سلام این خاطره ای که میخوام تعریف.کنم تقریبا واسم گرون تموم شد…داستان از اونجا شروع میشه که دقیقا دوم آذر همین امسال بود من تازه با برنامه ویچت آشنا شده بودم خلاصه داشتم با ویچت کار می کردم که منو تو یه گروه اد کردن بعدش با یه دختره اشنا شدم ببخشدی یادم رفت خودمو معرفی کنم (اسمم محمد 18سالمه بچه تخت جمشیدم)جونم واستون بگه با دختره اشنا شدم و همشهری بودیم بعدش قرار شد بریم یه روز.بیرون واسه گردش رفتیم و از همون.روز دختره با من گرم گرفته بود حالا قضیه اینجا بود که دختره منو واسه سکس میخواست اما من عاشقش شده بودم…گذشت تا عصره همون روز.برگشتیم خونه… چند روز بعد قرار شد برم ببینمش که گفت درس داره نمیتونه بیاد منم ناراحت شدم بعد یه پیشنهاد بهم داد گفت بیا خونمون کسی نیس ببینمت بهش گفتم خانوادت کجان؟ گفت من تک فرزندم و.بابام راننده ماشین سنگینه عسلویه کار می کنه… مامانمم خیاطه از صبح که میره گارگاه عصر بر می گرده… خلاصه منم که دلم واسش تنگ شده بود گفتم باشه و آدرس خونشون برام فرستاد…
ساعت 12ظهر بود رفتم دره خونشون تو کوچشون کسی نبود بعدش بهش زنگ.زدم.درو باز کرد رفتم داخل دیدم عزیزم روبرومه… اول بگم من تا به حال دستم به هیچ.جنسه مخالفی نخورده بود داشتم از ترس سکته می کردم الان با یه دختر اونم تو خونه خودشون تنهام…خلاصه تا رفتم داخل اومد پرید تو بغلم خدایی هنگ کرده بودم رفتیم داخل خونشون تو اتاقش نشستیم کلی حرف زدیم بعد نگاه ساعت کردم دیدم.ساعته2هست بهش گفتم کسی که نمیاد خونتون گفت نه فقط ساعت 3داییم میاد یه سر بهم.میزنه و میره…بعدش همین جور نشسته بودیم بلند شد اومد رو پاهام نشست سرشو گذاشت رو شونم نگاهشو گره زد به نگاهم بعدش یهو نمیدونم چی شد لبمو گذاشتم رو لبش داستان شروع شد…کلی لب گرفتیم کم کم رو تختش خوابیدیم من نمیخواستم به سکس ختم بشه اما اون خیلی داغ کرده بود دستمو گرفت گذاشت رو سینش و دیدم صدای نفسش بلند شد فهمیدم دیگه کار از کار گذشته…بعدش با صدای آروم دره گوشش زمزمه کردم عزیزم چته؟؟ خوبی؟؟؟با صدای دلنشینی گفت محمدجون خیس کردم… اینو گفت من دیوونه شدم تا اومدم.به خودم بیام ببینم چی شده دیدم.دستش داره میره تو شلوارم اومدم دستشو.بگیرم که یه دستمو.گذاشت رو.سینش.یه دستمم گذاشت رو کسش منم دیگه دستمو.بردم تو شلوارش دیدم حسابی خیسه همین جوری با دست اطرافه کسشو لمس کردم دیدم دیگه نفسش بالا نمیاد بهم.گفت شلوارتو دربیار اما راستشو.بخواین چون دوستش داشتم نمیخواستم یه سکسه زود گذر به قیمته از دست دادنش تموم.بشه…بخاطره همین گفتم نه وقتی دیدم ناراحت شد و این همه حشری شده گفتم گناه داره یه کم بهش حال ندم شلوارشو تا زانو پایین کشیدم بهم می گفت لیسش بزن اما من برا اولین بار کس از نزدیک می دیدم پیشه خودم می گفتم حتما مزه بدی میده و حالم بد میشه اما دلو زدم به دریا زبونمو.کشیدم رو کسش بعدش دیدم نه این قدراهم.بد نیس دیگه حالیم نبود بعد حس کردم داره ارضا میشه که به اه بلند کشید فهمیدم ارضا شده… بعدش بغل دستش خوابیدم تو چشام نگاه کرد بهم گفت عزیزم پس تو چی…؟؟؟گفتم نه من نیازی ندارم…دیگه چیزی نگفت یه کم تو بغلش خوابیدم که قده دنیا واسم ارزش داشت…بعدش یهو صدای زنگ خونه درامود بهم گفت عزیزم برو.زیره تخت قایم شو تا داییمو زود دک کنم رفت و هنوز 5دقیقه نشده بود برگشت منم از زیره تخت اومدم بیرون باهاش خداحافظی کردم و رفتم… شب همون روز بهم اس داد عزیزم ما بدرده هم نمیخوریم خوش بخت بشی بای…دیگه هیچوقتم جوابمو نداد خطشم خاموش.کرد…یه روزم رفتم دره خونشون بهم گفتن از اینجا رفتن… من موندمو یه دل پر از عشق…(یه روز خوب میاد…)
نوشته: ممد
گند بزنن به هرچی رابطه ی دوست پسری و دوست دختری، آدم باید یه زن خوب و وفادار داشته باشه و فوق العاده هم، همدیگه رو دوست داشته باشن و کنارش سکس لذت بخشی داشته باشن، خرج کردن احساس برای غیر از شریک زندگی آدم باعث میشه کم کم احساسی برامون باقی نمونه تا خرج شریک زندگی آیندمون کنیم و سکس داشتن با غیر از شریک زندگی یا زن آینده جز بی بند و باری چیزی در پی نداره
ببخشید داداش،ولی دختره کصکش بوده،از این دخترا زیاده،لطفا دل نبند،خودشونوم میگن دختراهمشون خراب شدن،دختره خوب خیلی خیلی خیلی کم پیدا میشه
دور زمونه برعکس شده ااا!!
ولی اره جوووون عمت…تو چقد بزرگواری که دلت سوخت گفتی بش حال بدم.اوخی.پسمل خوب
من نمی دونم این جریان کوچ کردن سریع السیر بعد از سکس چطوری به ذهن نویسده ها میرسه ،آخه لامصب پشه ها هم به این سرعت نمی تونن خونشون رو عوض یا ترک کنن که دوست دخترت خونشون رو عوض کردن biggrin
morde shore oon 2khtari ro b bare , k, ba dele ye pesar k hanoz alode be gonah nashode khoob bazi karde.
shoma haminjor delpak bemon,heyfe alode beshi b gonahe 2khtaraei k faghat hadafeshon sexe o bas.
همون سکسه بوده نه سکس…
وگرنه هر خری میدونه که اگه نکنی… یارو ازت زده میشه…
پس ناراحت نشو …
دفعه بعد یه جوری بکن که تا فی خالدونشو بترکونی…اونوقت عاشقت میشه.
اصلا هم ناراحت نباش که اون ناراحت میشه .هرچی قویتر بکنی اون خوشحال تر میشه و راضی تر.
این حرف و قبول کن .از روی تجربه زیاده
لت وپار
هی خدا… برات متأسفم
برای من هم پیش اومده…
اونجا که به ساعت نگاه کردی رو با لهجه گفتی…بقیه ش خوب بود
الان خمارم حال و حوصله جفنگ ندارم
کشکش لاشی این کش شعرا چیه بهم بافتی!؟
ولی کاش باهاش ازدواج میکردی بعد خودم زنتو میگاییدم، آخه تو که نمیتونی!
ب امید اون روز…
گاهی باید فانتزی بود گاهی باید دروغ گفت وگاهی هم باید تو رویاها سیر کرد واین است دنیای زیبای ما
خاکبرسرش کنن
کیرم توکونش