پسر خجالتی و خاله (۱)

1401/08/15

خاله ۳۹ ساله من مدیر مدرسه بود بدن سفید هیکلی خیلی سکسی داشت با کون برجسته سینه های سایز هفتاد پنج موهای مشکی تو دبیرستان نزدیک محلمون مدیر بود اونجا به اجبار اموزش پروش به بچه ها سختگیری میکرد ولی خودش خیلی باحالو سکسی بود وا از بچگی عاشقش بودم خودم یه پسر فوق خجالتی درونگرا

هیچ موقع رابطه خوبی با شوهرش نداشت همیشه باهم دعواشون بود یه پسر ده ساله هم داشت .
خاله زهرا من بچگی چندباری منو لخت حموم برده بود بدنش تو ذهنم مونده بود هرچی بیشتر میگذشت من حشریتم نسبت بهش زیاد تر میشد ولی جلوی خودمو میگرفتم .

یک روز من مدرسه بودمو مامانم زنگ زد به مدرسه که کسی خونه نیست تا عصر و نمیتونه بیاد خونه و بابامم نیست بهم گفت با خاله هماهنگ کن برو خونشون

منم بعد ندرسه رفتم جلوی دبیرستان ایستادم تا خاله کارش تموم بشه
خاله با چادر بود اومد با ماشینش رفتیم چادرش بعد چند دیقه در اورد گفت نمیزارن بچه های مردم کیفشون بکنن ماهم همیشه باید حجاب کاملی داشته باشیم گفتم مثلا چیکار کنن گفت خب دخترا هم دوست دارن یه دوست پسر خوشگل مثل تو داشته باشن کلی خندیدم

رفتیم خونه خاله خسته بود پسرش ظهر رفته بود مدرسه گفت خاله جان تاغذا رو گرم کنی من یه دوش میگیرم لباساشو انداخت تو رخت چرکا منم داشتم غذا گرم میکردم غذا اماده شد سفره رو چیدم دیدم هنوز نیومده بیرون رفتم دم در حموم صداش کنم که چشمم به شرتش افتاد

شرت طرح گلنگی خاله که اویزونش کرده بود حواسش نبود کنار حولش دم در
دیدم هنوز داره دوش میگیره شرتشو برداشتم یه بویی کشیدم باورم نمیشه این شرتی هست که کون سفید بزرگ کص گوشتی خالمو توش جا میده
بوی سکسیش مستم کرده بود ناخوداگاه زبونمکشیرم جای کصش
تو عالم خودم بودم که در حموم باز شد من شرتو اندختم سریع رفتم

اون حولشو برداشت بعد پوشید اومد بیرون منم رفتم پشت میز نشستم داشت میومد سمتم که پاش رفت روی شرتش برداشت گفت اینجا چیکار میکنه انداختش تو سبدی همینطوری با حولش نشست پشت میز چون حوله لباسی بود پوشش داشت

من که به خودم ریده بودم یهو با حرف خالم که گفت چتهه هپورتی چرا رنگ به صورتت نیست به خودم اومدم گفتم هیچی خیلی گشنمه خالمم گفت فدات بشم بخور نوش جونت شروع کردیم خوردن غذا من اروم اروم میخوردم خیلی هول شده بودم داشتم یواش یواش اروم میشدم

که خاله بهم گفت تو چرا انقدر ساکتی من میشناسمت یه چیزیت شده بچه من تورو بزرگ کردم هی من سعی در ماسمالی داشتم گفتم نه خاله چیزیم نیست اخه اخرشم گفت خب پس برو استراحت کن من لباس عوض میکنم سفره رو جمع میکنم رفتش بره اتاقش اتاقشم نزدیک حموم بود لباس چرکا رو برداشت برگشت اشپزخونه که بندازه تو ماشین لباس شویی که روی شرتش یه یک لحظه ایست کردو باز ادامه داد من که رو مبل نشسته بودم نزدیک بود دیگه از استرس جامو هم خیس کنم .

