مهسا و دوستش شیرین

1392/12/02

این یه خاطرس نه یه داستان . دیگه خسته شده بودم . مثل همه ای پسر های هم سنم دلم می خواست یه سکس واقعی بکنم . دیگه از منت کشی یه مشت دختر از خود راضی خسته شدم .سکس داشتم سه چهار بار از پشت ولی بقیش همش لا پای بود که هر کدوم برام کلی هزینه داشت از شارژ گرفته تا پولی که باید براشون خرج می کردم اخرش هم با یه ساک زدن که فقط سه ثانیه طول می کشید تموم می شد . خسته شده بودم با قبول شدن تو دانشگاه دنبال یه تغییر بودم خدا رو شکر دولتی قبول نشدم که یه مشت بچه خرخون که تا حالا جق نزدن یا به خودشون ور نرفتم یه جا باشم . مثل اکثر ادمای تنبل دانشگاه ازاد رفتم . یه دنیای دیگه . از همون اول دنبال یه دختر درست حسابی بودم یه ترم که گذشت . با سه تا از دخترا رفیق شدم ولی فایده نداشت بازم مجبور بودم برای یه لب گرفتن دختره را از در خونش تا دانشگاه و از دانشگاه ببرم خونشون . تا این که یکی از بچه ها انتقالی گرفت رفت بجاش یه دختر امد به نام مهسا . یه تیکه کامل انقدر سکسی بود که استادم تو کفش بودن . بد جوری رفتم تو نخش اما پا نمی داد کم محلی می کرد پولداربود خودش ماشین داشت . ولی هنوز یه برگ برنده داشتم مغناطیسم فول بود انم به خاطر پسر عموم بود که فوق لیسانس داشت. روزی که می خواستم رسید . کارش گیر بود به من تا یادش بدم تو حیاط دانشگاه می تابیدم که یه دفعه امد به سمتم همش یه دختره دنبالش بود به نام شیرین مثل بند تمون دست از سرش بر نمی داشت . امد پیشم گفت اقای احمدی . گفتم بله نشنیدم . گفت اقای احمدی می خواستم تو درس مغناطیس کمک کنی . گفتم احمدی نه فرهاد. گفت باشه فرهاد میشه ؟ گفتم مهسا بعد اون همه کم محلی حالا انتظار کمک داری که یه دفعه شرین با صدای بلند گفت مهسا نه خانوم سلامت . من در جواب گفتم اخه پولکی (فامیلی شرین نباتی بود ) به تو چه می پری وسط برو پی کارت داریم بحث خصوصی می کنیم . با ناراحتی گفت باشه ولی خیلی بی شعوری (یه لذتی داشت حالش گرفتم )رو به مهسا کردم گفتم یه شرطی داره که بهت یاد بدم گفت چی گفتم از این کارات دست برداری بابا منم دل دارم . (البته فقط دلم گیر اون کون گندش بود نه خودش )مجبور بود قبول کنه وگر نه سه واحد را به گا می داد .ادرس خونشون را داد تا جمعه برای درسخوندن برم خونشون . رسیدم در خونشون دیدم این پولکی هم اون جاست . حسابی نقشه کشیده بودم امشب بکنمش حالا خرمگس داشتم . بدون این که به روم بیارم شروع کردم به درس دادن . مامان مهسا از باباش طلاق گرفته بود (بعدا فهمیدم بابای مهسا زن باز بوده ) بابای مهسا رئیس بانک بود . تقریبا یک ساعت گذشته بود که بابای مهسا امد تو بالکن بعد از کلی سلام علیک . گفت که باید برم بانک (خودم می دونم بانک جمعه ها تعطیله اما می گفت کارا عقبه البته بهمنش بود می خواست بره پی کثافت کاری ) اگه کاری داشتی به خاله بگو پائینه (مهسا اصلا خاله نداره اما بابای مهسا به نوکرشون میگه خاله با این کارشم می خواست مامان مهسا را مسخره کنه که یعنی مامان مهسا مثل نوکر ها بوده ) حدود نیم ساعت گذشت از رفتن بابای مهسا که خاله امد بالا گفت خانوم کاری ندارید . مهسا گفت نه ممنون خاله گفت من باید برم خریدای خونه رو بکنم . شما چیزی نمی خوای . مهسا یه مشت سفارش داد گفت همینا را بخر. چند تا شامپوی خارجی گفت که اسمش را منم نمی تونستم بگم (می خواست بفرستتش پی نخود سیاه ) . وقتی خاله از خونه رفت مهسا از کنار نرده های تراس امد کنار شالش را از سرش کامل در اورد یه دفعه دیدم شرینم شالش را در اورد . رو به مهسا کردم گفتم عزیزم اب باشه تو یه پا غواصی . خندش گرفت امد جلوی پام نشت صورتش را اورد جلوی صورتم شروع کرد به لب خوردن چه لبای داشت از هر لبی که تا حالا گرفته بودم لذت بخش تر بود نمی دونم به خاطر احساسم بود یا این که مثل بعضی دختر ها زبونش را تا ته نکرد تو حلقم . نمی دونم کی شرین رفت . دیدم نیست گفتم شاید می خواسته ما راحت باشیم بهش افتخار کردم که این قدر تحمل داشت . بلند شدیم رفتیم تو اتاق مهسا گفتیم همسایه ها یه وقت جق نزنن یا شایدم تلفن به پلیس دیدم شیرین لخت کامل رو تخت دراز کشیده با ناراحتی گفتم یعنی چه چرا تو لختی که یه دفعه مهسا پرتم کرد روی تخت شیرینم با یه چیزی مثل دست بند منو بست به تخت . داشتم از تعجب می مردم یعنی چه . بعد از گذشت چند دقیقه فهمیدم این دو تا با هم لزن البته ازن اون حرفه ای ها . شروع کردن با هم حال کردن خیلی با حال بود وقتی داشت لب از مهسا می گرفت انگار خودم داشتم این کار می کردم . لباس مهسا را در اورد وای سینه داشت راست کلت . نمی دونی چی بود تعجبم از توک پستوناش بود یه توپ سفید که سرش یه دایره ای قهوی با یه قله تقریبا چند هزار پای که عالی بود . داشت کیرم از درد می مرد دیگه نمی تونستم تحمل کنم گفتم منم قرار باشم یا قرار فقط تماشا کنم . به هم نگاه کردن بعد هم زمان با یه لبخند رو به من چرخیدن مهسا دوباره شروع کرد به لب دادن شیرین هم لباس هام را در اورد وقتی شورتم را در اورد گفت بابا ایول چیکار کردی . چرا این قدر بزرگه ؟ گفتم دوستش داری ؟ گفت اره فکر کنم تو هم این دوست داشته باشی که یه دفعه یه کیر مصنوعی از زیر تخت اورد بیرون ترس کل هیکلم برداشت . گفتم . الان دهنم را می خواد با این اسفالت کنه . شیرین گفت این اگه بره تو کونت دوست داری ؟ اشاره کردم به کیرم گفتم اگه این بره تو کونت دردت میاد ؟شیرین گفت خیلی پروی پرید سمت من تا دهنم سرویس کنه که مهسا جلوش را گرفت . اونم چه جوری گفت این پسرا کونشون کثیفه دیگه باید بندازیمش دور . این هم از طرفداریش . شروع کرد مهسا به ساک زدن . زیاد خوب نبود حال نمی داد . می خواستم ببینم شیرینه چیکارس . دستام را باز کرده بودن مهسا را گرفتم اوردم بالا شروع کردم به لب خوردن . با دستم به شیرین اشاره کردم که کیرم رو بکنه تو حلقش وای نمی دونی داشت چی کار می کرد مثل یه جارو برقی بود عالی کیرم تا ته حلقش می کرد یه چیزی تو ما یه های لاولیس بود عالی . من فقط مونده بودم که چرا خفه نمی شه انقدر خوب ساک می زد که من که دیر انزال بودم را کاری کرد که تمام ابم را تو دهنش خالی کردم . حسابی حال کرده بودم نمی خواستم تموم بشه من هنوز کلی جا داشتم دو یا سه بار دیگه می تونستم ابم را بریزم . شیرین داشت حالش به هم می خورد هی توف می کرد وسطشم به من فوش می داد مهسا خودش را کشید عقب رفت روی کیرم. کیرم را با دست گرفت می خواست بکنه تو کسش که یه دفعه گفتم می خوای چی کار کنی گفت نترس بازه ( سال قبل باباش وقتی میاد خونه انقدر مست بوده که نمی فهمه داره چی کار می کنه که میزنه پرده ای دخترش را کنار البته دستش درد نکنه .)من که خیلی خوش حال بودم زدم تو کسش تلنبه می زدم نگو نپرس قبلا کوس دو تا جنده تو شمال با رفقا گذاشته بودم ولی این یه چیز دیگه بود . شیرین از دست شوی بر گشت پیشمون شروع کرد به لب خوردن من . اخر حال بود . ابم که داشت می امد سریع کشیدم بیرون تا امدم جلوش با یه دستمال کاغذی بگیرم اما دیگه دیر شده بود خودش امد ریخت رو روتختی حسابی گند زد به همه جا من که قیافه ای مهسا با شیرین را عصبانی دیدم گفتم من برم دست شوی انگار بهتره . خودم را تمیز کردم لباسام را که پوشیدم دیدم مهسا رو تختیش دو رو بوده ولی شب باید رو اب منی ها بخوابه . اولین سکسی بود که برام هیچ هزینه ای نداشت تازه . بعد از اون روزهم کس می کردم هم بهترین لباسا و بهترین رستوران ها را با مهسا و شیرین می رفتیم اونم به حساب مهسا عالی بود . از مهسا بهتر برای من پیدا نمی شه الان دیگه فکر کنم عاشق خودش شدم به علاوه شیرین ساکر.(من این اس را روش گذاشتم ) ممنون که خاطره ای من را خوندید . جون هر کی دوست دارید فوش ندید . هر چی می خواید بگید انتقادی با شه نه تخریبی. ممنون شما فرهاد معروف به اتیش


