بر روی توالت فرنگی نشستم. نفسم به شماره افتاده بود. هنوز باورم نمیشد. برای چندمین بار بی بی چک را نگاه کردم. دو خط، چگونه ممکن است؟ احساس خفگی میکردم. ضربان قلبم بالا رفته بود. آخرین رابطه ام کی بود؟ دو ماه و نیم قبل. نفسم بند آمد. نگاهم به رو برو خیره ماند. چرا آن شب را از یاد برده بودم؟
(دو ماه و نیم قبل)
گردن خشک شده ام را به چپ و راست تکان دادم. چشمم بر روی عقربه های ساعت چرخید. ساعت پنج بعد از ظهر را نشان میداد و هنوز کلی کار باقی مانده بود. عینکم را برداشتم ، چشمانم را بستم و آنها را کمی مالش دادم تا سوزششان کم شود. با صدای ویبره ی گوشی بر روی میز چشم باز کردم و به صفحه ی آن نگاه کردم. عکس خندان فرشاد و نامش بر روی صفحه ی گوشی خودنمایی میکرد. کلافه گوشی را برداشتم و تماس را برقرار کردم.
در ماشین را باز کردم و سوار شدم. به محض نشستنم فرشاد پایش را بر روی گاز فشرد و ماشین را به حرکت در آورد.
پاهایم را به روی مبل آوردم و در سینه جمع کردم. نگاهی به ساعت مچی ام انداختم. دو بامداد بود و ما هنوز اینجا بودیم. پوف کلافه ای کشیدم. دو ساعت پیش شام خورده بودیم و الان در حال مشروب خوردن بودند . من همیشه فقط شراب میخوردم و فرشاد طبق معمول برایم آورده بود. جامم را در جلوی چشمانم میچرخاندم. نینا در کنارم نشست و آرام در گوشم گفت:
دخترها کمی آنطرف تر در حال کشیدن قلیان بودند. اهل هیچگونه دودی نبودم و ترجیح میدادم با کاری که فرشاد کرد کنارشان ننشینم چون قطعاً تیکه ای به من می انداختند. پسرها در حال انجام بازی حکم ، سر و صدای زیادی به پا کرده بودند. حوصله ام سر رفته بود و میان آن همه دود احساس خفگی میکردم. بلند شدم تا به حیاط بروم و کمی قدم بزنم. چند قدم نرسیده به در فرشاد صدایم زد.
با یادآوری آن شب حالت تهوع به سراغم آمد. از جایم بلند شدم ، در کنار توالت فرنگی زانو زدم و داخل آن عق زدم. چند روزی بود که هر چه میخوردم استفراغ میکردم. زمان عادت ماهیانه ام نیز عقب افتاده بود. امروز به بارداری مشکوک شدم. در راه بازگشت از سرکار یک بی بی چک خریدم. منتظر شدم تا پدر و مادرم برای خرید از خانه خارج شوند. امتحانش کردم و حالا نتیجه مثبت است. از جایم بلند شدم و به سمت روشویی رفتم. چند مشت آب به صورتم پاشیدم تا کمی حالم جا بیاید. در آینه به چهره ی بشدت رنگ پریده ام نگاه کردم. بعد از آن شب بقدری حالم آشفته و بد بود که از فرشاد فاصله گرفتم. دو هفته بعد از آن ماجرا فرشاد از طرف شرکت برای خرید قطعات کامپیوتری به چین رفت و هنوز بازنگشته است. پس قطعاً پدر این نطفه مرد آنشب است.
نوشته: …N
خودت اعتراف کردی توهم زدی…
اولش که روی سنگ توالت بودی و بعدشم ظاهرا با اجنه و آدمای نامرئی سکس داشتی!!!
خدا شفات بده . درضمن از لحن نوشتنتم معلوم بود کپی برداری کردی … مخصوصا اونجا که گفتی: روحم از بدنم خارج شد…
از رو سنگ توالت پاشو اینقد به خودت فشار نیار
مرسی نازی عزیزم. موضوع جالب و متفاوتی بود. قلمت مثل همیشه خوب و روون بود.
اینکه میتونی روی موضوعهای کاملا متفاوت کار کنی نقطه قوت هست.
