رفتن و پیدا شدن ...!

1400/07/25


گاهی وقتها آدما میرن که پیدا بشن،هر رفتنی که به معنای دور شدن و گم شدن نیست،یه روز میفهمی برای پیداکردن اونچه که یه عمره دنبالشی برای یه رهایی همیشگی، باید جاهای بزرگ تری بدنبالش گشت…
باید نفس های بلند و طولانی تری رو کشید، نه میون آدم ها و اتفاقات ریز و درشتشون، یه جای دور… یه جایی که زیر سقف آسمونش،بشه دوباره و دوباره از نو زنده شد.
هر رفتنی به معنای دور شدن نیست گاهی وقتا آدما میرن که پیدا بشن…!

برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2022-01-14 13:12:46 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
چه کوه وجنگل چه در بیابان
مرا بهشت است در جمع یاران

خاصه که باشیم من ونگارم
شانه به شانه در زیر باران

1 ❤️

2022-01-15 12:24:12 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
تنها تویی تو که می‌تپی به نبض این رهایی
تو فارغ از وفور سایه‌هایی

باز آ که جز تو جهان من حقیقتی ندارد
تو می‌روی که ابر غم ببارد

به سمت ماندنت راهی
نمی‌شوی چرا گاهی؟
ستاره هدیه کن به مشت پوچ شب‌ها

شمرده‌تر بگو با من
حروف رفتنت تا من
بگیرم از دلت همه بهانه‌ها را

آشوبم، آرامشم تویی
به هر ترانه‌ای سر می‌کشم تویی
سحر اضافه کن به فهم آسمانم

آشوبم، آرامشم تویی
به هر ترانه‌ای سر می‌کشم تویی
بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

بگذار بگویم که از سراب این و آن بریدم
من از عطش ترانه آفریدم

احسان حائری (چارتار)

1 ❤️

2022-01-16 03:16:32 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
با شادی و شور از دل و جان می خوانند
از صبـــح دل انگیـــز جهـــان می خوانند

برخیــــز و ببیـــن پرندگــــان گـــل نـــور
با نـــــاز الاهـــــه ات بنـــــان می خوانند

شهراد_میدری

1 ❤️

2022-01-16 03:25:13 +0330 +0330

گاهی باید گذاشت و گذشت…

1 ❤️

2022-01-16 03:35:52 +0330 +0330

↩ Foodgirl
وصف حالم در زبان سیمی گیتارهاست
دفتری دارم که غرق گریه ی خودکارهاست

1 ❤️

2022-01-16 10:42:07 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
من به اندازه‌ی تقدیر توام … که به دست روشنت دل بسته
آسمون دل گرفته با منه … گریه انگار که به من پیوسته

حس خوب داشتنت همرامه … این به من گرمی بودن میده
من به این دلهره عادت دارم … این تویی داره امونم میده

تو تموم عاشقانه‌ی منی … که به هر جهت پر از احساسی
تو با دستای قشنگت داری … پل رویا رو برام میسازی

من بدون تو یعنی یک مرداب … می‌رسم به تیرگی یک خواب
بگو این تاریکی‌ها با ما نیست … در میاد از پشت ابرا مهتاب

ترانه‌سرا: سمیرا جعفری

1 ❤️

2022-01-28 16:41:12 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
تک تک واژه های فروغ فرخزاد رو میشه با تموم وجود حس کنی :‌
« در برابر بی مهری آدم ها هیچ نمی‌گویم، سکوت و سکوت و سکوت …
انگار که لال شده باشم؛ شاید هم
کور و کر؛ دیگر نه انرژی توضیح دادن دارم و نه حتی حوصله اش را، می‌دانی ؟
دیر دریافتم که مسئول طرز فکر آدم ها نیستم؛ بگذار هر که هرچه خواست بگوید! چه اهمیتی دارد؟ من در لاک خود راحت ترم؛ آن جا می‌شود آرام و
بی دغدغه زندگی کرد »

1 ❤️

2022-01-30 11:54:40 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
وای وای تو باز من حیران کردی عااالی بود من در لاک خود راحت ترم…
سالومه جان مرسی عالی بود دمت گرم…🥰🌺🙏
خسته و دربه در شهر غمم
شبم از هرچه شبه سیاه تره

زندگی زندون سرد کینه هاست
رو دلم زخم هزارتا خنجره

چی میشد اون دستای کوچیکو گرم🙏
رو سرم دسته نوازش میکشید🙏(از دنیا همین یه خواسته رو دارم دیگه تو لاک خودمم به کسی کار ندارم🙏)

بستر تنهایو سرد منو
بوسه گرمی به آتیش میکشید

چی میشد تو خونه ی کوچیک من
غنچه های گل غم وا نمیشد

چی میشد هیچکسی تنهام نمیذاشت
جز خدا هیچ کسی تنها نمیشد

من هنوز دربه در شهر غمم
شبم از هرچه شبه سیاه تره

زندگی زندون سرد کینه هاست
رو دلم زخم هزارتا خنجره

1 ❤️

2022-02-01 00:35:43 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
🥰🌺🙏

مثل شیری که شده عاشق چشمان غزال
بی رمق کـرده مـرا ناز دو چـشمان شما

1 ❤️

2022-02-01 00:41:40 +0330 +0330

فازت چیه

0 ❤️

2022-02-01 12:57:27 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
در لابلای داستانی از گل های شب
به بهای خستگی اسب ها
انگار ، کسی به نام او بود
که دهانی زیبا داشت

پس از ساعت ها عشق بازی
پشت تلفن
می‌رفت و صدایش را می‌شست

در گریبانش
دکمه‌ای بزرگ و گیسوان بلندی داشت
آن هنگام که لیوان شراب را سر می‌کشید
ازدحام و وحشت غریبی میان انگشتانش بود

آن شب در آکسارای را
هرگز از یاد نمی‌برم
که دست بر صورت‌ام کشیده بود
انگار
هر قدر که به دریا نزدیک می‌شدم
باورم می‌شد که عظمت این روشنا
از چهره‌ی من بود

بارش باران
به هنگام تسکین درد
از حلاوت بودنش
اتفاقی بی‌نظیر بود
شبیه سازدهنی کولیان جنوب
رنگارنگ
و چنان کیسه مملو از پرنده
آوایی خوش در گلو داشت
جمال_ثریا

1 ❤️

2022-02-03 08:53:11 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
عاقلان از بلا بپرهیزند
مذهب عاشقان دگر باشد

1 ❤️

2022-02-03 14:43:51 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺎﺭ ﺍﺑﺮ ﺍﺳﺖ
ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﭼﻮﻥ ﺷﻤﺸﯿﺮ ،
ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﭼﻮﻥ ﺑﺎﺭﻭﺕ
ﺑﻪ ﻋﺮﯾﺎﻧﯽ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺑﺨﺸﯿﻢ
ﻭ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ
ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺩﯾﺪﯾﺪ ﻣﺎ ﺻﺎﺣﺐ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺷﺪﯾﻢ

خسرو_گلسرخی

1 ❤️

2022-02-04 17:53:06 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
چنان دلبسته ام کردی که با چشم خودم دیدم

خودم می رفتم اما سایه ام با من نمی آمد

احمد_اسماعيلي

1 ❤️

2022-02-05 11:16:55 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
آن هنگام که می‌خندی ، دنیا با تو می‌خندد
آن هنگام که اشک می‌ریزی امّا ، تنها هستی
شادی را باید در دنیای پیرِ غمگین جستجو کنی
غم‌ها امّا ، تو را خواهند یافت

آواز که می‌خوانی ، کوه‌ها همراهی‌ات می‌کنند
آه که می‌کشی امّا ، در فضا گم می‌شود
پژواک آوای شاد فراگیر می‌شود
غم‌ناک که شد امّا ، دیگر به گوش نخواهد رسید

شاد که هستی ، همه در جستجوی تواند
به هنگام غم امّا ، روی می‌گردانند و می‌روند
آنها شادی تمام و کمال تو را می‌خواهند
به غم‌ات امّا ، نیازی ندارند

شاد که هستی ، دوستان‌ات بسیارند
به هنگام غم امّا ، همه را از دست می‌دهی
کسی نیست که شراب ناب تو را نپذیرد
زهر تلخ زندگی را امّا ، باید به تنهایی بنوشی

ضیافت که بر پا کنی ، عمارت از جمعیت لب‌ریز می‌شود
به هنگام تنگ‌دستی امّا ، همه از کنارت می‌گذرند
سخاوت و بخشش کمکی است برای ادامه زندگی
مرگ را امّا ، هیچ یار و هم‌راهی نیست
برای کاروان شاهانه در عمارت شادی همیشه جا هست
از راهروهای باریک درد امّا
به نوبت و تک‌تک گذر باید کرد

■ الا ویلر ویلکاکس

1 ❤️

2022-02-07 05:12:00 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
دلا مگر که تو مستی که دل به عقل ببستی
که او نشست نیابد تو را کجا بنشاند

متاع عقل نشانست و عشق روح فشانست
که عشق وقت نظاره نثار جان بفشاند

1 ❤️

2022-02-07 10:49:06 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
عالی بود مرحبا عشق بفشاند الحق بفشاند 🌹 👌 🙏
الزا، دلِ من!
از این بیش بی‌تابی سزاوار نیست.
آرام، آرام دلِ من، آرام‌تر!
تو باید دردهای بزرگ‌تری را تحمل کنی
اشک‌هایت را در پشت چشمانِ «من»!
در انتظار روزی بنشان
که بر غمی بزرگ‌تر بیفشان‌ام‌شان.

