فروشگاه خدمات جنسی (۱)

1403/04/05

این داستان کاملا ساختگی و برای سرگرمی نوشته شده. واسه همین سطح شهوت برانگیزی بالایی داره و خوندنشو با آقایون گی پیشنهاد میکنم:

وقتی به گوشم خورد که یه فروشگاه محصولات جنسی تو تهران به صورت رسمی افتتاح شده مخم سوت کشید. تصورش هم برام سخت بود. اسم فروشگاه جنسیس genesis بود و حسابی سر زبون ها افتاده بود. یه روز به دلایلی رئیسم آقای مهدوی منو همکارمو زود از سرکار مرخص کرد.

به همکارم گفتم: من میرسونمت.

اون هم قبول کرد. آقای مدنی سه چهار سالی از من بزرگتر بود و داشت وارد دهه چهارم زندگیش میشد اما انقدر صمیمی بودیم که با اسم کوچیک همو صدا می‌زدیم. نیما و داریوش. در حالی که تو اتوبان می‌روندم داریوش مدنی رو صندلی شاگرد کنارم نشسته بود و با هم حرف می‌زدیم. داشت از رابطه زناشوئی می نالید.



بهش گفتم: به خاطر همین چیزاس که تن به ازدواج نمی‌دم.

داریوش چشماشو مالید گفت: سخت ترین بخشش متعهد بودنه.

تو جوابش گفتم: همین دیگه… راحت از هرکی خوشم بیاد بهش پیشنهاد سکس میدم بدون اینکه ترس از خیانت و تعهد داشته باشم.

داریوش زد زیر خنده گفت: پس فکر کنم تو خیلی بیشتر از من به لا پاهات حال دادی.

پوزخند ملایمی زدم و سرعت ماشینو بیشتر کردم. داریوش به بیلبورد تبلیغاتی اشاره کرد. تبلیغ فروشگاه جنسیس رو نشون میداد و روش نوشته بود: زندگی زناشوییتو ارتقا بده!

داریوش گفت: شاید به همین نیاز دارم. نظرت چیه حالا که تازه افتتاح شده یه سر اونجا بزنیم؟

از اونجایی که خودم کنجکاو بودم موافقتمو اعلام کردم: هر چیز مرتبط با سکس رو پایم. به نظرم الان بریم بهتره چون زود مرخص شدیم وقت زیاد داریم.

داریوش هم موافق بود. گاز دادم و راه آدرس فروشگاه رو در پیش گرفتم. فروشگاه کمی دور بود چون حومه ی شهر بنا شده بود. مثل یه شهرک کوچیک بود که دور تا دورش دیوار های بلند ساخته بودن تا محوطه داخل شهرک کاملا خصوصی باشه. برای رسیدن به اونجا دیگه کاملا از شهر خارج شده بودیم و تو منطقه ای کوهستانی و جنگلی با درختان کاج و سر سبز می‌روندم. راهنماهای رسیدن به فروشگاه اطراف جاده به چشم میخورد. از داریوش پرسیدم: واست عجیب نیست که جنسیس تو ایران مجوز گرفته؟ همچین چیزی بی سابقس

داریوش شونه بالا انداخت گفت: مشخصه جریان چیه. این همه تبلیغ به فرزند آوری که اخیرا زیاد شده رو نمیبینی؟ به خاطر تحریم ها آمار ازدواج خیلی پایین اومده.

زیر لب لعنت فرستادم گفتم: این مردم جاهل که در هر صورت بچه دار میشن. به نظرم اوضاع مشکوک تر از این حرفاس.

دقایقی بعد به دروازه ای رسیدیم که چند تا گارد دورش ایستاده بودن و مأمور جلومون رو گرفت. در حالی که شناسنامه هامون رو چک میکرد به تابلوی قوانین نگاهی انداختم. روش نوشته بود: ورود افراد زیر هجده سال ممنوع. فقط ویژه آقایان. زنان حق ورود ندارند‌.

