لیلا

1396/10/03

شغل من برقکشی ساختمانه ،سنم 37ساله و متاهلم ،تو یه روستا زندگی میکنم که تقریبا حالت شهر رو پیدا کرده و دیگه نمیشه بهش گفت روستا ،منم مثل همه شما آدمیزادم پدروپدر بزرگ و اجداد من نه اونقدر به درجه زهد و تقوا رسیدن که چشم برزخی پیدا کنن نه اونقدر فاسد بودن که بخاطرش اعدام بشن منم مثل اونها کاسبم خدائیش نیتم هیچوقت ناموس دزدی و کثافت بازی نبود و نیست
تو بیست ودو سالگی ازدواج کردم و به شدت داغ و حشریم به طوری که واقعا با یک زن قانع نبودم و نیستم ، چند وقت قبل یه بنده خدا اومد که من دارم خونمو بزرگ میکنم و بازسازی اگه میشه بیا برای برق خونه کارهاشو شما انجام بده طرفم از همکلاسی های قدیمی خودم بود برای دیدن ساختمان و لیست برداری از لوازم غروب رفتیم خونشون ، چون داشت بازسازی میکرد سی چهل متری بنا اضافه کرده بود به بنای قدیم ساختمانش و خودشم که صبح تا شب سرکار بود ماهم اجبارا باید تو روز کار سیم کشی رو انجام میدادیم ، همون روز اول که برای خوابوندن لوله های زیر سقف و رو دیوار رفتم دیدم خانمش آمار بدی میده ، گذاشتم پای آشنایی و خودمونی بودن تا ظهر سه چهارباری به بهانه چایی و صبحانه و پیش نهار و اینها اومد و رفت با اینکه یه پسر ده دوازده ساله داشت و اونم خونه بود ولی پررو پررو با یه تیپ خفن اومد و رفت تا ساعت یک ودو بعد از ظهر شد ،پسرش که رفت مدرسه کلا اومد ایستاد پیش من منم که سرم به کار خودم گیر بود و تلاشم به این بود که زودتر کار رو تموم کنم اصلا تو باغ این حرفها نبودم و راستش تا اون روز اصلا چنین کاری هم نکرده بودم ، چش چرونم نبودم چه برسه به بقیه اش ، خلاصه این بنده ناخلف خدا که اسمشو می زارم لیلا اومد وایساد پیش ما و شروع کرد حرافی از زمین وزمون هم گفت تا رسید به حال و احوال خانم من که چکار میکنه و تا حالا دعواتون شده یا نه منم که فکرم چیز دیگه بود خدائی جوابها رو کوتاه و مختصر میدادم فقط من باب احترام و گاهی هم یه اخمی میکردم که بلکه گورش رو گم کنه بره وقتی رفت تو مسائل خانوادگی من دیگه از خودش و شوهرش شروع کرد گفتن که ما اصلا با هم تفاهم نداریم و هرروز دعوامونه و اصلا به فکر من نیست و … منم هی می گفتم درست میشه باید بخاطر بچه ها کوتاه بیاین و از این حرفهای کلیشه ای خلاصه گفت اوستا شما در هفته چندبار خانمتون رو میفرستید حموم اینو که گفت من فهمیدم کار تمومه دیگه تا ما رو نگاد ولکن نیست گفتم این چه حرفیه خانم قباهت داره ،که گفت شوهر من که ماهی یکبار هم نمیتونه منو بفرسته مگه خودم برام حالا هی شما میگی درست میشه کجاش درست میشه از این اصلا خوابیده درست بشو هم نیست منکه کلا هنگ کرده بودم نمیدونستم چی باید بگم اینم رفت و پنج دقیقه ای شد که دوباره اومد با یه سینی چای و میوه و اصرار که اوستا چایی سرد میشه بیا تا داغه بخور اومدم دستامو شستم که جایی رو بخورم تا استکان رو برداشتم دیدم چادر رو باز کرده این شلوار چسبون تنگ و تاب از اون بدتر جلو چشم من یه کمی هم خیسی رو شلوارش دقیق در کسش این به چند ثانیه نرسید که کیر ما یه لولی زد شاید دو قدم با من فاصله داشت همین نگاه زیر چشمی دو ثانیه ای رو گرفت و گفت آهان ببین اوستا کیر به مال شما میگن تا چشش به کس وکون من افتاد چه تکونی خورد و سریع دستش رو برد طرف کیر ما یه دست من بشقاب چایی یه دستمم یه کلوچه اینم صاف چسبید به کیر ما و گفت قربونش برام چه چیز کلفتی هم هست به زور خودمو کشیدم کنار و گفتم خانم چکار میکنی خجالت بکش حیا کن من زن دارم تو شوهر داری گناه داره برو کنار توبه کن خندید گفت مثل اینکه خیلی داغی اوستا من الان کیر میخوام می فهمی کیر من دوماهه گیرم نیومده امروز باید هرجور شده منو بکنی اصلا گناهش با من گفتم خجالت بکش تو شوهر داری گفت کدوم شوهر اون عملی شیره ای خیلی وقته از کار افتاده اون موقعش که سالم بود گهی نبود حالا که دیگه ریده و شروع کرد اشک ریختن و گفت شبها میرم کیرشو می خورم میمالم بلکه یه بخاری معجزه ای چیزی اصلا و ابدا میزنم در کسم میگم تکلیف اینو معلوم کن میگیره میخوابه دیشب بهش میگم نامرد منم آدمم نیاز دارم یه کاری کن برام میگه اوستا حشمت برقکار فردا اومد بگو بکنت اینو که گفت چشام چهارتا شد نفسم بند اومده بود اصلا فشارم افتاده بود یه وضعیتی گفتم کم دروغ بگو زن شرم کن گفت اوستا من از این انتر طلاق گرفتم و دوباره صیغه شدم که هر کار بخوام بتونم بکنم باور نمیکنی و بلافاصله رفت خواستم فرار کنم که جلو در ظاهر شد با یه صیغه نامه گفت ببین این از مردی افتاده منم بخاطر بچه ام وایسادم الانم اصلا باهاش نامحرمم تا زنگ بهش نزنم نمیاد خونه تموم خونه زندگی هم مال منه تا نکنی هم نمی زارم بری بد جور مونده بودم گیر دوباره دست منو گرفت گفت بیا تا یه چیزی بهت نشون بدم و از دری که وارد ساختمان میشد منو برد تو خونه یه کیف از تو دراور آورد بیرون و چندتا سند نشونم داد که خونه و هر چی بود از شوهره گرفته بود گفت حالا باور کردی دیگه حالیم نبود کی هستم وکجام گفت بشین تا برات یه چایی دیگه بیارم و اومد نشست سیر تا پیاز زندگیش رو گفت هوا گرم بود ولی در حد کولر روشن کردن نبود تازه دو هفته از پائیز رفته بود گفت در مقابل همه زندگیش ناچارا باید بمونم و نفس نکشم چون خانواده خودم و اون مجبورش کردن بعد طلاق همه چیز رو بزنه به نام من که دوباره بشم زنش ولی من بجای عقد دائم موقت شدم زنش ولی همه فکر میکنن من دوباره رجوع کردم و الان زن عقدیشم اینم که اصلا بخاری ازش پا نمیشه امروز صبح که میرفت صیغه رو پس خوندیم که بلکه از تو برام آبی گرم بشه تا امیدم نکن ،بیشتر به خواب وخیال و رویا بود تا واقعیت ولی شده بود دیگه گفت اگر شک داری زنگ بزن به خود انش و بلافاصله شمارشو با موبایل گرفت منکه هاج وواج بودم با صدای اوستا حشمت از اون طرف خط به خودم اومدم که گفت اوستا بیژحمت کار لیلا رو رابنداز نوکرتم دیگه بدتر از بدتر شد تلفن که قطع شد دیدم گلاویز منه اصلا تو این دنیا نبودم دیگه داشت چشام سیاهی میرفت خودش لباسهای منو درآورد و نمیدونم چقدر طول کشید که کرد و تموم شد در حقیقت من مورد تجاوز یه زن به شدت حشری قرار گرفتم وقتی کار تموم شد حموم کردم و دیگه کار نکردم شب زودتر تو رختخواب رفتم و به تمام اتفاقاتی که مثل یک خیال برام گذشته بود تا واقعیت فکر میکردم گاهی لبخند میزدم و گاهی اشک می ریختم و از شانس خوبم عیال در پذیرایی خوابش برده بود و تو اتاق نبود تا نیمه شب فکر کردم و افکار همانند لشگری مورچه درونم ذهنم رژه رفت تا به قطعیت رسیدم که لیلا که خوشگل و خوش بررو منم که حشری وداغ شوهرشم که نخود سیاه و مترسک سر جالیز چرا نکنم و صبح با عزمی جزم رفتم سرکار تا رفتم شوهر بی هنرش که زد بیرون پسرش رو هم بعد ساعتی فرستاد خونه خواهرش و اومد سراغم الکی مشغول کار بودم گفت خسته نباشی اوستا جونم که لبهام رفت تو لبهاش و گفتم درمونده نباشی اون روز سه بار تا شب کردمش الانم دارم میکنم صیغه منه تو خونه یکی دیگه زندگی میکنه اتاق شوهرش رو جدا کرده ولی کسه رو سفت وسخت میده به من نمیدونم باور میکنید یا نه ولی این چیزیه که الان موجوده ، من فقط میتونم یه دعا براتون کنم که خدا کنم کیرتون زودتر از خودتون نمیره فقط همین

