جنایات تازیان در حمله به ایران
**** ایرانیان با آغوش باز اسلام را پذیرفتند!!!
❶ ۱۰۰۰ نفر در دره گرگان، گردن زده شدند.
❷ ۵۴۰۰۰ نفر در شهر گرگان، کشته شدند.
❸ ۲۳۰۰ نفر در خوزستان، سیستان و تیسفون اعدام شدند.
❹ ۴۰۰۰۰ نفر در شهر گور، قتل عام شدند.
❺ ۱۰۰۰۰۰ هزار نفر در شهر استخر کشته شدند.
❻ ۴۰۰۰۰ نفر در طبس، هرات و کهستان قتل عام شدند.
❼ ۷۰۰۰۰ نفر در شهر ری و الیس گردن زده شدند.
❽ ۵۰۰۰۰ نفر در چالوس، رویان و سرخس اعدام شدند.
❾ ۸۰۰۰۰ نفر در نیشابور کشته شدند.
⑩ ۲۰۰۰۰۰ در شوشتر، رامهرمز، شاپور، بادغیس و کرمان کشته شدند.
درمجموع، لااقل حدود ۷۰۰ هزار نفر از کودکان، زنان و مردان ایرانزمین، اعم از جوان و کهنسال، در جنگ با تازیان، به طرز بسیار فجیعانه کشته و مُثله شدند.
فتوح البلدان، ص ۶۵
کتاب الفتوح، ص ۲۲۳
کتاب الفتوح، ص ۲۸۲
تاریخ طبری، ج ۵، ص ۱۹۷۵
تاریخ طبری، ج ۵، ص ۲۰۱۱
تاریخ طبری، ج ۵، ص ۲۱۱۶
تاریخ ابن اثیر، ج ۳، ص ۳۰۸
من نه دین دارم و نه ادعایی تو مسائل دینی(چه خدا گرایی و چه آتئیستی) دارم. سوالم جنبه تاریخی داره: همه میدونیم که قبل از اسلام ایرانیا امپراطوری وسیعی داشتن که حتی تو یونان بهشون میگفتن حاکمان آسیا!(که سخن گزافی هم نبوده.) بعد از ظهور اسلام و قدرت گرفتن مسلمین در شبه جزیره عربستان هنوز هم اعراب (که جاهلیتشون باهاشون بود.) سعی در افزایش قلمرو داشتن و از اولین دولتهای بزرگی که گرفتن میشه ایران رو نام برد. ایران طبق اسناد تاریخی هم ثروتمندتر از اعراب و هم از لحاظ نظامی و ارتشی قویتر از اعراب بود. ولی چه شد که ایران بزرگ تحت سلطه اعراب دراومد؟ (احتمال غافلگیری صفره چون ابتدا اعراب از شهرهای اطرافشون شروع به تصرف کردن و همین برای امپراطوری های بزرگ هشدار بود. دوما ایران رو نمیتونستن یه شبه فتح کنن که ایرانیا غافلگیر بشن و فتح ایران خیلی طول کشید که نمیشه اسمش رو غافلگیری گذاشت.)
مسلمانان مهاجم چگونه بر ایران سلطه یافتند؟
مسلمانان متجاوز، سه راه در برابر ایرانیان قرار دادند: نخست، ایمان به اسلام و صرفنظر کردن از فرهنگ ایرانی. دوم، پرداخت جزیه و مالیات اجباری. سوم، قبول نکردن و به عنوان دشمن کشته شدن. در برابر این اجبارهای استعماری، گروههای اجتماعی ایرانی به شکلهای گوناگون برخورد کردند.
دسته اول صاحبان مال و منال و سران طوایف احساس خطر نموده و برای حفظ موقعیّت خود به اسلام درآمدند. پطروشفسکی مینویسد: “برخی از زمینداران محلی ترجیح دادند پیمانهایی با فاتحان منعقد کنند و خراج بپردازند و در مقابل، اراضی فئودالی خویش را حفظ کنند”.
برتولد اشپولر مینویسد: نجبای متنفذ ایرانی خیلی زود به اسلام گرویدند. همین خانوادهها بودند که حکومتهای محلی تشکیل داده و متحد خلافت اسلامی شدند و اسلام را بیشتر رایج نمودند. خانوادهی سامانیان، آلزیار، آلبویه از جمله خانوادههایی بودند که قدرت خود را با استراتژی حمایت از خلیفهی عرب تنظیم نمودند.
دستهی دوم افراد تبهکار و راهزن و دزد که به نیروهای چپاولگر مسلمان پیوستند. آنها با توجه به روحیّات تبهکارانهشان، هنگام هجوم مسلمانان و با توجه به منش متجاوزان، شرایط را برای قتل و کشتار و دزدی مناسب یافتند.