مامور که با نگاه خالی هم مطمئن شد جفتمون مردهای بالغی هستیم دروازه رو باز کرد و اجازه ورود داد گفت: مجموعه صد متر جلوتره. راهنما ها بهتون راه پارکینگ رو نشون میدن. خوش بگذره بهتون.

تشکر کردم و راه افتادیم. مسیر سنگ فرش شده و زیبایی بود. پارکینگ یه محوطه ی باز بود و از اونجا برای رسیدن به شهرک باید از پله های زیادی بالا می‌رفتیم چون اونجا محله ی کوهستانی بود و مجتمعی چند طبقه ای ساخته بودن که هر طبقه با پلکان به دیگری وصل میشد و فروشگاه بالاترین طبقه ی شهرک قرار داشت. تا برسیم اونجا از بین کلی رستوران و دکه و مغازه گذشتیم. همه آدمایی که اونجا حضور داشتن مرد بودن و به خاطر قوانین هیچ موجود زنده ای به جز مردان بالغ به چشم نمی‌خورد. از هجده ساله بگیر تا هفتاد ساله. به خاطر همین پوشش آزاد بود و خیلی از مردهایی که از کنارشون می‌گذشتیم لخت بودن و فقط شورت و کفش و جوراب پاشون بود.


ولی اکثر مردا مثل ما لباس تن داشتن. بعضیا فقط دکمه های پیراهنشون باز بود بعضیا فقط بالاتنشون لخت بود. یه سری ها یه شلوارک پوشیده بودن بعضیا هم فقط زیرپوش و شلوار تنشون بود. از کنار مردی گذشتم که رو صندلی کافه نشسته بود و فقط شورتو جوراب تنش بود و دکمه های پیرهنشو باز گذاشته بود.


چشمم به مرد جوانی افتاد که بین جمعیت داشت با خیال راحت پای درختی ایستاده میشاشید و همه هم عادی برخورد میکردن. با اینکه داریوش همکار صمیمیم بود ولی همیشه گی بودنم رو ازش پنهان کردم چون نمیخواستم انگیزه های جنسیمو درگیر کار و شغلم کنم. حتی با اینکه هم رو داریوش نظر داشتم هم آقای مهدوی ولی کافی بود تو محل کار بپیچه که نیما گیه تا بی اعتبار شم و دستم بندازن. به خاطر همین اون روز خیلی فشار روم بود. چطور میخواستم علاقمو به اون همه مرد جذاب و برهنه که دور و برم می‌دیدم پنهان کنم؟ اگه داریوش پیشم نبود می‌تونستم با کسایی که چشممو میگیرن سر صحبتو باز کنم و پیشنهاد سکس بدم. ولی حالا باید همه انگیزه و تمایلات درونیمو سرکوب میکردم. داریوش سیگاری زیر لبش گذاشت و درحالی که روشنش میکرد گفت: انتظار نداشتم بشه لخت تو مجموعه گشت. خیلی راحت به نظر میرسه. منم ترجیح میدم لباسامو در بیارم.

با حرفش سر شوق اومدم. برای اولین بار می‌تونستم بدن برهنه ی داریوش رو دید بزنم. با وجود هیجان ته دلم خودمو خونسرد جلوه دادم. چشمم خورد به بخش خدماتی که با نور های نئونی و صدای رباتیک اعلامیه پخش میکرد: میدونستین جنسیس محدودیت پوشش نداره؟ میتونین هر جوری میخوایین بگردین. حتی بدون لباس زیر! لباساتونو به ما تحویل بدین و از خدمات ما لذت ببرین

بهش اشاره کردم گفتم: پس اونجا راست کارته. منم بدم نمیاد امتحان کنم.

وارد مرکز خدماتی شدیم. فضای شیک و خنکی بود. چند نفر لباساشونو در می آورد و تحویل کارمندان میدادن. آقایی خوش هیکل و کیر گنده لخت مادرزاد جلوی آینه قدی ایستاده بود و بدنشو برانداز میکرد. فقط جوراب پاش بود.


واکنش داریوش خیلی عادی بود. بدون اهمیت به مرد لختی که کنارش ایستاده بود شروع به کندن لباساش کرد. ولی من نمی‌تونستم توجهی به اون بدن جذاب نداشته باشم. عضلات و باسن گرد و کیر خوش فرمش آب دهنمو راه انداخته بود و زیر چشمی دیدش میزدم. داریوش کتشو درآورد و دکمه های پیراهنشو باز کرد. کفشاشو درآورد تا شلوارش هم تحویل بده. شورت و جوراب ست و مشکی به تن لباساش رو تحویل داد و شروع به پوشیدن کفش‌های چرمش کرد. با دیدن هیکلش حس کردم دارم شق میکنم. واسه همین تصمیم گرفتم شلوارمو در نیارم چون با شورت خیلی ضایع میشد. گفتم: ترجیح میدم شلوار پام باشه.

وقتی پیراهنمو در میاوردم داریوش تو جوابم گفت: من بدون شلوار راحت ترم. تو هم هر طور مایلی

هر دو لباسامونو تحویل دادیم و تو آیینه نگاهی به خودمون انداختیم. بدون پیراهن با شلوار سیکس پکم خیلی به چشم میومد و بخش های فلزی کمربندم زیر عضلات برق میزد. داریوش با لباس های زیرش شهوت درونمو بیدار میکرد. دلم میخواست جوراباشو بو کنم و شورتشو لیس بزنم. از اونجا زدیم بیرون و به طرف ساختمون اصلی راه افتادیم. داریوش می‌گفت: مگه میشه همچین فروشگاه بزرگی فقط به محصولات جنسی اختصاص داده باشن؟ کنجکاوم بدونم داخلش چه خبره

تاییدش کردم گفتم: اینجا همه چی عجیبه. باورم نمیشه تو مکان عمومی لخت هستیم. حس باحالی داره

داریوش با شور و شوق موافقتشو اعلام کرد: آره چون همه اینجا مردن احساس آزادی خوبی داره. حتی میتونی شورتتم دراری. ههه خیلی جالبه

نگاهی به پایین تنه داریوش انداختم. مثل همه مردا رد خایه و تخماش از زیر شورت معلوم بود. لحظاتی بعد به گیت ورودی ساختمون اصلی رسیدیم. ویدئوهای تبلیغات محصولات جنسی و نئون های تزئینی با پیش زمینه مردان برهنه و سکسی رو نمای ساختمون به چشم میخورد. از گیت گذشتیم و هیجان زده نگاه سرتاسری به داخل فروشگاه انداختیم. معماری و دکور شیک مدرن و باشکوهی داشت و موزیک ملایم و آرام بخشی فضا رو جذاب میکرد. هر مغازه به بزرگی یه پاساژ بود و فضای باز زیادی داشت. دکور فروشگاه مرتبط با مضمونش بود. سکس! بی پرده و مخصوص بزرگسالان. اولین مغازه ای که به چشمم اومد مغازه لباس خواب فانتزی بود که ویترینش با مدل های اغراق آمیز و لباس های جنسی به تن حسابی شهوت برانگیز می‌نمود. لباس های مختلف با تم پلیس، آتشفشان، کارگر، خلبان، ارباب و برده، سرآشپز و …


همراه داریوش رفتم داخل مغازه. جلوی قفسه های محصولات فضایی بازی با آیینه های قدی قرار داشت که مردا اونجا لباس ها رو امتحان میکردن. داریوش به مردی که لباس فانتزی با تم دکتر/پرستار پوشیده بود نگاهی انداخت و زیر لبش سوت کشید گفت: اون واقعا سکسیه نه؟

حق با او بود و دوباره داشتم حشری میشدم. تاییدش کردم: آره ولی اصل کار اینه که زنت بپسنده. فکر می‌کنی واکنشش چیه تو این لباس ببیننت.

داریوش نیشخندی زد گفت: شاید بالاخره راضی شه واسم ساک بزنه.

_چی؟ تا حالا واست ساک نزده؟ داداش یعنی از لذت سرویس دهن محروم بودی تاحالا؟

+ای بابا خوش به حالت نیما. فقط اجازه دارم از کس بکنمش.

دستمو انداختم دور گردنش به شوخی گفتم: داداش غمت نباشه خواستی خودم واست ساک میزنم اصلا

داریوش با خنده حرفمو مسخره شمرد: حتما با اون پشم و سیبیلت.

و واسه اولین بار به شوخی کوبید در کونم. وقتی رفت لباس های دیگه رو چک کنه مشتری دیگه ای رو دیدم که لخت شده بود و میخواست لباس جنسی با تم ارباب تنش کنه. فروشنده که لباس رسمی تنش بود اومده بود به کمکش. مشتری پسری سفید با موهای جو گندمی بود که از هیکلش می‌تونستی حدس بزنی مرتب تو باشگاه تمرین می‌کنه. بهش میخورد 23 سال سن داشته باشه. فروشنده هم مرد خوش چهره و میانسالی بود.



مرد میانسال پایین تنه ی لباس رو به مشتری نشون داد و گفت: این لباس طوری طراحی شده که برای امتحانش باید آلتتون در حالت نعوظ باشه.

مرد جوان به کیرش نگاهی انداخت گفت: اما می‌بینید که خوابه

فروشنده گفت: مشکلی نیست ما موظفیم به مشتریامون هر جور خدماتی برای امتحان محصولات ارائه بدیم.

و رو زانوهاش نشست و کیر پسرک رو در دست گرفت گفت: اجازه هست؟

مشتری با کمال میل تایید کرد. فروشنده با مالیدن کارشو شروع کرد و وقتی کیر داشت جون می‌گرفت چند باری بهش زبون زد. با دیدن اون صحنه از خود بی خود شدم و فشار کیرمو به شلوارم حس کردم. کاملا شق شده بود. نگاهی به اطراف انداختم تا ببینم داریوش کجاست. بین قفسه ها می گشت و سرگرم چک کردن لباس ها بود. وقتی مطمئن شدم داریوش اصلا حواسش به این ور مغازه نیست کیرمو انداختم بیرون و به عشق ساک زدن صاحب مغازه مالیدمش

عکس لو رفته از کیر نیما👇🏻

کیر مشتری سیخ شده بود و مرد میانسال با ولع شدید میکرد تو حلقش و لیس میزد. با کیر راست و بیرون انداخته از شلوارم بهشون نزدیک شدم و کیرمو به رخ کشیدم. صاحب مغازه در حالی که کیر مشتریشو ساک میزد با دستش کیر منو گرفت مالید و نگاهی تو چشمام انداخت. به مشتریش گفت: آقا شما حالا میتونین لباس رو امتحان کنید.

و کیر مشتری رو ول کرد با لبخند گرمی اومد زیر کیر من نشست. در حالی که پسرک لباسشو می پوشید، فروشنده به کیرم زبون زد و کارشو شروع کرد. با طمع میکردم تو حلقش و در میاوردم و تکرار میکردم. تمام شهوتی که تو این چند ساعت سرکوب کرده بودم مثل آتیش زیر خاکستر تو وجودم شعله کشید و حسابی دهن فروشنده رو گاییدم تا اینکه طوری آب کیرم به دهن فروشنده حمله ور شد که با اولین پرتاب اسپرم دهنش پر شد و کلی از آب کیرم از دهنش سرازیر شد رو زمین فروشگاه. صدای آه کشیدنام بالا رفت و مجبور شدم برای پرتاب اسپرم بعدی کیرمو از دهنش در آورد. تمام سر و صورتش با لکه های بزرگ اسپرم سفید شد. در حالی که آب کیرمو لیس میزد و می بلعید سرمو برگردوندم تا داریوش رو چک کنم. اون سر مغازه داشت بی توجه به من لباسی رو امتحان میکرد. خیالم راحت شد و خودمو مرتب کردم. بعد چند ساعت شهوت سرکوب شده حالا چقدر حس سبکی و سر زندگی بهم دست داد. شلوارمو بالا کشیدم و دکمشو بستم. فروشنده داشت با دستمال کاغذی صورتشو از آب کیرم پاک میکرد. رفتم به سمت داریوش و دیدم که لباس سکسی با تم زندانی پوشیده. با اعتماد به نفس ازم پرسید: چطور شدم؟