اونم ماشینو لباس شویی زدو رفت تو ی اتاق لباساشو عوض کرد اومد تیشرت مشکی دامنش مچ پاهای سکسیش با سینه ها بدون سوتینش زیر لباس زخیمش پیدا بود
اوندو نشست پیشم گفت خب چه خبرا تو چرا باز رنگت مثل گچ دیواره گفتم نمیدونم سرما خوردم انقدر دلیلم مسحره بود از روی استرس هول شدن بود که خودمم پشمام ریخت خاله گفت وا تو که خوب بودی ولی من میدونم چته
بعد ادامه داد دلیل کارتو خودت بگو میخوام بشنوم .

اونجا دیگه دستام یخ زد گفتم هیچی به خدا کاری نکردم گفت پس برا همین یهویی هول میشی قسم میخوری من خالتما قرار نیست اعدامت کنم که
منم با بغض که ابروم رفته کلی خجالت گفتم خاله به خدا دست خودم نبود غیر ارادی بود خالم گفت وای فداتت بشمم غصه ندارهه بغل کرد گفت نبینم بغص کنی میدونم خب تو پسری دیگه منم باید رعایت میکردم اصلا ناراحتی نداره طبیعته بدنه‌.

من فقط میخواستم از خجالت اب بشمو برم خونه گفتم خاله میشه من برم گفت واا نه براچی بری تا شیش کسی خونتون نیست پشت در بمونی گفتم نه میرم پیش دوستم اخرشم خالم نزاشت
رفت شربت برام درست کرد گفتش بیا اینو بخور انقدرم لوس نشو ناهارم نخوردی منم اروم اروم میخوردم گفت اصلا حق داری خاله یه این خوشگلی داری معلومه باید یه جوری بشی برای اینکه منو بخندونه منم خندیدم
بغضم باز شد
بعد چند دیقه خالم گفت خب مگه تو دوست دختر نداری (همیشه به شوخی میگفت انقدر دختر بازی نکن در صورتی که من تا اون موقع رابطه نداشتم)

گفتم نه گفت چقدر وقته منم بهش گفتم خاله اخه چی روی من حساب میکنی من چی دارم که دوست دختر داشته باشمم یهو خالم تعجب کرد گفت یعنی تو تا اسن سن دوست دختر نداشتیی؟؟ چته که بدی هیکل به این خوبیو صورت به این قشنگی ریش موهای به این خوبی

بهش گفتم نه تو خب خالمی تعریف میکنی از من بقیه این نظرو ندارن گفت واا دیونه یعنی تو تو اوج سکسی بودنت نمیری دختر بازی کنی واقعن تصورم غلط بوده؟ گفتم اره خب من فکر مسکردم شوخی باهام میکنیی و از کلمه سکسی پشمام ریخت

گفت یعنی تو از اون تجربه ها هم نداشتی ؟ منم منظورشو گرفتم گفتم نه هیچ وقت بعد گفت پس چیکار میکنی نمستونستم بگم به یادت جق میزنم پس گفتم هیچی گفت عجب
یکم بعدش نشستیم گفت من میرم یکم بخوابم تا عصر منم روی مبل خوابم برد
تا پنج اینا مامانم با ماشین سر راهش اومد دنبالمو رفتیم خونه از اون موقع دو هفته ای بود خالمو ندیده بودمو به فکر اتفاقات اون روزا کلی خجالت میکشیدم نمستونستم اصلا به یادش بیارم