دسته سوم تودهی محروم در خیال کسب امتیاز به همسویی با متجاوزان پرداختند تا همان امتیازات آنها را بدست آورند. این افراد از ایرانیان محروم بودند و هجوم خارجی را شانسی برای خود میدیدند زیرا آنها در دوران ساسانی بیپناه بودند.
دستهی چهارم کسانی که پشت به منافع خود کرده و به عنوان “موالی” به سازش با مسلمانان متجاوز پرداختند. نوکرمنشی و تسلیمطلبی و رنگ عوضکردن و خوشخدمتی کردن در برابر دشمن قهار از ویژگیهای این گروه بود.
گروه پنجم مقاومت کنندگان بودند. هجوم مسلمانان، مقاومتهای بسیاری برانگیخت و ایرانیان و لشکریان بسیاری برای دفاع از خاکشان شکست خوردند و اینها یا به برده تبدیل شدند و یا کشته شدند.
گروه ششم بخشهای دیگری از ایرانیان بودند که کوچ کرده و در مناطق دور دست مانند هند استقرار یافتند.
البته باید یادآور شد که در میان خود ایرانیان اختلافات بسیار بود و بدلیل بدرفتاری و بیتوجهی حاکمان و سران دین زرتشتی نسبت به مردم، اعتقاد به وحدتگرایی و وطنخواهی در برابر مسلمانان متجاوز بسیار سست بود. در شرایط استعمار مسلمانان، روانشناسی مردمِ شکستخورده با کوتاه آمدن و فتالیسم و تقدیرگرایی توأمست و در شرایط ناتوانی مخالفان و نخبگان و رهبران مبارز، به آسانی مقاومت پا نمیگیرد. در این دوران لختی و پلیدی و رفتار پست رشد میکند.
خوشبختانه در این دوره سیاه استعماری، بودند کسانی مانند ابومسلم و یعقوب لیث و بابک خرمدین که کوتاه نیامدند و به مبارزه پرداختند تا کار مسلمانان متجاوز به شکست بیانجامد. در این دوران بازندگی ایرانیان کلان و ساختاری بود و از جمله نتایج دردناک آن همین از خودبیگانگی نزد ایرانیانست. امروز ایرانیان بسیاری به اسلام و شیعه چسبیدهاند و یک ایدئولوژی ضد ایرانی را از آن خود نمودهاند. روان و ناخودآگاه آنان به دین سامی گره خورده است زیرا همهی آیتاللهها و ایدئولوگها و سیاسیون و نظامیان و بوروکراتها و روشنفکران و شاهان و روزنامهنگاران برای حقنه نمودن اسلام متحد بودهاند و ذهنیّت ایرانی به ارزشهای پَست اسلامی خو کرده است. امروز جوانههای مقاومت و نقد اسلام و نقد قرآن در حال رشد است.
مسلمانان مهاجم چگونه بر ایران سلطه یافتند؟
مسلمانان متجاوز، سه راه در برابر ایرانیان قرار دادند: نخست، ایمان به اسلام و صرفنظر کردن از فرهنگ ایرانی. دوم، پرداخت جزیه و مالیات اجباری. سوم، قبول نکردن و به عنوان دشمن کشته شدن. در برابر این اجبارهای استعماری، گروههای اجتماعی ایرانی به شکلهای گوناگون برخورد کردند.
دسته اول صاحبان مال و منال و سران طوایف احساس خطر نموده و برای حفظ موقعیّت خود به اسلام درآمدند. پطروشفسکی مینویسد: “برخی از زمینداران محلی ترجیح دادند پیمانهایی با فاتحان منعقد کنند و خراج بپردازند و در مقابل، اراضی فئودالی خویش را حفظ کنند”.
برتولد اشپولر مینویسد: نجبای متنفذ ایرانی خیلی زود به اسلام گرویدند. همین خانوادهها بودند که حکومتهای محلی تشکیل داده و متحد خلافت اسلامی شدند و اسلام را بیشتر رایج نمودند. خانوادهی سامانیان، آلزیار، آلبویه از جمله خانوادههایی بودند که قدرت خود را با استراتژی حمایت از خلیفهی عرب تنظیم نمودند.
دستهی دوم افراد تبهکار و راهزن و دزد که به نیروهای چپاولگر مسلمان پیوستند. آنها با توجه به روحیّات تبهکارانهشان، هنگام هجوم مسلمانان و با توجه به منش متجاوزان، شرایط را برای قتل و کشتار و دزدی مناسب یافتند.
دسته سوم تودهی محروم در خیال کسب امتیاز به همسویی با متجاوزان پرداختند تا همان امتیازات آنها را بدست آورند. این افراد از ایرانیان محروم بودند و هجوم خارجی را شانسی برای خود میدیدند زیرا آنها در دوران ساسانی بیپناه بودند.
دستهی چهارم کسانی که پشت به منافع خود کرده و به عنوان “موالی” به سازش با مسلمانان متجاوز پرداختند. نوکرمنشی و تسلیمطلبی و رنگ عوضکردن و خوشخدمتی کردن در برابر دشمن قهار از ویژگیهای این گروه بود.
گروه پنجم مقاومت کنندگان بودند. هجوم مسلمانان، مقاومتهای بسیاری برانگیخت و ایرانیان و لشکریان بسیاری برای دفاع از خاکشان شکست خوردند و اینها یا به برده تبدیل شدند و یا کشته شدند.
گروه ششم بخشهای دیگری از ایرانیان بودند که کوچ کرده و در مناطق دور دست مانند هند استقرار یافتند.
البته باید یادآور شد که در میان خود ایرانیان اختلافات بسیار بود و بدلیل بدرفتاری و بیتوجهی حاکمان و سران دین زرتشتی نسبت به مردم، اعتقاد به وحدتگرایی و وطنخواهی در برابر مسلمانان متجاوز بسیار سست بود. در شرایط استعمار مسلمانان، روانشناسی مردمِ شکستخورده با کوتاه آمدن و فتالیسم و تقدیرگرایی توأمست و در شرایط ناتوانی مخالفان و نخبگان و رهبران مبارز، به آسانی مقاومت پا نمیگیرد. در این دوران لختی و پلیدی و رفتار پست رشد میکند.
خوشبختانه در این دوره سیاه استعماری، بودند کسانی مانند ابومسلم و یعقوب لیث و بابک خرمدین که کوتاه نیامدند و به مبارزه پرداختند تا کار مسلمانان متجاوز به شکست بیانجامد. در این دوران بازندگی ایرانیان کلان و ساختاری بود و از جمله نتایج دردناک آن همین از خودبیگانگی نزد ایرانیانست. امروز ایرانیان بسیاری به اسلام و شیعه چسبیدهاند و یک ایدئولوژی ضد ایرانی را از آن خود نمودهاند. روان و ناخودآگاه آنان به دین سامی گره خورده است زیرا همهی آیتاللهها و ایدئولوگها و سیاسیون و نظامیان و بوروکراتها و روشنفکران و شاهان و روزنامهنگاران برای حقنه نمودن اسلام متحد بودهاند و ذهنیّت ایرانی به ارزشهای پَست اسلامی خو کرده است. امروز جوانههای مقاومت و نقد اسلام و نقد قرآن در حال رشد است.
خب دوست من، میبینیم که جز خرمدینها و ابومسلمها و لیثها (که باعث افتخار ابدی هستن.) بقیه افراد اغلب با اراده خودشون با اعراب همراه شدن و تقصیر خودشون بوده و همه هدفی داشتن. صد البته که اعراب هم هر هدفی داشتن بجز نشر اسلام! و این جملهی کذایی (با آغوش باز) کصشری بیش نیست. ولی اینو بدونیم که این نبوده که اعراب یهویی بیان و کل ایران رو نابود کنن و حماقت و کمبینشی خیلی از خودی ها اغلب باعث تقویت دشمن شده.
مسلمانان مهاجم چگونه بر ایران سلطه یافتند؟
مسلمانان متجاوز، سه راه در برابر ایرانیان قرار دادند: نخست، ایمان به اسلام و صرفنظر کردن از فرهنگ ایرانی. دوم، پرداخت جزیه و مالیات اجباری. سوم، قبول نکردن و به عنوان دشمن کشته شدن. در برابر این اجبارهای استعماری، گروههای اجتماعی ایرانی به شکلهای گوناگون برخورد کردند.
دسته اول صاحبان مال و منال و سران طوایف احساس خطر نموده و برای حفظ موقعیّت خود به اسلام درآمدند. پطروشفسکی مینویسد: “برخی از زمینداران محلی ترجیح دادند پیمانهایی با فاتحان منعقد کنند و خراج بپردازند و در مقابل، اراضی فئودالی خویش را حفظ کنند”.
برتولد اشپولر مینویسد: نجبای متنفذ ایرانی خیلی زود به اسلام گرویدند. همین خانوادهها بودند که حکومتهای محلی تشکیل داده و متحد خلافت اسلامی شدند و اسلام را بیشتر رایج نمودند. خانوادهی سامانیان، آلزیار، آلبویه از جمله خانوادههایی بودند که قدرت خود را با استراتژی حمایت از خلیفهی عرب تنظیم نمودند.
