سلام ماجرای من خیلی مفصله ولی من خلاصشو مینویسم چون وقتی یادم میاد خیلی ناراحت میشم از کارای خودم.به واسته ی دوستم بابسرداییش دوست شدم اولاش زیاد صمیمی نبودیم تا تولد رضا.قرار ماخونه ی مریم اینابود.مریم همون دوستم بودکه بین ما واسته شد.رضااز قبل گیر داده بودکه روز تولدش ازم لب میگیره ولی من اصلا قبول نمیکردم.بالاخره روز تولدش رفتم اونجابراش یه ساعت خریده بودم اونم اومد بردم کادوشو تواتاق دادم.همین که گرفت براتشکرمنو بغل کرد. بعد شروع کرد به بوس کردن من خیلی مقاومت کردم ولی تاثیری نداشت.بعدنشستیم حرفیدیم.انگاروضعش خیلی خراب بود یه جوربهم نگاه میکرد. بعده اینکه منو چندبار بغل کرد وبوسید راضیش کردم بره.از اون روز صمیمیت ما چند برابر بیشتر شد منو دیوونه ی خودش کرده بود ولی وضع اون ازمن خرابتر بود.
هرهفته روز4شنبه که خواهرم میرفت تهران ومامان اینامدرسه.اونم میومدخونه ی ما اونقدر همدیگروبغل وبوس میکردیم…اما عشق مابعده تولدرضا 2ماه بیشترطول نکشید یعنی روز تولد من.رضااون روز بهم گیر داد باید بیای خونه ی ما من قبول نمیکردم ولی چون خیلی ساده بودم مریم مخمو خوردکه رضابهت اعتماد داره میادخونتون توهم باید به اون اعتماد داشته باشی.این2تا اونقدر گفتن من قبول کردم ولی به شرطی که مریمم بیاد.بعدازظهر به بهونه ی درس از خونه دراومدم بامریم که رفتیم سرراه فهمیدم دوست بسر اونم میاد…همین که نشستیم رضا اومد دستمو گرفت برد اتاقش کادوی تولدمو داد من بغلش کردم برد رو تختش وشروع کردبه دراوردن مانتوم گفتم چیکار میکنی؟؟کفت کاردارم صبرکن.همین که دراوردبلوزمو کشید بالانمیدونم چرا ولی اصلانتونستم جلوشو بگیرم سکوت کردم.چشاشو بست وازلبام شروع کرد تارسید به سینه هام سوتینمو کشید بالا و…تازه داشت خوش میکذشت که زنگ در خورد…واااااای مامان و دایی رضابودن ولی تا اونا بیان بالا من ومریمودوست بسرش رفتیم بشت بوم رضاموند خونه ولی زیادطول نکشید که داییش مارو بیداکرد…انگار همه ی دنیاتوسرم خراب شد…مامانش بشت بوم یه سیلی بهم زد ولی من باز به خودم میگفتم باشه رضاخونس بریم اون نمیزاره کسی بهم دست بزنه ولی وقتی رفتیم خونه رضااز ترسش فرا کرده بود…چه بدبود اون روز.ولی من به این نتیجه رسیدم که بسری که هوسشو بخاطر عشقش نگه نداره بخاطراون فقط عاشق دخترمیشه. مرسی که داستانمو خوندین.برام دعاکنین. مرسی
نوشته: نوشین
عشق وجوذ نداره عزیزم
کسی میگه عاشقتم میخواد مختو بزنه
آخه مخ تلیت این داستانه سکسیه نوشتی یاجواب سوالات امتحانیته؟؟؟؟
گوزم تو صبر ونوشته هات حداقل کم مینویسی درست بنویس.کیرتوکوسته که نمیتونی املای داستانتم درست بنویسی؟
بعدشم شامپو مغز تو هنوز نمیدونی بعدازهر عشقی پشت سرشم سکسه؟؟کیرم توتمام تجربه های زندگیت…
بسری که هوسشو بخاطر عشقش نگه نداره …
کاش این جمله تو گوش دخترا می موند
چه پسره خر بوده با این خونه خالیش برنامه هاشو خوب نچیده بوده بعد مکان کرده بوده خونه شو اون باید از خودش خجالت بکشه که تو رو اینقد توی موقعیت بدی گذاشته شانس آوردی مادرش نمیشناخته تو رو نیومده خونتون بگه پسرمو از راه بدر کرده دختر چشم سفیدتون ! :|
خوب شد باز فهمیدی ولی از اول باید میدونستی که راه درستو نمیری پسری که با بوس شروع میکنه بدون تا مرحله سکس جلو میره عزیزم هوشیار باش مهمتر از همه ساده نباش
موفق باشی
الان تکلیف ما رو روشن کن ببینیم باید چیکار کنیم , اخه تو که هنوز سرتو با شامپو بچه میشوری رو چه به این حرفا , شما با این داستانها نه تنها سایت رو به گند کشیدین بلکه ادبیات و املای فارسی رو هم پرپر کردین
هیچ مشکلی نیست به تخم نداشتت!
دعا واسه چی؟ بیخی بابا بعد 3 ماه واست خاطره میشه
حالا هر از گاهی تو تنهایی یادش میفتی دو قطره اشک و تموم میشه.
موفق باشی
تازه شانس اوردی با ی چک تموم شده اگر ن باید بچه داری هم میکردی برو خدارو شکر کن
ووی تو چقد باهوشی
حیف
تازه داشت خوش میگذشت که یهو منکراتیا ریختن روتون
اگه نمیومدن بالا سرتون نتیجه گیریت چی بود
اگه حالتو کامل کرده بودی چی میگفتی
؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نبايد همه رو با ي چوب زد منم عاشق ي دختره ام الان ي سالي ميشه اما اصلن ب سکس باهاش فکر نميکنم چون دوست ندارم پاکيه عشقم خراب بشه ، ولي هر کسي هم ک گفت عاشقته نبايد باور کني !
از چی بگم … بگم از یه دختر که داشت جنده میشد ولی نشد … انتظار داری آبی از کیر من در آد ؟… به جز فوحش های باحال خوب آره هرزه حرف توشه اونم با آب سفید … تو هم تقصیر نداری درد اصلیت اینه که یه سرخر نداری … من کسی نیستم که با این داستانا حرصم بگیره ولی کی این کس مشنگارو تحویل میگیره …
آی خدا بکشدت که حرصم دادی بابت این اس ام اس مزخرفت
آخه بچه ابله مگه نخوندی نوشته ورود زیر هجده سال ممنوع
برو درستو بخون وقتی یه دانشگاه خوب در اومدی ادای این دانش جو های کالجی آمریکایی در آر … برو کوچولو …
کیرم دهن اول ها و دوم ها و سوم ها و …