که شنبه شد باز مامانم قرار شد صبح بره شهرستانو تا شب نمیومد بهم گفت برم خونه خاله ولی من اصلا رو چشم تو چشم داشتن نداشتم با هزارتا دلیل گفتم خونه میومنم ظهر اومدم خونه دراز کشیده بودم که دیدم در زدن
خالم بود قلبم هری ریخت گفتم چطوری خوبی خالم گفت یادش بخیر قبلا منو دوست داشتی همش خونمون بودی حالا دیگه محل نمیدی
اومد تو چادرش انداخت اون طرف دو دست غذا هم دستش بود
رفت روی مبل نشست رفتم پیشش گفتم خاله ببخشید خب حالشو نداشتم بیام اونم به صورت قهری پاشد سفره رو اماده کنه به حرفام گوش نمیداد گفتم اخه خاله من از تو خجالت میکشیدم بعد اون کارمم
یهو برگشت گفت عزیز دل خاله چه اشکالی داره اصلا مگه لباس زیرمو یبار دیدی گذاشتی سرجاش مگه چیه

منم سر انداختم پایین بغلم کرد بوسم کرد که تو همین حین بلند کردم یهو چشمش خورد که من دارم قایمش میکنم گفت اوه اوه خاله رو خیلی دوست داریاا بشین غذا بخور با صورت قرمز اروم اروم داشتم غذا میخوردم اونم مانتوشو در اورده بود با یه تاپ سفید که سینه های بلوریش جلو چشمم بود
گفت پس چرا نمیخوریی گفتم نمیتونم اونم از خوردن دست کشید گفت اینجور نمیشه تو انقدر خجالتی نبودی فکر میکنی من دیدگاهم نسبت بهت بد شده ؟ منم با سر تایید کردم دیدم تاپش در اورد با سوتین مشکیش جلوم نشست گفت بیاا اگه میدونستم پسر بدی هستی اینطوزی نمیشستم جلوت منم شق درد هیجان گرفتم خندیدم گفتم دیونهه

گفت اصلا میخوای لخت شم گفتمم نههه ببخشید اونم خندید گفت پس بخوز غذامو اروم اروم میخوردم بهم لخند میزدیم بدن دستای سفید خاله جلو چشمم بود

داشتیم سفره جمع میکردیم جمع که شد خاله بهم گفت بمیرم حتمن خیلی اذیت شدی بدنمو دیدی گفتم نه خاله گفت پسری توهم تحریک میشی منم یه لبخند زدمو سرم انداختم پایین گفت باز تو خجالت کشیدیی پسر انقدر خجالتی دست انداخت سونیشنو کامل در اورد ممه های سفید گوشی نوک قهوه ایش جلو چشمم بود که من شق کرده بودم دسمو گرفت گفت دست بزن که انقدر خجالت نکشی دستم روسنه های خاله بود گفت وای تو چقدر دستات سردهه

بعدفتم نمیدونم خاله ادامه داد ولی این پایینی خیلی گرمه دست گذاشت شلوارم کیرمو گرفت گفت چقدرم بزرگه خندید منم خندیدم اورد لبشو نزدیکم لبمو بوسید گفت بزار بهت بوسیدنو یاد بدم
شروع کرد لبامو خوردنو من همراهیش کردم دستو کرد تو شرتمو شروع کرد مالیدن که من همون لحظه ارضا شدم تو دستشش گفت وایی دستشو در اورده بود رفت بشوره منم از خجالت رفتم حموم بعد چند دیقه دیدم خالم گفت عزیزم من میرم ولی این اتافاقا رو میدونی که رازه منم گفتم باشه خاله بای…

اگه اشتباه تایپی داشتم دیگه ببخشید

ادامه...