دستهی دوم افراد تبهکار و راهزن و دزد که به نیروهای چپاولگر مسلمان پیوستند. آنها با توجه به روحیّات تبهکارانهشان، هنگام هجوم مسلمانان و با توجه به منش متجاوزان، شرایط را برای قتل و کشتار و دزدی مناسب یافتند.
دسته سوم تودهی محروم در خیال کسب امتیاز به همسویی با متجاوزان پرداختند تا همان امتیازات آنها را بدست آورند. این افراد از ایرانیان محروم بودند و هجوم خارجی را شانسی برای خود میدیدند زیرا آنها در دوران ساسانی بیپناه بودند.
دستهی چهارم کسانی که پشت به منافع خود کرده و به عنوان “موالی” به سازش با مسلمانان متجاوز پرداختند. نوکرمنشی و تسلیمطلبی و رنگ عوضکردن و خوشخدمتی کردن در برابر دشمن قهار از ویژگیهای این گروه بود.
گروه پنجم مقاومت کنندگان بودند. هجوم مسلمانان، مقاومتهای بسیاری برانگیخت و ایرانیان و لشکریان بسیاری برای دفاع از خاکشان شکست خوردند و اینها یا به برده تبدیل شدند و یا کشته شدند.
گروه ششم بخشهای دیگری از ایرانیان بودند که کوچ کرده و در مناطق دور دست مانند هند استقرار یافتند.
البته باید یادآور شد که در میان خود ایرانیان اختلافات بسیار بود و بدلیل بدرفتاری و بیتوجهی حاکمان و سران دین زرتشتی نسبت به مردم، اعتقاد به وحدتگرایی و وطنخواهی در برابر مسلمانان متجاوز بسیار سست بود. در شرایط استعمار مسلمانان، روانشناسی مردمِ شکستخورده با کوتاه آمدن و فتالیسم و تقدیرگرایی توأمست و در شرایط ناتوانی مخالفان و نخبگان و رهبران مبارز، به آسانی مقاومت پا نمیگیرد. در این دوران لختی و پلیدی و رفتار پست رشد میکند.
خوشبختانه در این دوره سیاه استعماری، بودند کسانی مانند ابومسلم و یعقوب لیث و بابک خرمدین که کوتاه نیامدند و به مبارزه پرداختند تا کار مسلمانان متجاوز به شکست بیانجامد. در این دوران بازندگی ایرانیان کلان و ساختاری بود و از جمله نتایج دردناک آن همین از خودبیگانگی نزد ایرانیانست. امروز ایرانیان بسیاری به اسلام و شیعه چسبیدهاند و یک ایدئولوژی ضد ایرانی را از آن خود نمودهاند. روان و ناخودآگاه آنان به دین سامی گره خورده است زیرا همهی آیتاللهها و ایدئولوگها و سیاسیون و نظامیان و بوروکراتها و روشنفکران و شاهان و روزنامهنگاران برای حقنه نمودن اسلام متحد بودهاند و ذهنیّت ایرانی به ارزشهای پَست اسلامی خو کرده است. امروز جوانههای مقاومت و نقد اسلام و نقد قرآن در حال رشد است.
خب دوست من، میبینیم که جز خرمدینها و ابومسلمها و لیثها (که باعث افتخار ابدی هستن.) بقیه افراد اغلب با اراده خودشون با اعراب همراه شدن و تقصیر خودشون بوده و همه هدفی داشتن. صد البته که اعراب هم هر هدفی داشتن بجز نشر اسلام! و این جملهی کذایی (با آغوش باز) کصشری بیش نیست. ولی اینو بدونیم که این نبوده که اعراب یهویی بیان و کل ایران رو نابود کنن و حماقت و کمبینشی خیلی از خودی ها اغلب باعث تقویت دشمن شده.
زیر اجبار و برای حفظ موقعیت و ثروت و مهمتر جان . بله نظر شما کاملا درسته
↩ uzer
آقای uzer ؛
این داستان چی که میگی؟ تأ به حال نشنیده بودم! ممکنه توضیح بیشتر بعدی؟؟؟؟
ممنون 👌
سلام مطالب جالبی هستش
ما آیین زرتشی داریم ما آتش پرست هستیم
این عرب های وحشی اومدن اجداد مارو بگا دادن
تو تقویم ایران ۳۶۵ روز دارد که فقط ۵۰۰روز عزاداری داربم
به ما خندیدن حرام است
معلوم نیست از کجا اومدن درست هست یا غلط
دمتگرم عالیه