…یکی از آرزوهام اینه :
«یه روز صبح که از خونه می زنم بیرون ،دیگه هیچ زباله گردی رو تو کوچه
نبینم،بعضی روزا می بینم تو یه کوچه چندتا از این بنده خداها هستن،
هرکدوم روی یک زباله دونی تا کمر خم شدند و دارن تو آشغالا دنبال
روزیشون می گردن،وقتی بیشتر اعصابم خرد میشه که می بینم بچه های
ده یازده ساله مشغول این کارند.بعضیاشون یه گونی بزرگ پشتشون
میندازند و تو خیابون حرکت می کنند،بعضی از این بچه ها،گونی هایی که
به دوش می کشند چند برابر جثه ریزه میزه خودشون هست،اصلا زیر بار
گونی دیگه به سختی میشه اونها رو دید…»
من یه شهروند عادیم،نه شغل دولتی دارم ونه پست و مقامی،ولی نمی دونم
چرا از این بچه ها بخصوص خجالت می کشم،بغضم می گیره و…
نمی دونم مسولین هم نسبت به این کودکان احساس مسئولیتی دارند
اصلا یانه…
نمی دونم،نمی دونم…
درود به غیرت و شرف و دل پاکت. یکی از تاپیک هایی که خیلی حرف توش بود و اگه میشد 10 بار لایکش میکردم
حرف حق رو تو زدی 👌💟
من هم هروقت فرد بی بضاعت و زحمتکشی میبینم خجالت زده میشم ولی مسئولین به فکر بچه هاشون تو کانادا و امریکا هستن …
تازه بماند که همین زباله گردها چه خدمت بزرگی به «حفظ محیط
زیست این مملکت» می کنند،کاری که اینها انجام می دهند برای
«خارج کردن زباله های قابل بازیافت از محیط زندگی ما،تفکیک
زباله ها و انتقال آنها به محل های بازیافت»؛
کاری است سترگ و پر هزینه که دولتمردان گل و بلبل ما باصرف
میلیاردها تومن هم نمی توانستند از عهده آن برآیند؛
ولی آنها بی هیچ جیره و مواجبی …
مسوولین که فقط به فکر دزدی ها و جنگ افروزیهای خودشونن… امید که هیچ نیازمندی روی زمین نباشه… دم شما گرم 👍