نوشته: .م


👍 54
👎 26
127301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

901675
2022-11-06 02:26:49 +0330 +0330

چون گفتی ببخشید اشتباهات تایپیت هیچ. ولی چون خالت گفته وای چه کیر کلفتی باید فحش بخوری.اخه تخم کفتر توکونت تا لیزبشه کیرم بره تو اون کون سفید بدون موت. بچه ای که مامی نمی ذاره تو خونه تنها بمونه می ترسه بزارن کونش میسپارتش دست خالش چی میدونه کردن خاله چیه ؟ولی دادن رو خوب بلدی مامی چشمش ترسیده معلومه از اون بچه خوشگلایی جون میدی ببرنت خرابه های اطراف بزارن کونت

5 ❤️

901689
2022-11-06 03:05:07 +0330 +0330

با کستانت کاری ندارم تو کفم ببینم ننت شنبه ب شنبه کدوم شهرستانی میداده

4 ❤️

901698
2022-11-06 04:42:06 +0330 +0330

میفهممت حتی اگر داستانت خیالی باشه میدونم تو کف خالتی کون سفید میخوای هیکل گوشتیه زنانه میخوای دلت میخواد فرو بری تو کون خالت و همون جا آروم بگیری به شخصه میگم الان ۲۰ ساله که پشت کون خالم جلق میزنم و کونشو توی شلوار جذب اندازه میگیرم من درکت میکنم

2 ❤️

901699
2022-11-06 04:44:40 +0330 +0330

توهم خالص خاله را جنده و تک پروندکردی جوری دروغای خودت رو فهرست وار چسپوندی به خاله بد بختتت که انگار تو پسر سعد ابی رقاص هستی (خودمم نمیشناسمش)
۲ از کی تا بحال شما مقبول چوریکها ساعت ۱ونیم (نمیدی بکنیم) تعطیل میشین بعد پسر خاله چور و چوکت ساعت ۱۲ مدرسه شروع میشه خو ب واسه مقبول چوکی چون تو کاری نداره اونم میکردی چقدر خسیس و بخیلی

0 ❤️

901702
2022-11-06 04:48:56 +0330 +0330

خوب اینقدر تعریف خوشکلی تو رو کرد بعد چیشد فقط اسم ریش اورد نمیکنیم که چون تو گشادی
بعد ازخجالت اب میشن خونه شون نمیرن معمولا میرن تو زمین

0 ❤️

901730
2022-11-06 08:41:15 +0330 +0330

وقتی خجالتی بشی زنا حریص تر میشن بهتر حالدمیدن

0 ❤️

901749
2022-11-06 09:53:23 +0330 +0330

کسشعر

0 ❤️

901751
2022-11-06 09:57:00 +0330 +0330

کیرم تو کس خالت

0 ❤️

901764
2022-11-06 10:32:52 +0330 +0330

پسرک مفلوک مجلوق

0 ❤️

901836
2022-11-07 00:28:53 +0330 +0330

به به مدیر که این باشه شاگرداش چی میشن😂😂😂😂

0 ❤️

901867
2022-11-07 05:54:43 +0330 +0330

خاله مدیر مدرسه ، بعد اینجوری جنده جور در میاد
مامانت میرفت شهرستان بابات کجا بود ، خب مادرت برات غذا درست می کرد میزاشت ،
ببین پسر جون درست ننوشتی پر از اشتباه تایپی بودی
استفاده از شربت و خجالت بیش از حدت گوه زد به داستان
چقدر گنده است که دیگع بماند … خاک تو سر خروست کنن با مالیدن ارضا شدی

0 ❤️

901886
2022-11-07 10:49:26 +0330 +0330

منم میخام😑😑😑

0 ❤️

901914
2022-11-07 16:23:08 +0330 +0330

ادامه بده

0 ❤️

902355
2022-11-10 18:58:02 +0330 +0330

باحال بود ولی اگه قراره ماهی یه قسمت بزاری جا داره از همینجا بگم که کیرم دهنت 😂
همرو باهم بنویس بزار بخونیم دیگه

0 ❤️

903289
2022-11-18 08:01:07 +0330 +0330

خالت به دودول هسته خرماییت دست زد که آبت اومد یا از پشت انگشتت کرد که اوبت بالا زد و آبت ریخت؟ از توصیفهات معلومه که یه کونی تمام عیار هستی لاشی خان! ما رو دیگه رنگ نکن!

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها