خیر ببینی داداش!

1395/10/15

خدمت دوستان شهوانی عرض کنم که این داستان سکسی با چاشنی طنز نوشته شده و طبق عادت بنده سعی کردم کوتاه باشه تا زیاد وقتتون رو هم نگیره و امیدوارم حتی اگه شده یه لبخند به لباتون بیارم…

چشمام رو که باز کردم آبجی و دختر داییم رو دیدم که پشت میز کامپیوتر نشستن و دارن فیلم میبینن…
با شدت زیادی دستشویی داشتم و این کیر لامصب هم شق واساده بود…
عادت داشتم با شورت میخوابیدم و توی بد مخمصه ای افتاده بودم…
یکی هم نیست به این کیر ما بگه آخه د لامصب اول صبحی من از تو آستینم واسه تو کس بیرون بیارم؟؟؟
به آبجیم گفتم اون زیر شلواری منو بده که الان میترکم…
آخیش راحت شدم بالاخره از اتاق اومدم بیرون…
دستگیره در دستشویی را چرخوندم از پشت قفل بود یعنی دنیا رو سرم خراب شده بود.تازه این که چیزی نبود داداشم اومد گفت:
-هووووووی کجا؟؟؟بابا داخله بعدم نوبت منه…
-جون داداش بزار من اول برم دارم خودم و خراب میکنم.
-چیکار کنم؟الان یه ربعه دارم اینجا رژه میرم که کسی نوبتمو نگیره حالا بدم به تو بچه کونی؟؟؟
رفتم تلوزیون رو روشن کنم که حداقل این چند دقیقه بگذره…
یه خانوم رو دیدم که کنار مامانم نشسته و با هم صحبت میکنن…
حتما دوست مامانمه دیگه!؟خوب که فکر کردم آخه ننه ی بدبخت ما رو چه به این دوستا!!!کیم کارداشیان باید جلو این لنگ بندازه…
سلام کردم و نشستم.زیر چشمی خانومه رو هم نگاه میکردم.عجب گوشتی بود.یعنی گوشتااااااااااا…
مامانم گفت:
-این آقا پسر که میبینی آقا حامد پسر بزرگمه…
-ایشون هم که عروس دختر عمه زریه که چند سال پیش خونه شون هم رفتیم.از شهرستان اومدن کار داشتن یه سری هم به ما زدن…
یهو صدای زارت و زورت بلند شد.آقا ما رو میگی رنگ به رنگ میگشتیم.این داداش ما هم که هر وقت میره دستشویی دیگه خودشو رها میکنه که حتی تهویه هوا هم چاره ش نمیکنه.لعنت به این آپارتمان نشینی.یعنی لعنتااااااااا…
حالا نه میشد بزنی زیر خنده نه میشد نزنی زیر خنده.خلاصه بد اوضاعی بود…
شادی خانوم هم که میخواست بره و باز خودشیرینی مامانه ما هم شروع شد…
حالا تشریف داشتین.اگه هم که میخواین برین حامد میرسونتتون…
نه مزاحم نمیشم.انشالله یه وقت دیگه با سعید مزاحمتون میشیم…
خلاصه ما هم تو رودربایستی گیر کردیم و کاری هم از دستمون بر نمیومد…
آماده شدیم که حرکت کنیم و همچنان این مثانه بدبخت بود که داشت به فاک میرفت بیچاره…
آدرس داد و یه هتل بود که زیاد هم دور نبود…
بگم؟؟نگم؟؟بگم؟؟نگم؟؟خلاصه دل و زدیم به دریا و گفتیم…
راستش شادی خانوم من از خونه هم گلاب به روتون دست به آب داشتم اگه اشکال نداشته باشه بیام بالا و از سرویس بهداشتی استفاده کنم؟؟؟
نه چه اشکالی داره بفرمایید…
سرویش بهداشتی هم نبود که…آدم دلش نمیومد توش برینه…یعنی روح و روانم تازه شده بود.از دستشویی که اومدم بیرون دستام شروع کرد به لرزیدن یعنی وقتی میگم میلرزید،میییییلرزیداااااااا…
شادی روسری و مانتوش رو در آورده بود.واسم چایی هم ریخته بود و تعارف کرد که بشینم…
اندامش رو میدیدم دنیا داشت دور سرم میچرخید چشمام خمار شده بود و دست و پام رو گم کرده بودم…
اخ اخ اخ یعنی سینه نبود که فقط دلت میخواست بزاری لای نون خامه ای و گازشون بزنی…
وای وای وای کووووون که دیگه اصلا نگو یعنی به طاقچه خونه آقا بزرگم میگفت مییییرررررره!!!
این دختره هم که فهمیده بود من حالم خرابه بدتر هی به بهانه های مختلف میوه تعارف میکرد که خوب چاک سینه هاشو ببینم…
آخه کی میکنه اینو؟؟؟؟
بوی عطر زهر ماری هم که به خودش زده بود اتاق رو پر کرده بود و قشنگ آب آدم راه می افتاد…
خوب شد که شلوار لی پوشیده بودم وگرنه این کیر بی جنبه تا حالا به فنامون داده بود…
همینجوری آب از لب و لوچم آویزون شده بود که احساس کردم شادی داره از زیر میز پاش رو میزنه به پام…
دیگه تقریبا مطمئن شدم آره دختره هم انگار داره میخاره…
اومد کنارم نشست و شروع کرد به باز کردن دکمه های پیرهنم…
آب دهنم رو قورت دادم.یعنی چه کاره خیری انجام داده بودم.؟؟؟
با دستاش سینه ام رو نوازش میکرد و منم آه میکشیدم و توی اوج لذت بودم…
زیپ شلوارم رو باز کرد و بالاخره انگار این کیر ما هم به نون و نوایی میرسید…
لباش رو حلقه کرد دور کیرم.آتیش گرفتم از بس که داغ بود.یعنی آتیشاااااا.انگار زیرش فندک روشن کرده بودم…
بلندش کردم و خوابوندمش رو تخت و لباساش رو در آوردم.
همچین این سینه هاش رو خورده بودم که که کم کم داشت خون میومد.برش گردوندم و از خجالت کوس و کونش هم با زبونم در اومدم…
سوراخ کونش خیلی بدجور توی چشم میزد یعنی بدجوراااااااااا…
حالت چهار دست و پا شد.یه تف انداختم رو سوراخش و با انگشتم یه کم بازش کردم.سر کیرم رو آروم داخل کردم و شروع کردم تلمبه زدم و داشتم با فشار خالی میشدم که صدای چرخش کلید توی قفل در رو شنیدم و ریدم  به خودم.یعنی رررررررییییییددددددما!!!..
اگه شوهرش بود که دیگه حتما واسم یه سه قلو مینداخت کمه کمش…
در باز شد و دو دستی زدم تو سرم که یه یهو چشمام باز شد و دیدم اوه اوه اوه اوه گه زدم به شورتو لحاف و تشک و رو تختی.
زندگیم از آب پر شده بود و نمیدونستم باید بخندم که خواب بود یا گریه کنم که خواب بود…
همچین کیر خورده بودم.یعنی کییییییررررررااااااا…