و به لباس پلیس زنانه اشاره کرد و گفت: داشتم فکر میکردم اگه زنم اون لباس پلیس رو بپوشه منم همین لباس زندانی خیلی سکسی میشه. مخصوصا دستبند هم بهم بزنه…

انقدر رفتارم عادی بود که انگار نه انگار چند لحظه پیش اون طرف مغازه به ارگاسم رسیدم. فقط کمی داغ کرده و قرمز شده بودم. عرق از پیشونیم سرازیر میشد. گفتم: اوه آره ایده خفنیه.

_پس جفتشو میگیرم که شب حسابی…

و با انگشتاش نماد سکس رو اجرا کرد. داریوش با اون لباس درست مثل عکس مدل ها رو کاور لباس ها شهوت برانگیز و سکسی شده بود. خدا رو شکر تازه آبم اومده بود وگرنه همونجا باید براش ساک میزدم و سرکارم به دردسر می افتادم. داریوش رفت سمت پیشخوان و به فروشنده ای که چند لحظه پیش واسم ساک زده بود گفت: خسته نباشید آقا. لباسی که تنمه با این لباس پلیس رو برام حساب میکنید.

پیرمرد جواب داد: بله چشم. لباسی که تنتونه هم براتون پک کنم یا تنتون میمونه.

داریوش نگاهی تو آیینه انداخت گفت: حالا که انقد جذاب شدم ترجیح میدم تنم بمونه. به جاش لباسای خودمو برام بذارین

و شورت و جورابی که قبلاً پوشیده بود رو تحویل داد. پیرمرد لباس زیر های داریوش رو برانداز کرد و بعد شروع به تا زدن و مرتب کردنشون کرد. به لباس فانتزی مردانه با تم پلیس اشاره کردم گفتم: نظرت چیه حالا که تو خوشگل کردی منم باهات ست کنم.

وقتی داریوش برگشت جوابمو بده نگاهم به فروشنده افتاد که چشمکی بهم زد و دزدکی شورت و جوراب داریوش رو بو کشید و لیس زد. سعی کردم خندم رو پنهان کنم وقتی داریوش بی خبر از اتفاقی که پشت سرش می افتد گفت: خوبه. حداقل اینطوری تنها مردی نیستم که با لباس فانتزی تو پاساژ میگرده.

روحش هم خبر نداشت فروشنده داره لباس زیراشو لیس میزنه. به فروشنده علامت فرستادم که حواسش باشه. همون لحظه داریوش برگشت تا کارت بکشه. آقای فروشنده شورت و جوراب تا شده ی داریوش رو تو کیسه ی خرید گذاشت و گفت: مبارکتون باشه.

منم لباس پلیس رو برداشتم و در حالی که اونا حساب می‌کردن پوشیدمش. پیشنهاد دادم: میتونیم وسایلمون رو بذاریم اینجا بمونه بعدا بیاییم تحویل بگیریم؟

و لباسای قبلیمو رو پیشخوان گذاشتم. فروشنده قبول کرد: هرطور مایلید. هیچ مشکلی نیست.

داریوش گفت: خوبه اینطوری بار اضافی هم نداریم. بریم ببینیم اینجا دیگه چی داره…

و از مغازه خارج شد. قبل اینکه دنبالش راه بیفتم به فروشنده چشمک زدم. او هم با خوش رویی خودشو مالید و شورتمو که تحویلش داده بودم کرد تو دهنش. کارتمو دادم بهش که لباس پلیس رو حساب کنه. گفتم: وقتی برگشتم می‌خوام با آب دهنت خیس شده باشن.

درحالی که کارت میکشید جورابامو بو کرد و مالید به صورتش. وقتی خریدمو حساب کرد پرسید: اشکالی نداره تو جورابتون خودارضایی کنم؟

گفتم: راحت باش.

کیر سیخ شدشو از شلوارش انداخت بیرون و فرو کرد تو جورابم. با انگشتم لایک نشون دادم و به دنبال داریوش از مغازه بیرون زدم. داشت از نرده ی راه روی مرکزی پاساژ طبقات زیر زمینی مجتمع رو نگاه میکرد. منم نگاهی به پایین انداختم و دیدم پایین ترین طبقه استخر بزرگ و باصفایی ساخته بودن که کلی مرد لخت داخلش آب تنی میکردن. بعضیا هم رو استراحتگاه های دور استخر با شورت های خیس لم داده و ریلکس کرده بودن.

داریوش نگاهی قدی بهم انداخت و گفت: تو هم خوب گوشتی بود یا… رو نمی‌کردی. با این لباسات اگه زنی اینجا بود وا میداد

و زد زیر خنده. با شوخ طبعی گفتم: زندانبان خوبی شدم. بیا می‌خوام دستگیرت کنم

داریوش راه افتاد گفت: ههه بیا بریم یه سر به بقیه مغازه ها بزنیم.

از کنار چند تا مغازه رد شدیم تا به پاساژ بزرگ سکس تویز رسیدیم. ویترینش پر از صفحه نمایش بود که نحوه ی استفاده از محصولات رو نشون میداد. گفتم: سکس توی ها معمولا واسه خودارضایی استفاده میشن. مثل دیلدو. فکر نکنم چیز به درد بخوری واسه سکس داشته باشه.

داریوش گفت: امتحانش ضرری نداره

و از ورودی پاساژ رفت داخل. دنبالش راه افتادم و چشمم به ردیف های طولانی از انواع سکس توی که شناختی به اکثرشون نداشتم باز شد. صدای آرومی از بلندگو ها اعلام کرد: فروشگاه ما قابلیت تست همه محصولات رو داره. برای امتحان کردنشون از کارمندان ما کمک بگیرید.

داریوش رنگش پرید گفت: تست محصول؟ یعنی عملی امتحانشون میکنن؟

به سالن اصلی اشاره کردم و گفتم: ظاهراً همینطوره.

اونجا فضای بزرگی با امکانات مورد نیاز برای تست محصولات ساخته شده بود. یه آقایی رو نشیمنگاه مخصوص دراز کشیده بود و دیلدو ها رو امتحان میکرد. پاهاشو داده بود بالا و کارمندی در حالی که دیلدو میکرد تو کونش پرسید: از این سایز راضی هستید جناب؟

_بله ولی ترجیح میدم جنسش نرم باشه اوخ. مثل یه کیر واقعی آیی

کارمند دیلدوی دیگری برداشت گفت: این یکی به خاطر جنس و الیافش حس آلت واقعی رو داخل مقعد تون ایجاد می‌کنه.

و چربش کرد و به آرومی فرو کرد تو سوراخ مشتری: چطوره؟

_اوه فاک این چیزیه که می‌خوام آآآه. سایز بزرگترشو بیار.

منو داریوش از دور اون صحنه رو تماشا می کردیم. داریوش ابرو بالا انداخت بهم گفت: عجب! درسته چون فضا مردونس همه میتونن راحت باشن ولی انتظار اینو دیگه نداشتم.

مرد دیگری از یه کارمند دیگه پرسید: این دستگاه ماساژ پروستات چطوره؟ واقعا نقطه جی رو تحریک میکنه؟

همه کارمندا لباس رسمی به تن و شیک و مرتب بودن: بله تمام محصولات ما برند و اورجینال هستن با خیال راحت خرید کنید.

از کنارشون گذشتیم و وقتی صدای آشنایی به گوشمون خورد هر دو شوکه شدیم. صدای مرد دیگری که به یه کارمند می‌گفت: این کس مصنوعی خوبه ولی دنبال چیزیم که سنسور های نوک کیرمو تحریک کنه

هر دو با کنجکاوی به طرف این صدای آشنا برگشتیم و شخص قابل پیشبینی ای رو در حال امتحان کردن کس مصنوعی دیدیم. کسی که هر روز ازش حساب می‌بردیم و صداش می‌زدیم رئیس. باورم نمیشد خیلی ناگهانی کیر آقای مهدوی جلو چشام ظاهر شد. عجب سایزی داشت. شک داشتم تو دهن میشد یا نه. ولی او اینجا چیکار میکرد؟ یعنی سرکارشو زود تعطیل کرد تا بیاد جنسیس محصولات جنسی امتحان کنه؟ میدونستم که مهدوی عیاش و به شدت زن باز بود ولی انتظار همچین چیزی نداشتم. اما اون لحظه به چیزی نمی‌تونستم فکر کنم. رئیس درحالی که کس مصنوعی جدیدی امتحان میکرد سرشو بالا گرفت و نگاهش تو نگاه ما افتاد. وقتی قیافه ما رو تشخیص داد لحظه ای چشماش گشاد شد. با لباس های فانتزی جنسی جلوی رئیسمون ایستاده بودیم و او کیرش بیرون بود. تو چهره هممون آثار شوک و حیرت دیده میشد. حالا قرار بود چه اتفاقی بیفته؟

ادامه دارد…

عکس لو رفته از کیر آقای مهدوی 👇🏻

نوشته: Onlymen


👍 11
👎 3
7801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

989045
2024-06-25 23:28:04 +0330 +0330

توت فرنگی چیه بابا جان
همون شیوا بهتر بود
تو ف بگی شیوا
من فرحزاد که هیچی کل فضا و ماورا که هیچی رفتم نیم متری(قاب قوسین)خدا رفتم و برگشتم
دست ازین کارات بردار
بس است توهم 😏

0 ❤️

989046
2024-06-25 23:31:34 +0330 +0330

یه چیزی راجع این شماره های حضوری تو کانالها و اینستا و …بگم
این کسکشا خود کلاهبردار و شارلاتان
وقتی زنگ میزنی میگه بیا بهت لایو نشون بدم
بیا ویدیو کال واتساپ
بعد یه دو ثانیه از دخترهای بدبختی که زیر دستش داره فیلم‌ میگیره میگه دیدی . دیدی الکی نیس
من که بخاطر پونصد تومن مشتریمو‌ پر نمی‌دم
حالا پول رو بزن بهت آدرس بدم
پر از شماره های قلابی و فیک و آدمهای فیک
ازون شماره های که تو اینستا پر
نمیدونم این پلیس فتا چه گوهی میخوره و اینارو نمیگیره
اینا شماره میزارن بعد زنگ میزنی می‌گه از کجایی بیا فلان جا رسیدی زنگ بزن . بعد زنگ میزنی می‌گه پونصد بزن تا آدرس بدم . بعد زدی میگه پونصد دیگه بزن برای اطمینان رفتنی بهت میدم
زدی هی میگه پول بزن 😂
اینستا ندارم و گزنه میزدم تو کار بلاگری و خیلی چیزا رو رسوا میکردم

0 ❤️

989119
2024-06-26 16:19:52 +0330 +0330

Like

1 ❤️

989137
2024-06-26 22:24:59 +0330 +0330

آقای مهدوی واقعیه شمارشو میخوام تو رو خدا

0 ❤️

989177
2024-06-27 01:28:32 +0330 +0330

😍😍😍😍

0 ❤️

989207
2024-06-27 04:04:19 +0330 +0330

چه خبره طومار
از یه حدی بیشتر دیگه خواننده وقت نداره بزاره آقا
فقط عکساشو دیدم
اونم هیری بود دوس نداشتم 😕

0 ❤️