پسرباشخصیت عزیز ممنونم که وقت گذاشتین و داستان رو خوندین. فکر کنم اگر بخوایم داستان رو خیلی کوتاه بکنیم باید از توصیفات حالات اشخاص و محیط کم کنیم. خوب اینطوری هم از زیبایی داستان کاسته میشه. این نظر شخصی منه :)
faranak.lez عزیز اگر دقت کنید این یک داستانه و نه یک خاطره. و داستان مسلماً زاییده ی ذهن منه و داستان هم قرار نیست با واقعیت زندگی حتماً مطابقت داشته باشه. اگر کمی ادب رو رعایت کنید ممنون میشم دوست خوب.
khanderoo1 دوست داشتنی ممنونم که مثل همیشه ازم پشتیبانی میکنی :-*
ARAD_SM خوشحالم که دوست داشتی این داستانو دوست خوبم :)
lolitajoojoo عزیز ممنونم از شما ?
فیلم ترسناک بود؟!:-D
بدک نبود ،ویرایش کن ،بصورت فیلمنامه ،بعدش بفرست برای کمپانی برادران وارنر!
ویلیام فرید کین هنوز نمرده! به عنوان آخرین فیلمش میتونه بسازه!شاید بعداز جن گیر،باز براش اسکار بیاره :دی
من فک میکنم باغبان بوده کردتت بعد خواسته فرار کنه افتاده مرده شده روح اومده تو دستشویی دوباره کردتت ? (erection) (wanking) ?
من داستانهای کس شعر را نمیخونم عاشق این داستانی هستم که نظر میدن خیلی جالب تر از داستانه کوتاه مفید
از این داستان نتیجه میگیریم اولا، کوتاه تر بنویسید، دوما قبل از استفاده از بیبی چک… از فاکر چک… استفاده کنید تا بفهمید بابای بچه کی بوده… گذشته از شوخی خوب نوشتی، ولی حواشی زیاد داشت داستانت
۱ مختصر و مفید بنویس
۲ تقلید نکن
۳ فقط داستانتو بنویس ، دیگه لازم نیست زحمت بکشی بیای زیر نظرات دیگران نظر بدی
۴ ظرفیت انتقاد داشته باش
princessirani نازنین ممنونم از شما که وقت گذاشتی و خوندی داستانمو ?
غلتک.جان عزیز از افعالی که بکار بردید فکر کنم متوجه نشدید این یه داستانه نه خاطره ی شخصی من. ولی نظرتونم جالبه.
AMIR-MAJID عزیز خوشحالم خوشتون اومده.ممنون از شما :)
azzzzzzzzzz من همیشه توی این سایت به همه احترام گذاشتم. سعی کنید اگر از داستان های من خوشتون نمیاد مودبانه برخورد کنید.ممنونم از شما دوست عزیز
Payam888 گل ممنونم از شما دوست خوب ?
milad1ma ممنون از شما. حواشی اولش زیاد بود برای اینکه خواستم طوری داستان معمولی پیش بره که نشه پیش بینی کرد قراره چه اتفاقی بیافته. بازم ممنون از وقتی که گذاشتین.
faranak.lez عزیز داستان های من عموما طولانی هستن. زمانیکه میبینید طولانیه اجباری نیست که بخونید. اگر نوشته های دیگه ی منو بخونید میبینید که سبکم همینه و تقلیدی هم نیست. من برای خواننده های داستانم احترام قائلم و جوابشون رو میدم که این مورد فکر نمیکنم ربطی به شما داشته باشه. اگر انتقادی سازنده باشه من حتما استقبال هم میکنم ازش اما نه هر حرفی رو.
نازی جزئی از بهترین داستان نویسای این سایته.در ضمن به نظر من داستان اگه خوب باشه اصلا ادم احساس نمیکنه طولانی.مثل این داستان که دوست نداشتم تموم بشه.همیشه شاد باشی.
سلام دوستان.
شوهرم شب کاره. پول لازمم. میخوام طلا بخرم
0
9
3
0
4
3
1
8
6
4
2
reza_blacksun عزیز تا جایی که میدونم این داستان نه قرار بوده رمانتیک باشه نه دراماتیک. بازم ممنون از وقتی که گذاشتین.
