بالا رفته بودن و در ترکیب با بدن مودار و مردونه داوود می دیدم و مردی رو که داره من رو می کنه. با جوون گفتن و می خوام. همه کیرت رو می خوام . من رو بگا . شروع کردم به تشویق اش . دوست داشتم حسم رو منتقل کنم . حال اینکه دوست داری اون زیر کیر مردت تا جایی که می تونی و تحمل داری داخل بره و تمام بدنت روی کیرش باشه و با گاییدنش تکون بخوره. سینه هام رو گرفته بودم و می مالیدم. داوود از روم کمی بلند شد و دستم رو زد کنارو پاهام رو باز تر کرد و سینه هام رو گرفت توی دستاش و تلمبه می می زد.
بدنم روی کیرش عقب و جلو می شد و لرزیدن رونها و شکمم رو می دیدم. تنها چیزی که باعث می شد وقتی کیرش رو داخل می کنه و ضربه میخوره عقب نرم سینه هام توی دستاش بود. با انگشت شست و اشاره اش نوک سینه هام رو گرفت و ادامه داد. سینه هام کشیده می شد و درد داشت ولی واقعا لذت بخش بود. حس می کردم بخشی از اون وجود زنانه یا بات امه که توی سینه هام برجسته شده و حالا فهمیده بودم که چقدر سینه هام حس خوبی بهم می ده. منو رها کرد و برای اینکه زود آبش نیاد کمی تلمبه ها رو آروم کرد و کیر خوابیده و کوچولوی من و با تخمم توی دستش نگه داشت و می مالید.
از روم بلند شد و رفت کنار تخت و یه کم کیرش رو میمالید و بهم گفت بیا کنار تخت. منم مثل یه بره مطیع خودم رو کشیدم لب تخت منو برگردوند و پاهام رو جمع کرد جوری که کونم یه طرفی قمبل شد و خودش یه پاش رو گذاشت کنارم و اون یکی پاش روی زمین بعد کیرش رو یه وری کرد داخل و شروع کرد تلمبه زدن و من دستم رو می کشیدم روی بازوش که روی کونم بود و من رو نگه داشته بود. اونم یه کم با سینه ام بازی کرد و بعد کیرش رو کمی بیشتر از قبل فشار داد داخل . اوووف گفتن من و آه کشیدن اون همزمان شد. بعد چند تا سیلی زد به کونم. نگاهم کرد که بازخورد منو ببینه. کار باحالی بود. کونم رو مالیدم و داوود چند تا تلمبه زد و دوباره محکم تر از قبل دو سه تا سیلی زد. بعد لای کونم رو باز کرد و کیرش رو محکمتر فشار داد داخل.
بیشتر از قبل بود و حس می کردم که سر کیرش به پروستاتم میخورد و داوود با دستای مردونه اش کونم رو بازتر می کرد و انگار بخواد تا جایی که من جا دارم و کیر اون هست داخل کنه. یه فشار داد که من از درد و شوک پریدم و داوود چند تا سیلی زد به کونم و چند تا تلمبه و بعدش دو سه تا تند جوری که فکر کردم آبش داره میاد و کیرش رو کشید بیرون و نفس نفس زدنش معلوم بود که حسابی لذت برده.
من یه وری بودم و کونم رو که حالا سرخ شده رو می دیدم. بهم نگاه می کرد. انگار داشت فکر می کرد با این بدن لخت و بی دفاع و مطیع دیگه چیکار میتونه بکنه. سوراخم باز باز شده بود. جریان خنک هوا رو حس می کردم که روی بدنم می چرخید. دستم رو گرفت و آورد پایین تخت. داشت اطراف رو نگاه می کرد و بعد منو رو برد گوشه بالایی تخت و ایستادم و بدون اینکه حرفی بزنه دستام رو به میله بلند تخت گذاشت و فهمیدم که باید اونجا رو بگیرم. بعد خودش یه کم کیرش رو روی سوراخم کشید و چون قدش از من بلندتر بود کمی خم شد و کیرش رو کرد داخل و دستش رو برد زیر زانوی یکی از پاهام و بالا آورد و کف پام رو گذاشتم لبه تخت و اونم نگهم داشت و شروع کرد به گاییدن کونم. گاهی دستش می اومد رو لبهام و انگار که بخواد نوازش کنه لبهام رو بین انگشتاش می چلوند بعد گردن و سینه ها و گاهی هم کیر خوابیده رو کوچیکم رو که با تلمبه هاش تکون می خورد رو با دست نوازش می کرد.
از توی آینه روبرو هم رو نگاه می کردیم. سرش رو گذاشت کنار سرم و گفت : ای کاش می تونستم آبم رو بریزم داخلت. می خوام مال خود خودم بشی . می خوام بدنت بفهمه مال کی شدی تو. دستش رو برد روی شکمم و با صدای مردونه و شهوتی اش گفت : دوست دارم حامله ات کنم. خنده ام گرفته بود. اینکه من رو مثل یه زن می دید عجیب بود . ولی دستش روی شکمم و کیرش داخل کونم دیونه ام می کرد. شرط اصلی من این بود که سکس با کاندوم باشه و انگار اون دوست داشت یه سکس خالص داشته باشه. حس مالکیت اش رو بدن من و اینکه در این حد لذت می برد من رو هم داغ می کرد. دستام رو بردم عقب و دور گردنش حلقه کردم و بیشتر نزدیکم شد. پام رو رها کرده بود و منم کاملا سرپا شدم و اونم داشت من رو با تمام قدرت می گایید. قدش بلندتر از من بود و وقتی که خیلی داخل می کرد مجبور می شدم کمی روی نوک پام بیام که سر کیرش اذیتم نکنه.