نتیجه ی اخلاقی:همیشه قبل از سکس در رو قفل کنید.حتی شما دوست عزیز که کس کن ماهری هستی…

نوشته: j2c


👍 22
👎 14
49090 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

572170
2017-01-04 20:55:28 +0330 +0330

متوهم باحال

0 ❤️

572196
2017-01-04 21:56:48 +0330 +0330

یعنی کیر خر تو کونت کیر خرررررررااااااااا!!!
خندیدم

0 ❤️

572198
2017-01-04 22:11:05 +0330 +0330

باورت میشه ی لبخندم به لبم نیومد؟! اگه نشه باید به خودت شک کنی! سوژی داستانت خیلی دسمالی شدس و شوخی ها هم به شدت سخیف و دم دستی! طنز خیلی سخت تر از هر چیز دیگه ای یه نوشتنش! با چهارتا لفظ زشت و (یهنی xااا) نمیشه خندوند! به نظرم وقت هیچکسو تلف نکنید و به درام های دنباله دارتون بپردازین!

0 ❤️

572221
2017-01-04 23:21:16 +0330 +0330

ببین چقد بیمزه ای که نتونستی منو بخندونی.

0 ❤️

572232
2017-01-05 00:12:04 +0330 +0330

خودت يه بار اين داستان و بخون به جاي لبخند رو لبات عنت ميگيره

2 ❤️

572256
2017-01-05 01:43:19 +0330 +0330

اوسکولی یعنی اوسکولااااااااا

0 ❤️

572261
2017-01-05 04:08:54 +0330 +0330
NA

خوب بود دیگه.واسه تنوع هم شده خوب بود

0 ❤️

572262
2017-01-05 04:11:24 +0330 +0330
NA

دخترها رو نمیدونم.ولی واسه پسرها واقعا خاطره هایی زنده میشه.دمت گرم

0 ❤️

572264
2017-01-05 04:32:18 +0330 +0330

ممنون از همه ی دوستان که نظرشون رو گفتن.درست میگید طنز نوشتن خیلی سخت شده مخصوصا با وجود برنامه ایی که حالا دیگه همه رو گوشی هاشون دارن.

0 ❤️

572269
2017-01-05 07:04:18 +0330 +0330

آغا این تشکتو بده ما هم بکنیم. اینجوری ک تو تعریف کردی خوب گوشتیه. گوشتااااااااااا

1 ❤️

572280
2017-01-05 08:47:41 +0330 +0330

میدونستم داری خواب می بینی. دلم نیومد قبل اینکه جنب بشی بیدارت کنم!

0 ❤️

572324
2017-01-05 15:37:51 +0330 +0330

از اولش هم شک کرده بودم به پایان داستان کوس وشر بود

0 ❤️

572357
2017-01-05 20:11:39 +0330 +0330

یعنی داستانت کیری بودا کیرررری

0 ❤️

572417
2017-01-05 23:11:33 +0330 +0330

Chashm ?
In yadam bemune

0 ❤️

572552
2017-01-06 14:33:15 +0330 +0330

جالب بود ? ? ? ? ?

0 ❤️

572748
2017-01-07 20:26:40 +0330 +0330

yniii awliiiii inqaaad khaaandiiidaam
vaqeaann daas khosh jer khordm az khndee ?

0 ❤️

581049
2017-02-25 06:32:19 +0330 +0330

دمه بچه محلات گرم،خوب بود میتونی بهترم بنویسی مرسی

0 ❤️