غریبه1388 دوست خوبم ممنونم از حمایتت. لازم دونستم اینجا مطلبی رو هم بهت بگم. داستانی که از صادق هدایت گذاشتی رو خوندم و به قدری خوشم اومد که لایکش کردم. اما چون تصمیم گرفتم دیگه پای هیچ داستانی کامنت نذارم اونجا چیزی نگفتم و اینجا دارم بهت میگم. به کارت ادامه بده. موفق باشی ?
13boy نازنین ممنونم از تعریفت دوست عزیز. خوشحالم خوشت اومده.
نازی عزیز.مرسی.خوب بود.غلط املایی نداشتیِ.سوژه هم خوب بود.فرم نگارشت عالی.بازهم بنویس.شاد وپایدار باشی.لایکت کردم
خروسجنگی عزیز دستتون درد نکنه. خیلی ممنونم از حمایتتون و خوشحالم داستانم مورد پسندتون بوده
صدف گل نازنین ممنونم ازت ?
اون مال فیلم خارجیاس ک روی توالت فرنگی میشینن تو خیلی بتونی ی جایی گیر بیاری برا نشستن سر چاه عزیزم
elpachoo عزیز نمیدونم به چه علت انقدر راحت به من بی احترامی میکنین! اما بازم ممنون که وقت گذاشتین و داستانو خوندین.
Mellilink عزیز موضوع اصلی داستان اصلاً حامله شدن دختر نیست. یه داستان تخیلی و بدور از واقعیته. از شما هم ممنونم برای وقتی که گذاشتین :)
من چند ماهی هست سر میزنم اینجا ولی باید اعتراف کنم جذابیت و کشش این داستان مجبورم کرد عضو بشم و نظر بدم ؛ انصافا فضا سازی داستان عالی بوده و شخصیتها هر جایی لازم بوده معرفی شدن ؛ پلان بندی خوبتون نظم خیلی خوبی به خواننده جهت درک بهتر داده و آخر اینکه پایان بندی غیرمنتظرتون منو یاد فیلمهای هیچکاک انداخت(البته با اغراق )
خیلی قشنگ بود.هیجان داشت.داستان اینجوری دوس دارم.دمت گرم
غریبه1388 گل من همرو تشویق به رعایت ادب میکنم اونوقت تو میزنی بدترش میکنی که ?
mack63 عزیز باعث افتخارم منه که داستانم انقدر از دیدتون خوب بوده که حاضر شدین عضو بشین و پاش کامنت بذارین. بینهایت ممنونم از شما ?
pichunter عزیز دیگه اغراقتون زیادی بزرگ بود.خوشحالم خوشتون اومده :)
Hst ممنونم از لطف شما دوست عزیز
zx98 عزیز خوشحالم که داستان مورد پسندتون بود. ممنون از شما
ajiiiiiiibe kossher naboood
albate kososher toosh dashtaaa vali jaleb bood ye lahze fek kardam daram filmaye sherlok holmz ro mibinam khkhkh
like khosheman amad !
از معدود نویسنده ها و از اندک داستانهایی بود که میشود وقتی که گذاشتی برای آنرا بگویی تلف نشده . خوشحالم که میفهمی نباید با هرکسی و ناکسی بحث کنی و پاسخ به سبک خودش بدهی. شعورت ستودنی است حتما ادامه بدهید حتی اگر اینجا نشد هرجای دیگه هم شده بنویسید موفق هستید شک ندارم و خوشحال میشوم باز هم بخونم
aidinpsy عزیز خوشحالم که از داستان خوشتون اومده
sadra.vy ممنون از وقتی که گذاشتین برای خوندن داستان و ممنون از تعریف و تشویقتون دوست خوب ?
Mylove509 مرسی خانوم گل. چه خوب که دوست داشتی :)
اینایی که داستان مینویسن بعدش هی میان زیرش سرسلامتی میدن و یاداوری میکنن که این داستانو «من» نوشتم نه کس دیگهای… آدمو یاد این نویسندههای برنده نوبل ادبی میندازه که خروجی سالن محل برگذاری مراسم اهدای جایزه به کتابشون وایمیسن و با افتخار به طرفداراشون لبخند تحویل میدن و پشت جلد کتاباشونو واسشون امضا میکنن !!!