سوراخم می سوخت و داغ شده بود. دستم رو بردم عقب و به نشانه اینکه یه کم استراحت بده بین رونش و کونم نگه داشتم. کیرش رو درآورد یه کم ژل زد و من رو نشوند رو نشیمن راحتی یه نفره ای که گوشه اتاق بود. جوری که کاملا صاف نشسته بودم و پاهام باز بود و کونم لبه نشیمن بود. کیرش رو داخل کرد و من بین مبل و بدنش گیر افتاده بودم . کمی به کشاله ها و کمرم فشار می اومد ولی با لب گرفتن آرومم می کرد. تلمبه هاش سریعتر شده بود. زبونش توی دهنم می چرخید و دستش با سینه هام باز می کرد. تلمبه ها تند و محکم تر شده بود. میون لب گرفتن هاش فقط صدای ناله جیغ مانند من می اومد. درد داشتم . فشار زیادی بود و یه لحظه هم کیرش متوقف نمی شد و با تمام توان اون و بیش از تحمل خودم من رو می گایید. دستش رو گرفت به کیرم. کمی شق شده بودم و دو سه تا تلمبه آخر و ارضا شدن داوود. کیرش رو کشید بیرون کمی عقب رفت و ولو شد روی تخت. سر کاندوم پر از آب بود. خودم رو جمع و جور کردم و روی مبل جابجا شدم که راحت بشینم. بدن لخت و گاییده شده من روی مبل . بدن خسته داوود از گاییدن پسری که کامل در اختیارش بود من رو که اگرچه خسته بودم شهوتی می کرد.
خودش رو کشید وسط تخت و بهم گفت بیا اینجا. رفتم و توی بغلش ولو شدم. حال نداشت ولی دوست داشت بدنم رو داشته باشه. یه کم به خودش اومد و دستش رو برد روی کیرم که برای خودارضایی کنه ولی کیرم من خواب بود. ناامید شد و همونجوری بغلم کرد. بعد یه کم کیرش خوابید و بلند شد رفت دستشویی و برگشت و دوباره بغلم کرد و گفت کیرت بلند نمی شه ؟ و مثل اینکه بخواد چکم کنه دست کشید به تخمام و کیرم و گفت ارضا نشدی ؟ گفتم آره . انگار ناراحت باشه که من لذت نبرم . گفت چکار کنم الان ؟ کیر نیمه خوابم رو گذاشتم لای پام و روی شکم دراز کشیدم . بهش گفتم روم دراز بکش و شروع کردم لای پام و بالای کیرم و زیر شکمم رو مالیدن . من همیشه خودم هم اینجوری خود ارضایی می کنم. بدنم رو می مالید و من با به یاد آوردن این یک ساعت گذشته و اینکه روم خوابیده آروم آروم شق شدم و آبم اومد و ریخته شد لای پام.
از روم بلند شد و با دستمال تمیزم کرد و من همینجوری دمر یه کم استراحت کردم و بعد بهم گفت بریم دوش بگیریم.
چشمام رو بسته بودم و بدنم در توی دستای داوود و جریان آب داشت می رقصید. داوود باهام حرف میزد ولی من گیج بودم. با خودم فکر می کردم که ای کاش آبش روی می شد داخلم بریزه. به آزمایش فکر می کردم به اینکه من بالاخره برای مردی بودم و دوست داشتم کامل و خالص باشم. بهم گفت به چی فکر میکنی ؟ به شوخی و با حالت مسخرگی گفتم : به اینکه حامله ام کنی . خندید و از پشت بغلم کرد و گفت : مهرداد من خیلی دوستت دارم . دلم میخواد مثل یه زن باشی برام. توی ذهنم می چرخید که این حرفها رو می دونستم نشدنی ه. ما توی این جامعه نمی تونستیم . همیشه موقع سکس و حرف گفتنش راحته ولی وقتی هیچی نیست اینجا فقط باید به همون سکس فکر کرد. زندگی و روابط عاشقانه اونم هم جنس به گا میره همیشه . چون جایی برای ما نیست متاسفانه. خودم هم دوست داشتم یک بار هم که شده سکس با ریخته شدن آبش داخلم رو تجربه کنم. بهش گفتم به شرطی که بریم آزمایش بدیم. بعد میگذارم حامله ام کنی. آبت رو بریزی توم و سیرابش کنی. با خوشحالی گفت : حتما.
ته دلم می دونستم که بالاخره یه جایی تموم میشه این رابطه ولی دوست داشتم توی این امنیت و لذت تاجایی که هست باشم. زنانگی ام نه به معنای جنسیت ، به معنای چیزی که درونم دلش می خواست برای مردی باشم و از لذت بردن مردی از بدنم لذت ببرم. توی راه برگشت به این فکر می کردم که چرا این همه مدت سخت گرفتم . چقدر توی ناراحتی بودم . چقدر آدمها رو از خودم روندم و نه خودم لذت بردم و نه اون آدمها . شاید هم باید با خودم کنار می اومد تا به اینجا می رسید. من دیگه از درون خودم شرم نداشتم. از اینکه با مردی بخوابم و اون روی بدن من و از بدن من لذت ببره خجالت می کشیدم. از اینکه زنانگی درونم رو تجربه کنم و بهش توجه کنم احساس دوگانه نداشتم.