نوشته: حشمت


👍 3
👎 13
6035 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

666775
2017-12-24 08:09:05 +0330 +0330

آخرش نفهمیدیم اوسا حشمت بکنه بود یا اون شوهر عملی ؟ لااقل یه دستی تایپ میکنی اخرش یبار خودت بخون ببین چ کسشری نوشتی جقی الدوله

0 ❤️

666821
2017-12-24 18:21:01 +0330 +0330

هیچ زنی اونقدرحشری نمیشه که برای کیرالتماس کنه.کوس مغزکله کیری چقدرجقیدی؟همه ی مغزت درراه جق به فنارفته

0 ❤️

666836
2017-12-24 21:20:30 +0330 +0330

خودت زنگ زدی به خودت؟
دروغ
دیس لایک

0 ❤️

666848
2017-12-24 23:34:00 +0330 +0330

دوستان عزیز این بدبخت در تماس تلفنی منظورش این بوده که اون یارو پشت تلفن داشته اسم این بدبخت رو میگفته و این بدبخت با شنیدن نام خودش از اون طرف خط تلفن یهو تازه بخودش اومده .لطفا سر این موضوع زیاد شخصیتش رو خورد نکنید بدبخت برقکار استاد ادبیات که نیست نگارشش یکم تخمیه .

0 ❤️

666899
2017-12-25 13:56:56 +0330 +0330

الهی آمین یا رب العالمین

0 ❤️