هر چی میریم جلو خراب تر میشیم

1395/03/19

تقدیم به اون یارو سیگاریه تو تهِ پارک فدک که بهم گفت :
بعضی وقتا چاره ای نیست ، اگه دیوونه بازی در نیاری کسخل میشی …


پشت پیکان رضا بقال رو پر از قمه ممه کردیم و راه افتادیم بریم انزلی تا حساب اون پسره رو که می گفت تهران پر از جنده است بذاریم کف دستش .
من شاگرد رضام و از اونجا که مغازمون کلا 5 ، 6 تا مشتری بیشتر نداره از صبح تا شب تو این سایت وِلیم . باسه همین هم هست انقده حساس شدیم …
رضا بقال در کل آدم کاریزماتیکیه . کچل و شیکم گنده است و خیلی چیزا سرش میشه .

تازه تو جاده افتاده بودیم و داشتیم برای شصت و سومین بار به تنها آهنگ موجود تو ماشین – هر چی میریم جلو … – گوش می کردیم که رضا گفت حوصلش رفته .

  • حالا که وقت زیاد داریم برو چند تا داستان بخون .
    قبول کردم . اولین داستان راجبه یه مادربزرگ آلزایمری بود و عشق جوونیاش . به خط سوم نرسیده بودم که رضا گفت :
  • بیخیال … کامنت بذار کیرم تو مامانبزرگت !
    گذاشتم ، منتشر شد .
    رفتم سراغ بعدی . سکس خشن یه بچه سال با زید مهدکودکیش بود . آخرش که رسید به رضا نگاه کردم و دیدم صورتش غرق اشکه …
  • یالا بنویس …
  • چی ؟
  • بنویس ، غرق شدم … روایت خرده پیرنگی که استفاده کرده بودی کار رو از پست مدرن هم فراتر برده بود …
    نوشتم ، به دلیل غیر مجاز بودن منتشر نشد .

از اینکه میدم رضا از داستان خوندنم چقد داره حال میکنه حسابی کیف کرده بودم . تا داغ بود باید می چسبوندم . رفتم بعدی اما نزدیک بود ماشین بره تو خاکی ها . اشکای داستان قبلی پلک های رضا رو حسابی سنگین کرده بودن .

  • بذار من جات بشینم اوستا ، تو بیا بخون .
  • باشه .
    نزدیکای عوارضی کرج ، همونجوری در حال حرکت جامونو عوض کردیم و رضا شروع کرد :
  • به سلامتی شبی بدون مرز …

جاده چالوس آخراش بود که بالاخره داستانه تموم شد . قسمت اولش .
رضا با دهن کف کرده گفت :

  • خیلی گشنمه پسر .
    هیچ مغازه ای تو دیدرسم نبود باسه همین خیلی خرکی تصمیم گرفتم بپیچم تو جنگل . پیاده شدیم و دنبال یه چیز بدرد بخور برای خوردن گشتیم .
    رضا یه مشت قارچ سمّی پیدا کرد ، منم یه بوته خیار . رضا ترجیح داد همون قارچ سمّیه رو بخوره .

دوباره راه افتادیم . از دماغ رضا خون اومد . گفت :

  • حتما مال گرمای هواست .
    یه ربع بعد از گوشه ی چشمش .
  • حتما تو جنگل پشه رفته تو چشمم .
    داشت تو گوشش هم دستمال فرو می کرد که دیگه خون بالا آورد . اولین درمونگاه نگه داشتم ، رضا رو بغل کردم و بردم تو .

داخل اتاق انتظار نشسته بودم . فک کنم دکتر با شست و شوی معده ی رضا به مشکل خورده بود ، دلم به ناله هاش میسوخت …

حوصلم سر رفت . یکی از بروشور هایی رو که روی میز پخش و پلا شده بودن برداشتم . مال یه کمپانی شربت قبل از سکس بودش با این شعار :
چیره بخورین تا به همه چی چیره بشین .

بروشور رو گرفتم سمت منشیه که داشت تندتند یه چیزی رو تایپ می کرد و پرسیدم :

  • خانوم قیمتش چقده ؟
    انقد گرم کار بودش که اصلا سرش رو نیاورد بالا .
  • با مکان سیصد .
    فک کنم منظورمو اشتباه گرفته بود ولی به هر حال داشت گرون میگفت .
  • اگه بلد باشی دوربینای مدار بسته رو پاک کنی باهات راه میام .
  • من وارد نیستم ولی یه ویزیتور رو میشناسم که کلا کارش اینه . میگم بیاد کارِتون رو راه بندازه .
    بهم نگاه کرد . ازم خوشش اومده بود .
  • بیا یه دور رفاقتی بهت بدم …
    قبول نکردم . میدونم کسخلم اما چند تا دلیل وجود داشت .
    اولاً یارو خوب کُسی بود ، ولی خب من استایلم یه جوریه که وقتی دارم میرم ، انگار دارم میام …
    دوماً حالشو نداشتم .
    سوم هم اینکه دلم برای آب و هوای تهران تنگ شده بود ، میخواستم زودتر برگردم .

پایان

سرنوشت رضا بقال چی شد ؟ نمیدونم .
سوار ماشین شدم و راه افتادم که برگردم . رضا آدم روشنفکری بودش ، مطمعنا از اینکه داشتم ولش میکردم و پایان داستانمون رو باز میذاشتم خوشش می اومد .

به پلیس راه آمل که رسیدم ( نپر کامنت بذار " تو که گفتی جاده چالوس دروغگو" . دوست داشتم برگشتنی از هراز بیام ) خلاصه دم پلیس راه ضبط رو روشن کردم و خودمم شروع کردم به زمزمه کردن ،
یه خط بِت میدن تا تَش بری
یه فصل از کتاب
که تَش بگی
همون آدم خوبه بازم ول معطله
اون که قصه بلده
چرا همرنگمه …

برچسب : کسشر مطلق ( اونی که ادمین گذاشته فِیکه )

نوشته: او.


👍 28
👎 6
24301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

544144
2016-06-08 21:05:33 +0430 +0430

خیلی جالب بود. با اینکه درهم و برهم بود من خوشم اومد

2 ❤️

544145
2016-06-08 21:07:46 +0430 +0430

مهدی شاد باشی …

نازی خانوم کلی مچکر

0 ❤️

544146
2016-06-08 21:08:09 +0430 +0430

خوب بود ولی کم بود.
شهوانی داستان نویس پست مدرن کم داشت. ادامه بده اما پرملات تر

1 ❤️

544148
2016-06-08 21:11:03 +0430 +0430

ک میم نون جی آر ! ?

0 ❤️

544151
2016-06-08 21:12:55 +0430 +0430

چاکر سکسیرو

0 ❤️

544160
2016-06-08 21:27:04 +0430 +0430

موشولی ?

0 ❤️

544175
2016-06-08 22:07:22 +0430 +0430
NA

جناب او میدونی که دوست داریم ولی ای کاش هدفی رو که داستان رو باهاش شروع کردی رو به انجام می رسوندی!!

2 ❤️

544181
2016-06-08 22:54:11 +0430 +0430

سان مستر جان اونجوری یهو تبعیض نژادی میشد شر میشد …

1 ❤️

544182
2016-06-08 22:56:42 +0430 +0430

وای خدا…دو سه روزه داستانا کمدی شدن!میخندم دردم میگیره!کل امحا و احشام ویبره میرن.
درود بر تو او. جان!نوشته هات خیلی عالیه ادامه بده!حداقل نکاتشون ظریفه باز بپیجورایی یه انتقادی میشه

1 ❤️

544183
2016-06-08 22:59:59 +0430 +0430

پرابلم ?

0 ❤️

544192
2016-06-09 00:50:27 +0430 +0430

دوستان که داستان میذارین ادرس ساقی رو بدین ما کلی وقته فاز نگرفتیم

1 ❤️

544224
2016-06-09 08:18:50 +0430 +0430

کسکن جان آدرسش رو همون اول گفتم ، ته پارک فدک .

شادی نمیدونی چقد احساس خوبی داشتم نظرتو خوندم .

مموشی چاکریم .

0 ❤️

544230
2016-06-09 08:40:32 +0430 +0430

كيرم توفرق اوستاتو خودت کیری،ریدم به اون وانت تخمیت لگن کس کش خر یابو این چی بودگذاشتی

0 ❤️

544277
2016-06-09 18:02:26 +0430 +0430

با تموم چیزایی که بعدش پیش اومد باز هم من شک ندارم رضا انتخاب درستی کرد …

0 ❤️

544281
2016-06-09 18:57:06 +0430 +0430

I like it, bravo
با این که قسمت عمدش کسشر بود ولی خوشم اومد.

2 ❤️

544298
2016-06-09 22:02:22 +0430 +0430
NA

نظر شما چیه؟ چرت وپرت ننویس اقای محترم

1 ❤️

544302
2016-06-09 22:23:59 +0430 +0430

ینی ادمین هم کف کرده از اینهمه بی سروته بودن. “هرچی میریم جلوتر خراب تر میشیم” یعنی هرچی میریم جلوتر، ملت کسخلتر میشن

1 ❤️

544354
2016-06-10 12:46:40 +0430 +0430

کس شر های ی کس مغز کون فندقی واقعا زیباست…احسنت ب تو…

1 ❤️

544368
2016-06-10 15:55:25 +0430 +0430

نه داستانی بود و نه جریان داستان ولی بدون کس و شعر بگم دست به قلمت عالیه. شروعت محشر بود

1 ❤️

544387
2016-06-10 19:57:30 +0430 +0430

دمت گرم،من هنوز دارم ميخندم!!!:)))

1 ❤️

544390
2016-06-10 20:08:18 +0430 +0430

ایول مرد
نمیدونی چقدر یهو دلم خواست الان گلی حشیشی چیزی داشتم میکشیدم و باز این داستانتو میخوندم و میریدم به این ترک کردن 14 ساله دود

1 ❤️

544476
2016-06-11 13:00:54 +0430 +0430

احتمالا بچه محل هستیم از شهرک غرب و پارک فدک که خیلی خیلی حال کردم داستانت که دیگه آخرش بود دمت گرم رفیق خوشحال میشم اگه بازم بنویسی ولی پخته تر باشه و لطفا دوستان سعی نکنند از روی داستانهای این رفیق کپی کنند که بگن نویسنده هستند

1 ❤️

544506
2016-06-11 21:10:24 +0430 +0430

عاااااالی بود داداش یکی از بهترین طنزا
واقعا حرف نداشت جیگرم حال اومد لایک داشتی ?

1 ❤️

838918
2021-10-23 20:27:42 +0330 +0330

من اسلا نفمیدم چی شد ؟!!!

0 ❤️