شانس

1390/09/30

اسم من رضا هست 32سالمه زمانی 19ساله بودم عاشق دختری شدم 5سال باهم بودیم تاقبل از خواستگاری حتی دستش رو هم نگرفته بودم چند روز بعد از خواستگاری گفت میخواد بیاد خونه مادر بزرگم مادربزرگم فوت کرده بود و خونه دست ما بود خلاصه اومد اما کار از بوسه و کنار هم خوابید جلوتر نرفت چند بار دیگه اومد یواش یواش پیشرفت کردیم تا مرتبه 6ام که لخت شدیم همه کار کردم جز کردن کس وکون به قول خودش نصفه کردم ولی دست روزگار ورق رو برگردوند همه چی بهم خورد ازدواج ما سر نگرفت همون سال پدرم رو هم از دست دادم خیلی بهم ریختم تا تجربه نداشته باشید متوجه نمیشید چی میگم یکسال گذشت با دختر همسایه مون دوست شدم میخواستم با این کار آروم بشم اولین باری که آوردمش توی خونه پشت در اتاق دست کردم زیر تیشرتش پستوناش رو گرفتم کلی مقاومت کرد اما من میخواستم تلافی اون پنچ سال رو سر این دربیارم بردمش توی اتاق تیشرت و سوتینش رو در آوردم افتادم به جون پستوناش خوردم مالوندم دیگه کمتر مقاومت میکرد دستم رو بردم زیر دامنش کسش رو از روی شرتش گرفتم خیس خیس بود یک ربع تلاش کردم تا شرتش رو در آوردم شروع کردم ساک زدن کسش بعد شلوارم رو درآوردم سر کیرم رو گذاشتم توی کسش بعد ار چند دقیقه آب اومد احساس راحتی کردم فکر میکردم تلافی کردم مریم رفت نیم ساعت نگذشته بود که تلفن زد گفت پرده اش رو پاره کردم شرتش خونی شده دنیا سرم خراب شد گفتم اگر راست میگه شرتش رو بیاره ببینم آورد دیدم راست میگفت خونی بود داشتم پس می افتادم نمیدونستم باید چیکارکنم مریم رفت تا سه -چهار روز جواب تلفنش رو نمیدادم تا اینکه به خودم گفتم باید باهاش صحبت کنم وقتی تماس گرفت گفتم دکتر آشنا سراغ دارم بریم پیش اون قبول کرد توی اون چند روز که جواب تلفنش را نمی دادم همش نذر میکردم از خدا میخواستم که مریم اشتباه کرده باشه(البته من آدم مذهبی نیستم) رفتم بهشت زهرا سر مزار پدرم با پدرم صحبت کردم شرایط خیلی بدی داشتم.

با دکتری که از اساتید دانشگاه مون بود قرار گذاشتم موضوع رو تعریف کردم قبول کرد معاینه کنه وقتی به مریم گفتم وقت گرفتم بریم قبول نکرد وبی مقدمه پرسید شما قبل از ازدواج دختر رو برای بکارت دکتر میبرید منم نا خود آگاه گفتم آره (بعد ها فهمیدم این سوال رو از مادرم هم پرسیده) فردای اون روز اس داد میخواد باهات حرف بزنم تلفن زد خونه بعد از کلی مقدمه چینی گفت توی بچگی بهش تجاوز شده خشکم زده بود بعد از اتمام مکالمه انگار دنیا رو بهم داده بودن هزار بار خدا رو شکر کردم باش تماس گرفتم گفتم میخوام ببینمش تمام فکرم این بود که بکنمش اومد پشت بوم پرسیدم چرا دروغ گفتی یک مشت کس شعرجوابم رو داد گفتم حالا پره نداری میخوام بکنمت قبول کرد کیرم رو درآوردم ساک زد بعد چادر و دامنش رو دادم بالا شرت پاش نبود کس خیس بود با یک فشار کیرم رو فرستادم توی کسش گشاد بود بعد 5 دقیقه آبم اومد ولی نگذاشتم بره صبر کردم دوباره کیرم بلند شد این بار درست کردمش کیرم رو کردم توی کسش دستم درو دور کمرش حلقه کردم حدود 10 دقیقه تلنبه زدم بعد گفتم از کون گفت نه ولی گفتم فقط سرش با کلی حرف زدن قبول کرد کون بزرگ وخیلی تنگی داشت به حالت سگی روی پله ها شروع کردم به کردن کونش کم کم فشاردادم دستم رو گرفتم جلو دهنش داد میزد وقتی کیرم تا ته رفتش توی کونش آروم شد شروع کردم به تلنبه زدن بعد از یک ربع آبم اومد ریختم توی کونش چه حالی داد این رابطه 5سال ادامه داشت همون اوایل فهمیدم پرده اش رو شوهر خواهرش زده و با اون هم رابطه داره…

نوشته: رضا


👍 0
👎 0
48105 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

307462
2011-12-21 18:52:40 +0330 +0330
NA

8> جیش داشتی؟
همیشه قبل داستان نویسی جیشتو بکن کوچولو افرین

0 ❤️

307463
2011-12-22 00:11:59 +0330 +0330
NA

چي نوشتي؟

0 ❤️

307464
2011-12-22 00:41:30 +0330 +0330
NA

mp3 نوشته! شایدم ریده!

0 ❤️

307465
2011-12-22 02:43:13 +0330 +0330
NA

کس شعر گفتن بت ساخته نه

0 ❤️

307466
2011-12-22 09:30:18 +0330 +0330
NA

حدأقل قبل نوشتن دودقیقه راجع به داستانت فکر کن کوچولو و و و !

0 ❤️

307467
2011-12-24 03:31:23 +0330 +0330
NA

نكنه پدرت بچگي بهش تجاوز كره تو كه رفتي سرخاكش غيرتي شده اومده به دختره گفته برو راستشو بگو …

0 ❤️

307468
2011-12-24 12:49:35 +0330 +0330
NA

کیرم تو داستانت کس کش. آخه این یارو شرتشو چه جوری خونی کرده بود

0 ❤️

307469
2011-12-26 13:41:21 +0330 +0330
NA

این کس شعرا چیه آخه می نویسی ، آقا داستان ننویس ،داستان ننویسی نمیگن کونی شدی ،چون نیازی نیست کونی هستی با این کس شعر نوشتنات

0 ❤️

307471
2012-02-12 12:17:29 +0330 +0330

بعدم باهاش ازدواج کردی دیگه؟؟؟ نه؟؟؟؟ آفرین . خوب تو هم به تلافی می رفتی خواهر زنتو … البته چون زود آبت میاد خیلی بهش حال نمی دی بعد به … می ری

0 ❤️