خونمون از اون قدیمیا بود که پشت بوماشون به هم ربط داشتن. و شبای تابستون که میشد. هر خونواده ای یه پشه بند عَلم می کرد. و زیرش تُشک می انداختن و می خوابیدن.
زهره دختر همسایه مون همیشه غروبا می اومد رو پشت بوم و شروع به آب و جارو می کرد. تا بعدش رخت و خوابای شب و بندازه و موقع خواب خنکی تشکها بشینِ رو بدن. تا از گرمای طاقت فرسای تابستون لحظه ای آسوده خاطر بشن.
تنگ غروب بود و منم بیکار.
به بهونه کاغذباد(بادبادک) هوا کردن رفتم رو پشت بوم. زهره رو دیدم مشغول بود. دولا شده بود و رو زمین(بام) و جارو می کشید. سلامی کردم. و رفتم بادبادکم رو بدم هوا…
وختی باد بادبادک رو به هوا برد.
زهره رو دیدم که پیشم وایساده و اصرار داشت که نخ بادبادک رو بهش بدم. همسن و سال بودیم. و از بچه گی با هم بزرگ شده بودیم. زهره یهو نیشکونی از پشتم گرفت و گفت:
زودباش نخ بادبادک به من بده
گفتم: نمیشه تو نمی تونی کنترلش کنی؟
گفت: پس تو پشتم وایسا تا بتونم نخ بادبادک را دستم بگیرم و تو هرجا خراب کردم درستش کن.
منم رفتم پشت زهره. تا اون لحظه هیچ حسی به زهره نداشتم. نخ رو دادم دسش و به هوای تنظیم جهت دستامو از زیر بغلاش بردم و قرقره نخ را وسط گرفتم. حالا کون خوش فرم زهره مانع بود تا دستام جهت درست را به بادبادک بده.
خودمو چسبوندم بهش. یهو گفت: چته گفتم باد داره کاغذبادم رو می بره بزار کنترلش کنم.
خندید و گفت: دامن منو هم باد زده بالا…
من تو فکر بادبادکم بودم… و اصلا به حرفای زهره توجه نکردم.
↩ Insect-pussy
اصلا بادکنکی به کار نبوده؟!(البته منظورت رو متوجه شدم ناقلا) فقط بادبادک بازی می کردیم دیگه …
دست فرمون نداشت منم کمکش کردم…همین بوخودا…
↩ rrahmog
منظورم از بادکنک همون دامن زهره ست، که باد برده بودش بالا.
↩ Insect-pussy
نمونه ی کار خراب کن باد همینه … کار باده دیگه …
↩ saeid 75
مگه خواب بود!
بیداریه عزیزم خواب نیست.
به اونجاهاش هم میرسیم…
دوستان عزیز فقط. بیننده نباشید لایک و نظر هم بدید.
مرسی از تک تک تون.