نوجوانی تا جوانی آرش

1402/01/22

آرش متولد ۵۵ این چهارمین پست من با اسم دهه پنجاهی هستش و قسمت های قبلی اینها هست (۱, ۲ و ۳)مختصر بگم اولین ارتباطم قبل بلوغ با پسرخاله ام بود که به لورفته و آبروریزی منجر شد بعد تو تهران سکس یه دختر و پسر رو دیدم که همونشب واسه اولین بار آبم اومد و بالغ شدم و سال بعدشم دختر همسایه رو لخت تو حموم دیدم حالا خواستید داستان‌های قبلی رو بخونید ولی در کل هنوز جا خوبش نرسیدیم این پست هم زیاد شاید جالب نباشه ولی همه رو میخوام بگم تا برسم به جا خوبش تابستون هفتاد بود تو کوچه بودیم و از سکس حرف میزدیم هوا یکم تاریک شد سه تا از هم محلی هل بلند شدن گفتن نا میریم جایی علی و سعید و رامین علی که معرف حضور هست همونی که پسر خاله منو می‌کرد و کتکش زده بودم پدر رامین معلممون بود و سنن کوچکتر از ما بود حدودا سیزده میشد با رفتنشون حسن گفت رفتن رامین رو بکنن گفتم جدی گفت آره بخدا خونه خدیجه خانم هر روز می‌کنند خدیجه خانم یه پیر زن مسن بود که هیچوقت حموم نمیرفت و بو میداد حیاطش از بس تمیز نشده بود شده بود جنگل و محل بازی ما دیوارهای بلندی هم داشت ولی از کوچه با المک گاز و از داخل با یه درخت توت میشد رفت بالا ولی من و علی همینطوری هم میرفتیم بالا گفتم بریم ببینم گفت برو من‌نمیام منم پشت سر سه نفر رفتم و آروم رفتم رو دیوار خدیجه خاله هیچی دیده نمیشد رفتم تو حیاط اونجا به نحوی برای قائم موشک یا مخفی شدن پاتوق بود زیاد میرفتیم تو اون حیاط پر بود از درختهای تمشک و انار با شنیدن صدای پچ‌پچ وایستادم و پاشتری خیلی با احتیاط جلو رفتم حدث میزدم کدوم قسمت حیاط هستن دیدم بله علی وایستاده و رامین جلوش خم شده سعید هم ده قدمی جلوتر به در خونه خدیجه نگاه میکنه نیاد بیرون علی گفت بازکن رامین میگفت نه لاپایی بزن علی میگفت باشه ولی درازبکش رامین گفت عه میخوای عین اونوقتا اذیت کنی نمیخوابم علی یکم زور کرد ولی رامین پا نداد و علی یدفعه خواست سرپا محکم بکنه تو که انگار بد رفت و فکر کنم کیرش کج شد که خودش داد زد و خدیجه خاله اومد تو ایوان و ترکی گفت کیمدی اوردا علی رامین رو ول کرد و سریع طرف دیوار رفت و بالا رفت و پرید خدیجه خانم با جارو داشت میومد پایین فکر کنم ۷۰ سالی داشت ولی فرز بود منم سریع رفتم رو دیوار و پریدم سمت کوچه خدیجه خانم خودش رو رسوند پا درخت توت و چند تا با دسته جارو زد به پای سعید که بالا می‌رفت ولی سعید هم در رفت و راه برای فرار رامین بسته شد هرچند رامین رو ندیده بود من آروم رفتم سر کوچه خودمون علی و سعید هم بدو رفتن طرف خونه هاشون مدینه خاله از در اومد بیرون من رفتم داخل کوچه منو ندید ولی از پشت علی و سعید رو در حال دویدن دید و شروع کرد به فحش دادن چند لحظه بعد چند همسایه در اومدن و منم اومدم بیرون البته قبلا هم چند باری خدیجه خاله از دست بچه ها شاکی شده بود یهو به من و یکی از مردهای محل گفت بیاین ببینین بازم کسی هست مرد وارد شد منم پشت سرش خوشبختانه مرد رفت طرف دیگر و منم که کاملا