بدترین سوتی زندگیم

1402/09/22

بدترین سوتی زندگیم به نظر خودم این بود موقعی که پورن میدیدم مادرم دید
بدترین سوتی شما چی بوده؟

پ.ن:عکس همینجوریه دلم خواست

برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2024-01-12 15:59:18 +0330 +0330

میدادی اونم نگاه کنه خب
دلش خواسته لابد
زاو بسته

0 ❤️

2024-02-06 13:51:50 +0330 +0330

عجب عکسی 😍😍😍

1 ❤️

2024-02-11 10:43:35 +0330 +0330

سبب خیر شد حتما این مچ گیری 😂

1 ❤️

2024-02-11 19:20:31 +0330 +0330

↩ Hadipvt
شوخی بود دیگه نه

0 ❤️

2024-02-23 00:17:36 +0330 +0330

تو مسافرت .داخل چادر مسافرتی موقع خواب زنم و میگایید م خواهر زنم دید…ولی بعدش دم صبح خواهر زنمو هم گاییدم خیلی حال داد

0 ❤️

2024-04-09 01:30:26 +0330 +0330

↩ Aryanalex
دقیقا مثل من

0 ❤️

2024-04-09 02:33:57 +0330 +0330

اولی: بچه که بودم با یکی از پسرای محل کون کونک بازی میکردیم ، پدرم یهو اومد تو ، خودشو زد به ندیدن و رفت بیرون…!!!
دومی: دوست دخترمو آورده بودم خونه ، یهو در اتاق باز شد و مادرم اومد تو! سرمونو کشیدیم زیر پتو ، به مادرم گفتم درو ببند! بست و رفت…!!!
هیچ وقت هیچکدوم به روم نیاوردن! دمشون گرم!

0 ❤️

2024-04-25 10:03:11 +0330 +0330

جغ میزدم بابام دید

1 ❤️

2024-05-06 04:02:33 +0330 +0330

تو یه شرکت خصوصی شاغل بودم که با دو تا از همکاران خانم رابطه داشتم و بخاطر بی‌مکانی و همچنین متاهل‌بودن اون‌ها می‌رفتیم بالای راه‌پله و تو قسمت ورودی پشت‌بام…
هر دو اونها هم بی خبر از رابطه من با اون یکی بودن…
یه بار مشغول بودم و داشتم سمانه رو داگی میکردم که مائده شک کرده بود و اومد بالا…
با دیدن اون صحنه هر دو زدن زیر گریه؛ سمانه از وحشت و شوکه‌شدن بخاطر اینکه زیر سکس بود و مائده هم بخاطر اینکه چرا اون رو داری میکنی و با اون رابطه داشتی همزمان با من هم رابطه داشتی!
چشمتون روز بد نبینه که هر دو قهر کردن و یه مدت از کف بودن زوزه می‌کشیدم بماند…
چه بلاهایی که این دو تا عفریته سرم آوردند هم بماند…
جنده‌ها مثل دخترهای دم خواستگاری رفتار می‌کردن و یادشون رفته بود متاهل هستن

1 ❤️

2024-05-06 07:59:12 +0330 +0330

↩ Hadii888g
از بلاهایی ک سرت آوردن بگو

0 ❤️

2024-05-06 09:43:31 +0330 +0330

وای یادم نمیره
دوره راهنمایی پسر همسایه مون اومده بود خونه مون مًلا وقتی مامانم نیس درس بخونیم.
هیچی دیگه زیرش‌ لخت خابیده بودم وسط کار بود نصف‌کیرش تو کونم بود یهو مامانم اومده بود نفهمیده بدیم در اتاقو وا کرد و چشمتون روز بد نبینه
کلی‌هوار کشید سرمون. بعدم واسمون تعیین تکلیف کرد که حق نداریم تا اخر سال همو ببینیم. فقط بزرگی‌کرد به بابام نگفت.

0 ❤️






تاپیک‌های داغ




تاپیک‌های تازه


‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «