كي خاطره ختنه شدنش يادشه؟
من جلو مهمونا وسط اتاق خوابوندنم ختنه ام كردن
جزييات رو خواستيد بنويسم
كسي ختنه شدن رو ديده؟
كسي جلو بقيه ختنه اش كردن؟
شت شت شتتتتتتتتتتت
من چندین سال وقت صرف کردم که خاطرات اون روزا رو فراموش کنم ، چرا یادآوری کردی لعنتی
پدر بزرگ ، بزرگوار من توی وصیت نامه ش به صورت کتبی قید کرده بوده که من به همراه پسر عموم (که سه ماه با هم اختلاف داریم) بعد از سن شش سالگی ختنه بشیم
هیچوقت خاطره ی اون روز شوم از ذهنم پاک نمیشه
یه روز صبح زود منو بیدار کردن ، یه صبحونه ی مفصل دادن و رفتیم بیمارستان ، یادم نیست از گوشم خون گرفتن یا نوک انگشتم یا هر دوش و بعدش یه مدتی رو منتظر موندیم تا نوبت من شد منو بردن به اتاق عمل و من محو وسایل جور واجوری بودم که شبیه ابزار شکنجه ی قرون وسطی به نظر میومدن ، تا یه خانوم مهربون اومد و یه ماشین اسباب بازی بهم داد ، گفت الان یه آمپول کوچیک بهت میزنم ولی تو گریه نکن چون من به همه ی اینا گفتم تو رو میشناسم و تو خیلی قوی ای
ارواح عمه ش من جوری عربده کشیدم که کرک و پری برای هیچکس نموند ، نمیدونم اون سوزن لعنتی به کجا فرو رفت ولی حس میکردم که صاف زدنش وسط بیضه هام و دیگه چیزی یادم نمیاد تا وقتی که یهو دیدم بغل بابامم و داره منو میذاره تو ماشین ، یه حس سوزش توی کل بدنم حس میکردم که امونمو بریده بود
بعدشم خونه و گوسفند قربونی و عره و عوره و شمسی کوره و چند هفته لنگ پیچی به سبک ماهیگیرای سواحل سوماترا و …
من ۸ سالم بود تو مطب ختنه م کردن.
بعدش که اومدم خونه ۷یلی درد داشتم همش داد میزدم
بی انصاف زیاد ختنه کرده ، کیرم حساس شده یه کم زود ابم میاد