میدونستم رامین کجاست رفتم طرفش و مستقیم رفتم بالا سرش با دیدن من کم موند سکته کنه خصوصا که تاریک هم بود و نشناخت‌ قبل اینکه چیزی بگه گفتم هیس همینجا بمون صدات در نیاد بذ ار خلوت بشه میام درت میارم بعد یگم الکی گشتن برگشتم و گفتم اینور که کسی نبود خلاصه کم کم محل خلوت شد من هم باید ۱۰ میرفتم خونه هم واقعا به رامین دلم‌میسوخت دیگه دل زدم به دریا و از پشت خونه که تو کوچه بن بست بود رفتم رو دیوار و آویزون شدم اونور پریدم و رفتم طرف رامین و آروم صداش کردم بچه بیچاره هم خودش رو خیس کرده بود و از ترس وارفته بود طوری که وقتی کنار دیوار قلاب هم گرفته بودم‌نمیتونست بره بالا به زور رفت بالا و پاشو رو شونه و سرم‌گذاشت و خلاصه کشید بالا و منم رفتم بالا و پریدم اونور و گفتم آویزون شو میترسید خلاصه آویزون شد و من گرفتمش اونجا فهمیدم خیس کرده خودشو با هم راه افتادیم و رفتیم طرف خونشون حرفی بینمون رد و بدل نشد فقط داخل رفتنی گفت آرش مرسی نجاتم دادی جبران‌میکنم از فرداش با علی و سعید قهر کرد چند روز بعد تو کوچه بودیم که یه ساختمان نیمه ساز بود تو محل که ما از طبقه دومش میپریدیم رو خاکها کاری که عمرا بچه های امروزی بتونن بکنن البته همه نمیتونستن و میترسیدن من پریدم ۵ نفری بودیم رامین هم اومد بالاولی کپ کرد من هی تشویق کرد بپره ولی گفت نه میترسم یکی هم بالا بود پرید و یکم پاش درد گرفت دیگه ترس رامین بیشتر شد بچه هایی که پایین بودن به اونی که پاش پیچ خورده بود کمک کردن ببرن خونه این شد اتفاقی بی برنامه با رامین تنها شدم هوا تازه داشت تاریک میشد رامین گفت من برم گفتم پس نمیخوای جبران‌کنی تو فکرم افتاده بود یکم از رو شلوار بمالم بهش هنوز راست هم نکرده بودم رامین جا خورد و گفت چجوری گفتم همونطوری که برای علی میکردی من‌من کرد و خواست حاشا کنه که گفتم همه چیز رو بهم‌گفتن همونشب هم سرپا داشتی میدادی قبلش که درازت میکردن رفتم طرفش و گفتم البته من عین اونا نامرد نیستم جات بذارم و دستی به پشتش زدم که پرید جلو و گفت نه نمیخوام به کوچه سرکی کشیدم بچه ها نبودن از پشت بغلش کردم و فشار دادم کیرمو از رو شلوار میکردم لا پاش و گفتم پس گفتی جبران‌میکنی گفت نه بخدا دردم میاد صورتشو بوسیدم که با تعجب بهم نگاه کرد و گفتم دردت اومد نمیکنم من بلدم چیکار کنم دردت نیاد همینطور میمالوندم به پشتش که گفتم دهنتو میکنم دیدم‌گفت باشه از دهن فقط خوب من جا خوردم تا اونروز فقط یه بار مهدی چند ثانیه گرفته بود دهنش گفتم باشه ولش کردم گفت بیا بریم زیر راه پله کسی هم بیاد بفهمیم رفتیم روی سنگی نشست و گفت در بیار درآوردم که گفت وای چرا دودول اینقده گفتم بزرگه گفت آره گفتم بخور دهنشو باز کرد و کرد دهنش عقب جلو می‌کرد ولی میک نمیزد انگار تو یه محفظه خالی داشتم‌میزدم زیاد کیف نمی‌داد ولی خیلی بهتر از مهدی بود لااقل ادا در نمی‌آورد با دستم نازش میکردم کم کم به اوج‌نزدیک میشدم پرسیدم اومدنی چیکار کنم گفت ترو خدا بگی بریزی بیرون گفتم باشه نزدیک شدم گفتم درآورد ولی نرسیدم پیشاب با آب دهن رامین قاطی شدم بود یکم برام جق زد و گفت نرسیدی گفتم برگشت گفت تو سوراخ نکنیا لای کونم بذار گفتم درآر فوری شلوارشو درآوردو خم شد گذاشتم لای لمپراش و بالا پایین کردم کاملا لیز بود به سوراخ کونش فشار دادم سرش رفت تو وای چه قدر داغ بود رامین هیچی نگفت انگار خودشم بخواد گفتم تو رفت گفت آره گفتم هروقت اذیت شدی بگو در بیارم چیزی نگفت خواستم لبشو ببوسم ولی با یاد ساک زدن صورتشو بوسیدم و دستمو رو شکمش کشیدم و گوششو گرفتم تو دهنم یهو حشری شد و خودش یکم فشار داد طرفم کیرم تا نصف رفت تو ولی دردش گرفت و گفت وای دردم اومد یکم درآوردم و آروم تلمبه زدم همونطور نصف کیرمو کرده بودم وبازی میدادم رامین میکفت تروخدا یدفه فشار ندیا من تو حال خودم بودم اینم برام اولین بار بود نمیخواستم تند حرکت بدم که آبم بیاد گفتم نه رامین جان من اذیتت نمیکنم همونطور تا نصف و گاهی خیلی آروم یکم بیشتر میکردم تو هر وقت فشار میدادم میخواست فرار کنه گوششو مکیدم باز دیدم خودشو شل کرد داد طرفم قلقش اومد دستم دو تا گوشش رو محکم میک میزدم و آروم فشار میدادم دیگه به اوج رسیدم آخرش رو یکم بیشتر فشار دادم و تا ته کردم رامین یه وای مامانی گفت ولی نگفت در بیار و همونطور نگه داشتم یهو عین فوران آتشفشان آبم اومد چنان بدنم داغ شد که نگو و تمام آبم رو تا قطره آخر خالی کردم تو یکمم نگه داشتم کیرم خیال خوابیدن نداشت درآوردم ولی بعد درآوردن پشیمون شدم کل کیرم گهی شده بود و نه میتونستم بکنم تو شلوارم نه چیزی بود تمیزش کنم با چندش به خودم نگاه میکردم رامین شلوارشو کشید بالا و رفت منم پشت‌سر با به وضع چندش و حال به خوردگی رفتم خونه و یکسره حمام یادمه تو حموم توبه کردم دیکه نکنم ولی با همین رامین ۶ مرتبه دیگه بودم مرتبه آخر شورت مامانش رو پوشید و خودش تحریک‌میشد از مادرش تو سکس حرف بزنم مادرش متوجه شد رامین شورتش رو پوشیده و داستان شد با اینکه پا من وسط نیومد ولی دیگه تمام شد جالب اینکه رامین بدنسازی رو شروع کرد بدنش فوقالعاده رو فرم ا‌مد و غولی شد و علی و سعید و دوسه باری به هر بهونه کتک زد ولی تا الان همیشه با من با احترام رفتار کردن

نوشته: دهه پنجاهی


👍 3
👎 3
12001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

922776
2023-04-11 02:42:02 +0330 +0330

راست کردم

0 ❤️

922788
2023-04-11 05:56:46 +0330 +0330

عه عه عه…حالم بهم خورد

0 ❤️

922814
2023-04-11 12:20:59 +0330 +0330

خط اخرش باحال بود :)
کتک زد اونا رو 😂

0 ❤️

922849
2023-04-11 18:33:00 +0330 +0330

خب از در میرفتید بیرون

0 ❤️

922929
2023-04-12 03:30:42 +0330 +0330

موضوع خیلی خوبی بود درسته که حقیقت را نوشته بودی ولی داستان اروتیک باید لذت ببری حداقل راس کنی ولی خوب نپرور نده بودی امید وارم گه بعدی ها رو کمی با حس و حال بیشتر بنویسی موفق باشید

0 ❤️

923826
2023-04-17 14:27:41 +0330 +0330

چون دهه ۵۰ وجود خارجی نداطتم از اظهار نظر معذورم

0 ❤️