من هر داستانی رو بخوام بخونم اولین کاری که میکنم میرم بخش نظراتش . هرجا ببینم نویسنده داستان فرت و فرت اومده اظهار فضل کرده و با اصرار و تأکید و تکرار خواسته به همه بفهمونه نویسنده این شاهکار ادبی «منم ، من » وقت خودمو تلف نکردم .
بهرحال با این وضعیتی که توی بخش نظرات داستانتون ، ببخشید شاهکارتون دیدم و میشه فهمید با یه داستان تخیلی سروکار داریم … وقت خودمو تلف نکردم . حالا پونصتا لایکم داشته باشه.
یکم به شعور خودتون و مخاطبتون احترام بذارید و بخش نظراتو بذارین واسه خوانندهها . یه داستان تخیلی طولانی اینهمه توجیهکردن نداره دیگه .
حالا بیا زیر این نظرم یه نظر دیگه بذار !!! بابا میدونیم خیلی حالیته… بشین داستانتو بنویس
Kosmikham000 عزیز ممنونم از شما دوست :)
hampayejelodar عزیز واقعا کامنتتون منو متعجب کرد! اینکه من از کسی که وقت گذاشته و داستان طولانی منو خونده تشکر کنم چرا باید باعث ناراحتی شما بشه؟ اینکه من پای داستانم کامنت بذارم و با خواننده ی داستانم صحبت کنم و جواب نظرشونو بدم چه ضرری برای شما داره؟ من برای تمام خواننده ها چه کسایی که خوششون اومده از داستان و چه کسایی که ناراضی بودن و ایراد گرفتن احترام قائلم و جوابشونو میدم چون وقت گذاشتن و داستانو خوندن. البته شما حتی یک خط هم نخوندی. جالب اینجاست که بخشه کامنتا مربوط به اینکه بیاین و نظرتونو راجع به داستان بگین نه اینکه ایراد بگیرین از من که چرا جواب سایر دوستان رو میدم. بهرحال موفق باشید دوست عزیز
من مودبانه پایین بقیه ی داستانا کامنت میذارم بهم توهین میشه،دیگه پای هیچ داستانی کامنت نمیذارم میام فقط زیر داستان خودمم کامنت میذارم بازم بهم توهین میشه. واقعا نمیدونم دیگه باید چه رفتاری داشت.
بابا دختررررر این چی بود نوشتی ?
ینی عالی بود ینی محشر بود ینی ترکوندی
تو هم انگاری تنت خورده به تن سیاه پوش و ایول
کشیدی تو خط اونا با این داستانت ?
فوق العاده حال کردم
لایک داشتی
شما که نظر دادن بقیه رو «توهین» میدونین ، مشخصه چه توقعی باید از خودتون داشته باشین .
اصولا من اهل کلکل کردن نیستم و هرجا طرفم منطق رو با احساس قاطی کنه ترجیح میدم بحثو تموم کنم . این چند کلمهرو هم میگم و دیگه با خودتون و داستانتون و نظراتتون کاری ندارم . گرچه ناگفته پیداست شما بلافاصله سعی میکنین این نظرو با نظر دیگهای مثلا خنثی کنین ! ولی بهرحال مهم نیست چون دیگه جوابی برای شما نخواهم داشت و بقول معروف : شما حرف بعدیتم درسته !!
اولا ، اینکه در بخش نظرات فقط خوانندههای داستاناتون حضور داشته باشن و شما با بیطرفی و وسعت نظر و بدون هیچ توجیه و اظهار نظر و قضاوتی فقط ناظر باشین و نکات مثبتو بگیرین و نکات منفی رو نادیده بگیرین ، نشونه ظرفیت بال و حرفهای بودن شماست که متأسفانه در این مورد شما اصلا حرفهای رفتار نکردین و بخش نظرات داستانتون بیشتر شبیه چتروم شده . زیر هر نظر یه کامنت از شماست .
دوما داستانهایی خیلی زیباتر و حرفهای تر از این داستان شما توی همین سایت هستن که نویسنده همچنان ناشناس هستش و مطلقا خودشو وارد بازی نظر تو نظر و چت با خوانندهها نکرده و اتفاقا به کامنتهای زیر داستان که نگاه کنیم اکثریت با احترام و ستایش نویسنده بوده .
