من و ندا

1401/09/24

سلام
واقعیت اولین بار که دارم داستان خودمو مینویسم
اسم من سامان
کارم عرق گیری البته عرق کشمش ۳۰ سالمه قدم ۱۸۹ وزنم ۸۵ کیلو هستم و بدنسازی کار میکنم.
معمولاً دنبال دردسر نمیگردم سود کمتر میخورم خیالم راحته مشتری دارم میاد ۲۰ لیتری ازم میبره.
یک شب رفتم تو پارک محله نشسته بودم دیدم یک خانوم جوان و زیبا چهره با چشم های سبز رنگ با سگش آمد از کنارم رد شد پارک خلوت بود.
فردا شب هم رفتم دیدم باز آمد با سگش سگه آمد سمتم من پاهام جمع کردم.
گفت آقا چرا این کار رو میکنی مگه سگ نجسه ؟
گفتم نه خانوم نجس نیست ترسیدم گازم بگیره
گفت نه آقا گاز نمیگیره بچه خوبیه منم نازش کردم یک سگ پشمالو زیبا بود بقلش کردم بعد گذاشتمش رو زمین.
خانومه گفت هر شب می‌آیی پارک ؟ گفتم نه چند شبه گفت تنهایی ؟ دوستی کسی ؟
گفتم نه من اهل دوستی نیستم.معمولا آدم ها برای منافع خودشون دوست میشن اگر براشون سودی نداشته باشی نمیمونند.
گفت میشه بشینم ؟
گفتم بفرمایید نشست گفت اشتباه میکنی همه اینجوری نیستن زدم تو حرفش گفتم تو چی ؟ تو چرا تنها می‌آیی گفت من با سگم میام گفتم به غیر سگت دوست نداری گفت چرا چندتا دوستیم گاهی میریم کافه دورهمی.
گفتم خوبه گفت کارت چیه ؟
روم نشد بگم مشروب میفروشم گفتم هیچی سهام شرکت ها رو خرید و فروش میکنم. گفت سود داره گفتم آره گفت فردا شب با دوستان میریم کافه دوست داری بیایی گفتم نمیدونم گفت بیا دعوت من بهت خوش میگذره منم قبول کردم فردا شب همون ساعتی که گفته بود رفتم دیدم تقریباً ۱۲ نفرن چندتا پسر و دختر دور همی نشستن اسم دختره ندا بود تا رفتم دیدم بلند شد باهام دست داد چقدر تحویل گرفت به دوستاش گفت بچه‌ها این آقا سامان دوست جدید امشب دعوت کردم بیاد همه بلند شدن دختر و پسر دست دادن و تحویل گرفتن دخترا به ندا تیکه انداختن رل جدید مبارک. اونم می‌خندید بعد کافه رفتم خونه دیدم پیام آمد آقا سامان انشاالله بهت خوش گذشته باشه دیدم ندا منم کلی تشکر کردم گفتم بله انشاالله جبران کنم گفت نه بابا مگه چیکار کردم گفت سامان جان یک گروه ۱۵ نفری هستیم دختر و پسر تو واتس آپ اجازه میدی ادت کنم گفتم بله و آوردم تو گروه کلی چت میکردم بهم فحش میدادن به شوخی منم فقط سلام کردم دیدم سلام من شد سوژه اینها و تیکه مینداختن و شوخی میکردن ندا پی وی پیام فرستاد ناراحت نشی بچه‌ها شوخی میکنند گفتم نه نگران نباش.
بعد رفتم تو گروه دیدم بچه‌ها گفتن بیایید این هفته پنجشنبه جمع بشیم دور همی ولی کافه نه بشینم خونه یک نفر.
منم پیش قدم شدم گفتم این هفته خونه من همه استیکر تشکر گذاشتن ندا گفت مشکلی نداری سامان جان گفتم فقط بچه‌ها اهل چی هستند؟
پایه مشروب هستند؟ دیدم همه گفتن آره منم پنجشنبه یک سفره پهن کردم از این طرف تا اون طرف اتاق میوه و چیبس و ماست موسیر و پفک و هایپ و ماشعیر و که حتی عکس سفرم تو اینستاگرام پیچید وقتی آمدن دیدن کیف میکردن فقط عکس میگرفتن خلاصه پیک پر میکردم و میدادم خودم شدم ساقی ندا نشست کنارم بهم گفت خیلی خیلی زحمت کشیدی گفتم کاری نکردم دیگه کم کم همه کنار کشیدن گفتیم و خندیدیم بچه‌ها رفتن من و ندا موندیم ندا هم بنده خدا کلی کمک کرد خونه رو تمیز کرد آمد روی مبل دراز کشید بهش گفتم خسته نباشی نگاه کرد و خندید.
با خودم گفتم الان اینم میره خونشون.
گفت امشب تا فردا صبح مهمون نمی‌خوای منم از خدا خواسته گفتم قدمت رو چشم بریم رو تخت رفتیم رو تخت خواب لباس هاشو درآورد با تاپی از پایین نافش پیدا بود از بالا تتو سینش و سینه هاش گفت بیا پیشم منم رفتم کنارش بلد نبودم از کجا شروع کنم.
دیدم بلغم کرد گفت خیلی زحمت کشیدی گفتم کاری نکردم لبامون تو هم گره خوردن شروع کردیم لب گرفتن منم با سینه هاش بازی میکردم چه سینه های من تاپشو و سوتین رو درآوردم لباس های خودمو درآوردم و بقلش کردم و لب میگرفتم و سینه هاشو می‌خوردم.
بزار از ندا بگم تقریباً هم سن بودیم ندا قدش بد نبود بدن پر و سفید داشت سینه هاش سایزش به قول خودش ۸۵ بودن.
شلوارک و شرتش درآوردم یکم ازش لب گرفتم با دستم رو سینش بود یک دست دیگه کسش بازی میکردم کیرم و گرفت گفت خوبه بزرگه گفتم آره بدش نیست تقریباً ۱۸ سانته کشیدمش پایین کیرم در کسش میمالیدم کسش خیس شده بود آروم چند بار گذاشتم و درآوردم صدای ناله هاش درآمد بود گفت داری زجرم میدی بزن دیگه منم شروع کردم گذاشتم توش وای چقدر گرم و خیس و شروع کردم به تلمبه زدن و سینه هاش عقب و جلو میرفتن چند دقیقه ای زدم یک دفعه جیغ زد آروم شد گفتم چته گفت هیچ بزنه نگو ارضا شد .
بهش گفتم پشتتو بکن دیدم دولا شد از پشت گذاشتم تو کسش چندتا تلمبه زدم گفتم آبم داره میاد کیرمو درآوردم آبم رو کونش خالی کردم بعد براش تمیزش کردم.
خوابیدم کنارش همدیگه رو بقل کردیم تا صبح دو بار دیگه سکس کردیم دیگه جون نداشتیم بلند شیم تا لنگ ظهر خوابیدیم بعد با هم رفتیم حموم یکم تو حموم با هم حال کردیم بعد ندا رفت خونشون وقتی رفتم تو گوشی تو گروه بچه‌ها دیدم چقدر چیز نوشتن عروس و داماد کجایید عروسیتون مبارک بابا رحم کنید. خیلی خندیدم
این داستان ما. ندا جان هم هنوز نمیدونه شغل واقعی من چیه خخخخ

