شهوت و عبرت

1391/12/25

با سلام
اول بگم اين داستان از اونايى نيست كيرتونو شق كنه يا كوستونو آب بندازه.
اين داستانى كه براتون ميخوام تعريف كنم از يكى از دوستام شنيدم كه اين جريان هم برا پسرخاله دوسته دوستم اتفاق افتاده،الان از زبون همون يارو مينويسم:
اسمم مهرشاده ٣٠ سالمه نه ٤٠ سال شايد هم ٥٠ يا ٦٠ ساله!نه بابا مرداى ٨٠ ساله از من سرحالتر و اميدوارترن،شايد اصلا مردم و اين جسمم فقط زنده مونده كه كم كم داره تجزيه ميشه!
١٥ سالم بود،تو خانوادم ٤نفر بوديم،منو يه خواهرم و بابام و مامانم كه واقعا عاشق هم بوديم،مامانم مرض قلبى داشت و بابام هم بيمارى فشار خون داشت،خواهرم ٢سال ازم بزرگتر بود يه دختر زيبا با اندامى متناسب كه اخلاق و مهربونيش همه عيبهاشو ميپوشوند و اونو ميكرد زيباترين دختر دنيا.
موقع اى كه ١٥ سالم بود كم كم فهميدم كه چطوره يه بچه بدنيا مياد،تا اون موقع اصلا نميدونستيم كوس چيه،اون موقع يكى از دوستام باهزار دوز و كلك و مخفى كارى يه عكس آورد مدرسه كه برا اولين بار ديدمون به جمال كوس روشن بشه،از هركدوممون ده تومان گرفت كه نشونمون بده،عكس هم كه چه عرض كنم به جاى كوس فقط دوتا پستون و يه كيلو پشم ديديم.به خودم گفتم هرطور شده واسه يه بار هم شده يه كوس زنده رو ببينيم
ديگه دستمالى كردن همديگه حال نميداد.
يه بار پيش دوستام گفتم يعنى چطورى يه بار كوسو ببينيم،دوست اراذلم گفت خب برو كوس مامان و خواهرتو ببين،اونجا هم رگ غيرتمون به جوش اومد دعوا و كتك کارى شد و دوستيمون به هم خورد،از اون زمان آغاز مرحله ى بدبختى من بود.
وقتى رفتم خونه ديگه نگاهم عوض شده بود بهشون،به مامانم اصلا نميتونستم نظر داشته باشم،خواهرم هم همونطور ولى هراز چندگاهى پر و پاچه خواهرمو ديد ميزدم،و تو خيالم بود كه باهم لخت شديم و همديگرو بغل كرديم.
يه روز تولد من بود كه برام يه كيك خريده بودن از بيرون و خوشگل،٤نفرى جشن گرفته بوديم،بعد اينكه بابام رفت اتاقش خواهرم رفت يه لباس خوشگل پوشيد،يه تاپ و دامن سفيد،منكه داداششم از زيباييش كپ كردم،اومد يه آهنگى گذاشت و برام ميرقصيد و بعد اومد دستمو گرفت منم بلند شدم باهاش برقصم بعد مامانو هم بلند كرديم برقصه يكم كه رقصيد بخاطر مريضى قلبش ديگه نميتونه،از اون شب به بعد كلا نظرم كاملا تغير كرد بهش،فقط به فكر سكس باهاش بودم و هرشب و روز،تو خواب تو حموم خلاصه هرجا كارم ديد زدنش بود،روزگار گذشت و من شدم ٢٢ساله و خواهرم هم ٢٤ساله بود و كم كم داشت فوقشو ميگرفت.يه كامپيوتر خريده بوديم كه كار من شده بود خوندن داستانهاى سكس خانوادگى مخصوصا خواهر،همش ميخواستم ببينم چه راهى پيدا كنم،همه راهها همش تخيلى بود كه نميدونم كونشو ماليدم بعد خودشو پرت كرد تو بغلم و…اينا اصلا امكان نداره تا اينكه،تو يكى از داستانا نوشته بود كه خواب آور داده بود به خواهرش و بعد كارشو ساخته بود،اينكار با عقل نداشته ى من جور دراومد،برا همين رفتم از داروخونه يه بسته ديازپام خريدم و يه بسته هم كاندوم و منتظر فرصت بودم كه مامان و بابام اون فرصتو جور كردن برام،عصر كه شد گفتن شام ميريم خونه عموتون و آخر شب برميگرديم،منم كه فرصت رو غنيمت دونستم رفتم يه شربت غليظ درست كنم و يكى ٢تا از قرصهارو بندازم توش و به خوردش بدم،شربتو درست كردم رفتم اتاقش ديدم بازم يه تاپ و دامن سفيد و