مخلص همگی

نوشته: taymori animon


👍 16
👎 4
11701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

988081
2024-06-18 01:00:45 +0330 +0330

1-نه عرق گیر و نه شورت، فقط یه شلوار جین و یه پیرهن راحت پوشیدم و کاپشن ام
و سپس چند خط بعد ↓
2-با یه شورت روبروش ایستاده بودم
همین تناقض اعصابم رو بهم ریخت و نتونستم تا آخر بخونم
نگارشت خوب بود اما این دو جمله‌ی متضاد باعث شد تمام افکارم بهم بریزه ! واقعیت نداشت داستانت و حواس پرتی‌ات باعث شده بود این سوتی رو بدی !

5 ❤️

988195
2024-06-18 16:40:43 +0330 +0330

پيش ما بيا

0 ❤️

988217
2024-06-18 21:35:33 +0330 +0330

داستان خوبی بود

0 ❤️

988266
2024-06-19 07:09:03 +0330 +0330
MQ4

به خاطر حواس پرتی و گوشی چک کردن استاد حذفت کرد ؟ مجبوری چرند و دروغ بگی تو داستانت ؟ معلومه از ده کیلومتری دانشگاه هم رد نشدی

0 ❤️

988306
2024-06-19 16:10:46 +0330 +0330

جدای تناقضهایی که در متن داستان بود و توصیفات تکراری موقع سکس ولی در کل بد نبود البته کاملا مشهود بود که داستان واقعی نیست
ضمن اینکه با یه بار کون دادن همه پوزیشنها رو نمیشه اجرا کرد

0 ❤️