نوشته: سامان


👍 6
👎 6
18101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

906765
2022-12-15 03:37:56 +0330 +0330

شبی قبل جقت ماشعیر خوردی مست شدی ؟؟؟ 😂

1 ❤️

906797
2022-12-15 09:11:48 +0330 +0330

اینم داستان بود نوشتی لعنتی ,کیر مارکوپولو به همراه خره ذکریا کاشف الکل , با کل زودپز ممد عرق گیر تو سولاخ کونت ,جوری که چیشاش بزنه بیرون ,بنگ فروش بدبخت چت کردی اراجیف نوشتی وقتمون رو تباه کردی

0 ❤️

906799
2022-12-15 09:14:24 +0330 +0330

حاضرم سر تخمام شرط ببندم ک یه جقی ۱۶ ساله ای،
خب کصکشا زیر ۱۸ سال نیایین کصشعر ننویسین،
ریدن تو سایت،
دوساعت از سفره میگن ۲ دقیقه از سکس

0 ❤️

906839
2022-12-15 19:51:23 +0330 +0330

خخخ خئو ک‌ی‌ررررررر خرررررر
پلشت
مگه جک تعریف میکنی

0 ❤️

906902
2022-12-16 03:30:00 +0330 +0330

قول میدم فرق کوس و دوعدد پرانتز باز و بسته را نمیدونی

0 ❤️

907061
2022-12-17 02:50:58 +0330 +0330

دیوث لیوان اب رو بو می کنی سگ مست میشی بعد ساقی عرقی؟
بیا برو شیر فلکه آب تهران به کونت

0 ❤️