سوما بنده دلیل نخوندن و وقت نذاشتن برای داستان شما رو کاملا واضح و روشن بیان کردم و با این وضعیت نظرات زیر داستانتون و اعلام حضور و اظهارنظرتون درباره نظرای دیگران میشه فهمید فهوای کلام و لب مطلب چیه . پس وقتمو جای دیگهای مصرف میکنم . بقول معروف حرمت امامزاده به متولیشه . حتی اگه داستانتون ارزش یه بار خوندنو داشته شما با این رفتار غیر حرفهای اصل مطلبو به حاشیه بردین و به زعم خودتون فقط خواستین ثابت کنین کم نمیارین !!
به نظر من قشنگتر اینه شما بعنوان نویسنده داستان بیطرفی رو رعایت کنین و فقط ناظر بازخوردهای مثبت و منفی باشین و اینقد غلیظ خودتونو قاطی گفتگوهای بقیه نکنین. میتونین مثلا بعد از اینکه داستانتون تعداد مشخصی لایک دریافت کرد و در بخش داستانهای برگزیده قرار گرفت ، یه بار مختصر و مفید بیاین یه تشکر کنین ، همین. اونایی که شما رو میشناسن و داستاناتونو میخونن که بیشک لایک میذارن و اوناییم که نمیشناسن و از سبک شما خوششون نیاد ، این حاضرجوابیا کمکی به محبوبیت بیشترتون نمیکنه .
در آخر هم چون مثلا تذکر داده بودین و یاداوری فرموده بودین که بخش کامنتها مربوط به چه چیزی هست ، بنده هم یاداوری میکنم بخش کامنتها مربوط به درج نظرات خوانندههای داستانه ، نه نویسندههای داستان ! بقول اون دوستمون شما نظرات خودتو توی داستانت کامل گفتی دیگه اینجا اظهار نظر دوباره شما لطف قضیه رو از بین میبره.
شما اگه فقط داستانتو مینوشتی الان بنده اینجا به نقد اصل داستان میپرداختم و ای بسا یکی از خوانندههای داستاناتون میشدم ولی از اونجایی که شما ترجیح دادین مستقیما وارد بحث و جدل با نظر دهندهها بشین ، مسائل مهمترو فدای این بگومگوهای بی سرانجام کردین .
بهرحال امیدوارم از این به بعد حرفهای تر رفتار کنید و مجبور نشین بیاین گلایه کنین که چرا بهتون «توهین» میشه !!! نظر کجا ، انتقاد کجا ، توهین کجا…
البته خانوم کوچولو اینم باس اضاف کنم که شما بهتره واس نظرات جلز ولز نکنی و حرص نخوری قبلا هم گفتم اگه خاطرت باشه ! هر خواننده ای آزاده به میزان شعورش هر نظری که بخواد پای داستان بده ! بقیه خودشون چشم دارن و میبینن که چه نظوری درخور چه داستانیه
منم اصلا این شیوه رو مناسب نمیبینم که با هرکسی که پای داستانتون نظر داد کل کل کنی و بخوای بهش بقبولونی که اینطوری هست یا نیست!
اینکار یه مقدار از شان نویسنده ی داستان کم میکنه ;)
فکر میکنم خودت نمونه هاشو زیاد دیدی
پس به نفع خودته همه چی رو ول کنی و فقط برای دل خودت بنویسی
به مثل هست که میگه در جواب توهین ، نه تواین کن نه توجیه بلکه سکوت کن و به کارت ادامه بده (از صدتا فحش بدتره)
دیگه اینکه این تصمیم جدیدت نشان از ضعف شخصیتت داره و اصلا خوشم نیمد ، دلم میخواد خیلی محکم و بااراده و مثل قبل نظراتت رو پای داستانها ببینم ، این تصمیم و عکس العمل ، مال آدمای ضعیف النفسه
**
همیشه سعی کن تو هرحالتی خودت باشی** ?