👍 0
👎 0
91583 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

413422
2014-02-21 14:08:51 +0330 +0330
NA

دیگه از این سوژه های تکراری خسته شدم. نخوندم جز چند خطر اولش رو. بابا پریچهر خانوم ،‌ من رو دور سرت بگردون بازم بنویس تو رو خدا . خیر ببینی

0 ❤️

413423
2014-02-21 14:53:00 +0330 +0330
NA

سیحدیر بچه،تو جلق از سرت هم زیادیه.

0 ❤️

413424
2014-02-21 16:34:50 +0330 +0330
NA

آه ه ه ه! او و و وخ هوس سکس کردم!چرا اینجوری شدم؟!
داستانو نخوندم اما فکر کنم یکی این اطراف مغناطیسش خوبه!
وای دیگه تحمل ندارم، هرکی مغناطیسش خوبه، خودشو نشون بده…

0 ❤️

413425
2014-02-21 18:36:53 +0330 +0330
NA

فوحش نمیدم.خودت میدونی که همه میدونن داری توپ میزنی ولی دیگه توپ نرسیده نزن و ننویس.(باشه)

0 ❤️

413426
2014-02-22 03:26:17 +0330 +0330
NA

جناب ماهونی شما بهتر از بنده میدونین که فقط خط اولش واقعیت داشت.
این مجلوق نگاه کرده دیده هیچ نکته مثبتی در وجودش نیست، فقط یه پسر عمو داره که فوق دیپلم فیزیکه، به عقل ناقصش رسیده که همینو بکنه سوژه داستان جقیش…
بعدش با یکی از فیلم سکسیهایی که بیشتر از همه باهاش زده بوده، مخلوطش کرده و این ماجرای مسخره رو ساخته. در آخر هم با خودش گفته: من که بستم، بذار تکمیلش کنم. آره دختره همه جوره خرجم میکنه…

  • آدم بدبختی که اول داستان به تصویر کشیده شده، نمیتونسته همچین دیالوگایی با دختره داشته باشه
  • یه دختر پولدار (که تنها گیرش ضعف توی یه درس بوده) میتونسته یه معلم خوب برای درساش بگیره، نه یه جقو!(بعدأ میبینیم که همه کار کردن بجز درس خوندن!!!)
  • شیرین نباتی( سطح هوش نویسنده در نامگذاری شخصیتها رو میبینین؟!)، هی حرص میخورده و هی حال میداده…
  • بعدش هم به قول علیرضا جان همه چیز خود به خود جور شده…باباش رفته بانک. نوکر(یا
    کلفت، نفهمیدم!) رفته خرید(و بابای این کاره دختره به نوکرشون نسپرده بود که تنهاشون نذاری).اوپن بودن دختره و…
0 ❤️

413429
2014-02-22 05:09:00 +0330 +0330
NA

یادمه یه فیلمی دیدم از راکی خیلی سال پیش،خودش تنهایی تمام ارتش شوروی رو منهدم کرد .حتی یه تیر هم بهش نخورد .داستان تو هم اینجوری بود .همه چی بی دردسر برات جور میشد .
آخه مردک یه جق هم بخای بزنی »که خیلی زدی تا حالا « بازم بیشتر از داستان تو دردسر داره .یه چی بگو بگنجه .صد رحمت به فیلم هندی.

0 ❤️

413430
2015-07-18 18:08:28 +0430 +0430

اون قسمت فحشو بچه ها زحمتشو کشیدن,خیرشون قبول…اما داستان,افتضاح بود

0 ❤️

584613
2017-03-19 04:48:23 +0330 +0330
NA

(dash) ?

0 ❤️