خوشگلو پوشيده،خيلى ناز شده بود،بهم گفت خوشگل شدم،گفتم محشر شدى،خلاصه باهم شربتهارو خورديم و يكمى حرف زديم كم كم خميازه هاش شروع شد كه من يكم ميخوابم،يه ساعت ديگه بيدارم كن منم گفتم چشم و رفتم بيرون و چراغو خاموش كردم،بعد يه ربع ديگه آروم اومدم تو ديدم خوابه خوابه با همون لباساى خوشگلش،نشستم كنارش تكونش دادم ديدم تكون نميخوره،دستمو روى پاهاش آروم كشيدم،دلم داشت ميومد دهنم،دستمو از زيره دامنش بردم و روى باسنش گذاشتم يه تكونى خورد و باز آروم شد،آروم پشت دامنشو دادم بالا برا اولين بار كون خوش فرم و خوشگلشو ديدم،يه شرت سفيد هم پوشيده بود كه ديوونه ميكرد آدمو،آروم شلوارمو درآوردم،كيرم داشت ميتركيد،شرتمو هم كشيدم پايين يه كاندوم هم آورده بودم گذاشتم كنارم،سره كيرمو ميمالوندم به روناى سفيدش،داشتم ديوونه ميشدم،آروم شرتشو كشيدم تا زيره باسنش پايين كيرمو يكم خيس كردم بذارم لاى كونش وقتى سره كيرم رفت لاى كونش ديگه ديوونه شدم،هيچى حاليم نبود،ديگه مهم نبود كه بيدار بشه يا نه،شرتشو كامل كشيدم پايين لاى كونشو باز كردم و كوس و كون خوشگل و صورتيشو ديدم،متوجه شدم چشماش بازه ولى حرف نميزد فك كردم خودشم راضى شده براهمين كيرمو لاى كونش گذاشتم و خوابيدم روش ديدم از چشماش اشك مياد،دهنش باز نميشد ميخواست بلند بشه ولى نميتونست چون هنوز اثر دارو منگش كرده بود،وقت گريه ميكرد،ديگه ديوونه شده بودم بايد يكى از سوراخاشو ميكردم- خواستم فقط كمى فرو كنم تو كوسش،آروم سرشو كه ميماليدم ديدم دستشو محكمتر مياره بالا كه نذاره بكنمش و يه صداى سوز هم ميداد،يكم كه عقب و جلو كردم كنترلمو از دست دادم و تا آخر كردم تو كوسش واى چقد تنگ بود،صداى سوزش قطع شده بود و فقط اشك ميريخت،كيرمو كشيدم بيرون ديدم يكم خون روشه،برام مهم نبود برا همين دوباره كردم تو كوسش و خوابيدم روش،يه لحظه ديدم دراتاق باز شد و چراغها روشن شد،ديدم پدر و مادرمه،كه ميخواستن بگن تولدت…صداشون قطع شد،يادم اومد تولد خواهرم بود امشب
يه كيك دست مامانم بود و پيتزا و ميوه ها دست بابام چندثانيه همينطور مونديم يه دفعه كيك از دست مامانم افتاد زمين و مامانم به پشت افتاد رو زمين،يكى دوتا تكون خورد بعد تموم كرد،بابام رفت كنارش بغلش كرده بود و داشت داد ميزد منم شلوارمو كشيدم بالا فرار كنم بابام كه اومد دنبالم
با سرعت از پلها پريدم پايين تا فرار كنم ديگه پشت سرمو نگا نميكردم،همينكه ميدويدم سمت در،صداى يه تالاپ اومد ولى توجه نكردم و فرار كردم،يه ساعت كه همينطورى با يه زير شلوارى و تيشرت بيرون بودم كه يه پارك پيدا كردم رفتم اونجا،شب رو اونجا گذروندم،صبح ساعت 10 بود ديدم يه چيزى تو جيبم ميلرزه،ديدم موبايلم تو جيبمه،پسرخالم بود جواب ندادم،آخرش يه اس داد بيا خونه بدبخت شديم،رفتم نزديكى هاى خونه ديدم همه جمع شدن،مأمور نيروى انتظامى و آمبولانس،يه نفر هم داشت خودشو ميكشت ولى نميذاشتن بره تو،انگار يه چيزى مثل كادو هم دستش بود،رفتم تو ديدم پدرم افتاده رو پله ها سرش خورده كناره پله درجا تموم كرده بود،مادرم هم توى اتاق خواهرم،روش پارچه سفيد كشيده بودن،تو حموم هم خواهرم با تيغ رگشو زده بود
بعد چند روز اون پسره كه اومده بود داد و فرياد ميزد رگشو زده بود،چون عاشق خواهرم بود و انروز هم براش كادوى تولد آورده بود
اينم لذت سكس با محارم!

