سلام دوستان . کسانی که با محارم سکس داشتن لطفا داستانش رو اینجا بگن و اینکه چطور تونستن طرفو راضی کنن
دمتون گرم
↩ پسرک منزوی
به هر دلیل اعتقاد نداری مجبور نیستی وقت بزاری
من شرایطش رو دارم پدرم بچه بودم فوت شده . مادرمم نیاز داره و نمیزارم امثال شما با دروغ و نامردی از امثال مادرم سوع استفاده کنید
↩ salman.khan098
دوست عزیز مادر گرامی جنابعالی بالغ و خوب میدونه چیکار کنه وچه کسی میخواد ازش سواستفاده کنه.قسمت بعدی مشکلم این هست یه سری رفتارهای فردی تاثیر میزاره رو عده و جمعی سوال بعدیم این هست شما که قصد اینکار رو داری حالا چه یا مادر کنار اومدی یا نیومدی بماند به ما مربوط نیس ولی دلیلش اینجا میایید مطرح میکنید چیه؟ من و امثال من که کاربر اینجا هستیم فکر میکنیم که اینجور تایپیک ها قصد و نیت دیگه اس رو دنبال میکنه.لطفا منطقی جواب بده (من هنوز اون قسمت حرفت که میگی من نمیزارم پسرای دیگه با وعده عشق عاشقی از مادرم سواستفاده کنن خودم جاشونو پر میکنم نمیتونم درک کنم) و قسمت اخر حرفم مگر مادر گرامی یا داشتن اینهمه سن و تجربه عقل منطق ادراک نداره ؟ مطمئنا داره
اگر هرکس بخواد نیازه جنسی خانواده خودش رو تامین کنه که نمیشه
دیگه خانواده جدیدی شکل نمیگیره
هر خواهر و برادری باهم ازدواج کنن و پدر و دختر یا مادر و پسر
اینا مال قصه ها و داستان های سکسی هست زیاد جدی نگیر
من با مادرم داشتم ولی اون رابطه رو راه انداخت من کار خاصی نکردم
انقدر اینجا تند به کسی که نظر و عقیدشو میگه حمله میشه که ادم نمیدونه درسته حرفشو بزنه یا نزنه
من خودم با مامانم رابطه دارم، پدرم من یک سالم بود فوت کرده بامادرم ۲تایی زندگی میکنم از همون بچگی مامانم با من خیلی راحت بود و بخاطر پدر نداشتنم باهم خیلی صمیمی رفتار میکرد جلوم خیلی باز و لختی لباس میپوشید مثلا منو تا ۱۶ سالگی حموم میبرد جلوم راحت لباس عوض میکرد همینم باعث شد رفته رفته بهش حس شهوت پیدا کنم تا اینکه مامانم بیماری سرع گرفت و هر چند وقت حمله عصبی بهش دست میداد و واسه ی تایمی از هوش میرفت اولاش خیلی مترسیدم تنها هم بودم تااینکه ی بار تو حموم بود که از حال رفت مجبور شدم از حموم بکشمش بیرون لخت کامل بود همینطور که نگاهش میکردم دیدم این خودش ی فرصت خوبیه
از اون به بعد از هوش که میرفت لباساشو میدادم بالا وشلوار و دامنشو پایین میکشیدم حال میکردم تا اینکه ی سری وسط حال کردنم باهاش بهوش اومد و شوکه شد خودش عکسالعملی نشون نداد منم سریع جم کردم خودمو
شبش اومد تو اتاقم و گفت امروز چرا اونکارو باهام میکردی گفتم دست خودم نیست بهت حس دارم کلی حرف زدیم و چندماه باهام مخالف بود که هرچقدر بیشتر راجبش حرف میزدیم نرم تر میشد تا اینکه اخرش گفتم مادرم هم تو نیاز جنسی داری هم من پس مقاومت نکن قبول کرد ولی گفت مراقب باش کسی مطلع نشه الانم چندساله مثل زن وشوهر هستیم باهم
من با خواهرزادم دارم
اول مالیدن و لاپایی بود الانم از کون میکنمش از 15 سالگیش رابطه داریم
اولش فقط کون و کصشو دستمالی میکردم و رون و سینه هاشو میمالیدم بعد مثله اینکه خوشش اومده و کم کم رفتیم جلو