عالي بود عالي نازي خانوم عزيز
من اولين داستانيست از شما ميخونم ميشه بگيد بقيه داستانها تون رو چطور ميتونم پيدا كنم
Master_Fucker من بیجا بکنم بخوام پا توی کفش اون دوتا استاد بکنم. خواستم یکم داستانم متفاوت از همیشه باشه. خوشحالم خوشتون اومده از داستان :) اما در مورد موضوع دیگه من به هیچ عنوان با کسی کل کل نکردم. فقط از اینهمه بی انصافی که بعضیا توی این سایت در حقم میکنن ناراحت شدم. شاید از نظر شما من آدم ضعیفی باشم اما شخصیتم همینه. تحمل توهین به خودمو ندارم. شما دیدن من با همه خوب برخورد میکنم اما اینکه یه نفر بدون شناختی از من بیاد راحت شخصیتمو زیر سوال ببره برام سنگینه. همونطور که پای بقیه ی داستانام دیدن وقتی کسی نقد میکنه خیلی از وقتا شده گفتم درست میگن و ایراداتمو پذیرفتم فقط اگه اون ایراد رو قبول نداشتم از خودم دفاع کردم. من برای نوشتن داستانم وقت میذارم پس حق خودم میدونم که بخوام ازش دفاع کنم. اینم بگم چه شما و چه هزار نفر دیگه به من بگین پای داستانات جواب خواننده رو نده من بازم اینکارو میکنم و از حمایتاشون تشکر میکنم. اما هیچ وقت قصد کل کل با کسی رو نداشتم. این حرفتونم آویزه ی گوشم میکنم، واقعا بعضی از آدما ارزش ندارن که بخوایم باهاشون هم کلام بشیم. مرسی از شما ?
mahya321 عزیز خوشحالم که خوشتون اومده. لینک بقیه ی داستانام توی پروفایلم هست دوست عزیز :)
منم با نظر hampayejelodar موافقم . این نویسنده ظاهرا خیلی به کلکل کردن و خودنمایی علاقه داره . راستش منم تا نصفهها خوندم دیدم همش تخیلات یه زن نه چندان نرماله ، ادامه ندادم . البته اینجا ظاهرا رسم بر اینه نویسندهها خیلی واسه هم نوشابه باز میکنن و توی دادن لایک به همدیگه دست و دلبازن . کاملا واضحه کسایی که خیلی اینجا ذوق کردن و کفشون بریده پای ثابت این داستانا هستن .
از طرز جواب دادن و برخورد هر نویسنده با مخاطباش مخصوصا منتقداش، میشه فهمید متعلق به چه رده اجتماعی و دارای چه سطح فرهنگیه
bachemahalebala
دوست عزیز یه چنتا از داستانهای دسته ی اول رو میشه معرفی کنی؟ صرفا از روی کنجکاوی ?
سلام
اول باید بگم که داستان عالی بود نازی جان با اینکه اصلا داستان های دنباله دار و اروتیک و کلا تخیلی رو نمیخونم ولی داستانهات رو همیشه دنبال میکنم چون سبک نوشتنت عالیه.این حرف ها رو هم یه اکانت فیک(مثل بعضیا) نمیزنه،کسی داره میگه که 5 سال تو این سایت داستان خونده و فرق خوب و بد رو میفهمه و مثل بعضیا دنبال سوژه واسه خود ارضایی نیست.اکثر اعضای سایت هم کامنتام رو دیدن وبهم لطف دارن که حتی بیشتر از اکثر داستان ها کامنت من لایک میخوره پس موفقیت بی دلیل نیست.البته منظورم از موفقیت این داستان بود که الکی لایک نخورده و حالا کاری به دیس لایک های فیک که میخوره ندارم.خلاصه ی حرفم اینه که اگه هر کسی بجای تخریب بقیه دنبال موفقیت خودش باشه هم ذهنش آروم تره هم واقعا موفق میشه.
من زمانی که به این داستان دیسلایک دادم چهارتا دیسلایک داشت . جالبه بعد از دو هفته شده دوتا ! من که یادم نمیاد رأی خودمو پس گرفته باشم
ظاهرا نویسنده نسبتا محترم به آرزوشون رسیدن…
جالبه ! معنی اکانت فیک رو فهمیدیم !
من که نفهمیدم اینجا چه خبره هرکی فهمید به بقیه هم بگه
سلام جن بود، چی بود که منی داشت، به بیبی چک رسید بچه شد؟؟ روح هم آدمو میکنه آیا؟
سعی کنید داستان کوتاه بنویسید