نوشته: عبرت


👍 2
👎 1
50371 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

367541
2013-03-15 02:18:39 +0330 +0330
NA

نمیدونم چی بگم…واقعا جالب بود

0 ❤️

367542
2013-03-15 02:24:27 +0330 +0330
NA

آفرین
خیلی خوب بود و تو دهنی بسیار محکمی به اون احمقایی که سکس با محارم رو تبلیغ میکنن. تازه این کیفر دنیاییشه و آخرتیش میمونه واسه بعد مردن.اینم بگم که آدمای بسیار بیعرضه نادون میرن دنبال محارم چون اینقدر عرضه نداره واسه خودش یه شریک سکسی پیدا کنه

0 ❤️

367543
2013-03-15 03:05:52 +0330 +0330

عالي بود
عالي بود
با اينكه اشك اومد تو چشمام و تنم لرزيد
ولي بازم ميگم عالي بود
خيلي غم انگيز بود

اميدوارم يه روز بشه كه هيچ كس به ناموسش نظر نداشته باشه

0 ❤️

367544
2013-03-15 03:44:17 +0330 +0330
NA

کسکش پفوز کتال کون کوت گلابی قاچافچی.اگه واقعی باشه واقعا ترحم انگیزه . اگه هم نه داستان جالبی بود . امیدوارم این داستان چوب بشه بره توکونه کسایی که تو توهماتشون سکس با محارم میکنن یا تو فکرشن که انجام بدن

0 ❤️

367545
2013-03-15 10:56:59 +0330 +0330
NA

سلام خیلی وحشتناک بود یاد فیلم damage افتادم اونهایی که دیدن میدونن چقدر شبیه این قضیه هست و برای کشورم متاسفم که اینقدر محدوده که یک نفر برای دیدن الت زن و ارضا شدن همچین کار وحشتناکی میکنه حداقل در کشورهای دیگه چون میل جنسی رو پذیرفتن این قضایا نمیگم نیست ولی خیلی کمتره

0 ❤️

367547
2013-03-15 12:39:03 +0330 +0330
NA
0 ❤️

367548
2013-03-15 17:38:18 +0330 +0330
NA

جالب بود
کیرم تو دهنه هرکی که میاد و سکس با محارم رو ترویج میکنه.

0 ❤️

367551
2013-03-16 01:42:31 +0330 +0330
NA

اگرچه یه خالی بندی تمام عیار بود ولی باز بهتر از خالی بندیهای دوستان دیگری بود که سکس با محارم رو ترویج میکنن.دوست عزیز اگه پیاز داغش رو تا این حد زیاد نمیکردی قابل قبولتر میشد واسه خواننده و اثر بیشتری میذاشت آخه یه سکسو 4 تا مرگ؟؟؟؟؟؟؟؟

0 ❤️

367552
2013-03-16 02:37:26 +0330 +0330
NA

پوشش تاثیر زیادی در جلوگیری از
این قبیل حوادث دارد

0 ❤️

367553
2013-03-16 13:56:03 +0330 +0330
NA

بسیار عالی. نویسنده عزیز، ممنونم.

0 ❤️

367554
2013-03-17 12:29:38 +0330 +0330
NA

واقعاعالي بود .درس عبرتي باشه براي ديگران

0 ❤️

367555
2013-03-28 00:43:39 +0430 +0430
NA

اين سكس با محارم بود، يا بمب كنار جاده اى؟!كه اينهمه تلفات به جا گذاشت!

0 ❤️

367556
2013-03-28 03:38:41 +0430 +0430
NA

نمیدونم داستان بود یا واقعیت …
اما ازت ممنون به خاطر این که نوشتت خیلی تاثیر گذار بود وقتی تا آخرش خوندم تمام بدنم از وحشت لرزید …

0 ❤️

367557
2013-03-28 03:55:29 +0430 +0430
NA

تلخ …

0 ❤️

367559
2013-03-29 08:33:39 +0430 +0430
NA

به امید روزی که سکس با محارم دیگه تو این سایت نباشه

0 ❤️

367560
2013-03-29 15:39:27 +0430 +0430
NA

اشکم دراومد…
واقعابایدبگم توف به ذات اونایی که نظربد دارن توف به روحشون. …

0 ❤️

367561
2013-03-30 04:40:51 +0430 +0430
NA

وای مو به تنم سیخ شد

0 ❤️

367563
2013-03-31 15:09:31 +0430 +0430
NA

چی بگم این هم یه نوعشه

0 ❤️

367564
2013-03-31 15:10:59 +0430 +0430
NA

چی بگم این هم یه نوعشه…

0 ❤️

367565
2013-03-31 19:05:01 +0430 +0430
NA

:'(

0 ❤️

367566
2013-04-01 18:16:51 +0430 +0430

تو رو خدا بیا و بگو این فقط و فقط یک داستانه!!!تو رو به مقدساتت!!!تو رو به هر کی یا هر چی می پرستی بیا بگو فقط یک داستان الکیه برای عبرت!!!واقعا نمی دونی چه حالی دارم با خوندن این داستان!!!خیلی عصابم رو داغون کرد!!!نمی دونم چی بگم!!!کاش تعریف نمی کردی!!!کافیه خودت رو بزاری جای اون کس کش تا یه ذره احساس کنی وخامت اوضاع رو!!! تو رو به هر چی که دوس داری بیا بگو یه چرته که دارم دیوونه میشم!!!

0 ❤️

815780
2021-06-17 18:22:52 +0430 +0430

چرا کس میگی زنا ذاتا کمی بمالیشون خوششون میاد خوارهر تا ازدواج کرد تو بغل من میخوابید استفاده خودمم کردم ولی نمیدونم چرا توش نزدم فکر کنم میترسیدم

0 ❤️