الزا،
اگر تو را گفتند از ستاره‌ی ناهید
نگین انگشتری خواهند ساخت
بپذیر…
اگر گفتند طلوع خورشید از گریبان مغرب‌ست
تو باورکن…
یا اگر دریای کبیر در ساغری گنجاندنی‌ست
به راستی پندار…
هر چیزی را باورکن
هر افسانه‌ای را و هر دروغی را؛
جز، این که در دل من «جز مهرت» چیز دیگری‌ست.
نه، زنهار باور نکن، هرگز!
■ لویی آراگون

1 ❤️

2022-02-15 15:33:17 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
تو که رفتی نفســـم بی تو غریبانه گرفت
دلِ زارم قفسی شد که به غم خانه گرفت

تو که رفتی شب وروزم به همین خانه گذشت
مهِ شـــــــب پیش رخــم غیرت مردانه گرفت

تو که رفتی همه مردم به دلم زخم زدند
زنفیـــــرم دل هر دشمن و بیگانه گرفت

تو که بودی توبه کردم که به مِی لب نزنم
تو که رفتی هوســـم باز به میخانه گرفت

تو که دیدی به برت شمع شدم تا بپری
تو تنت پیله صفـــت جرات پروانه گرفت

تو که دیدی به هوا پر زدن از شوق تو بود
چه کنم مرغ دل از خال لبت دانه گرفت

1 ❤️

2022-02-16 13:12:48 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
دستانت را به من بده، بخاطر دلواپسی
دستانت را به من بده که بس رویا دیده‌ام
بس رویا دیده‌‏ام در تنهایی خویش
دستانت را به من بده برای رهایی‌ام
دستانت را که به پنجه‏‌های نحیفم می‏‌فشرم
با ترس و دستپاچگی، به شور
مثل برف در دستانم آب می‌‏شوند
مثل آب درونم می‌‏تراوند
هرگز دانسته‌‏ای که چه بر من می‌‏گذرد
چه چیز مرا می‌‏آشوبد و بر من هجوم می‌برد
هرگز دانسته‌ای چه چیز مبهوتم می‏‌کند
چه چیزها وا می‌گذارم وقتی عقب می‏‌نشینم؟

آنچه در ژرفای زبان گفته می‌شود
سخن گفتنی صامت است از احساسات حیوانی
بی‌دهن، بی‏ چشم، آینه‌ه‏ای بی‌تصویر
به لرزه افتادن از شدت دوست داشتن، بی هیچ کلام
هرگز به حس انگشتان یک دست فکر کرده‌ای
لحظه‏‌ای که شکاری را در خود می‌فشرند
هرگز سکوتشان را فهمیده‌‏ای
تلالویی که نادیدنی را به دیده می‌‏آورد
دستانت را به من بده که قلبم آنجا بسته است
دنیا در میان دستانت پنهان است، حتی برای لحظه‌ای
دستانت را به من بده که جانم آنجا خفته است
که جانم آنجا برای ابد خفته است
■ لویی آراگون

1 ❤️

2022-02-18 01:07:02 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
غزلی ناب سرودم همه “به به” کردند…
همه خواندند به جز دلبر دیوانهٔ ما…!

امیرحسین_اثناعشری

1 ❤️

2022-02-19 09:34:58 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
هر کسی را در این جهان سهمی است

تا که در سهم ما سهیم شود؟

سهم ما حیرتی، گلی، شعری…

(منصور اوجی)

1 ❤️

2022-03-08 23:27:06 +0330 +0330

خیلی زیبابود

1 ❤️

2022-03-09 00:01:45 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
همه
با یار خوش و
من به غمِ یار خوشم…

1 ❤️

2022-03-09 00:03:29 +0330 +0330

↩ Zanposh❤️
🙏🌺🥰
هر دم از حلقه عشاق ، پریشانی رفت

به سر زلف بتان ، سلسله دارا تو بمان!

2 ❤️

2022-03-09 00:46:51 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
میسی گل

1 ❤️

2022-03-09 07:20:29 +0330 +0330

↩ Zanposh❤️
🙏🥰🌺

2 ❤️

2022-03-09 08:02:46 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
دنبال من میگردی و حاصل ندارد

این موج عاشق کاربا ساحل ندارد

باید ببندم کوله بار رفتنم را

مرغ مهاجر هیچ جا منزل ندارد

من خام بودم،داغ دوری! پخته ام کرد

عمری که پایت سوختم قابل ندارد

من عاشقی کردم تواما سرد، گفتی :

از برف اگر آدم بسازی دل ندارد

باشد ولم کن باخودم تنها بمانم

دیوانه با دیوانه ها مشکل ندارد

شاید به سرگردانی ام دنیا بخندد

موجی که عاشق میشود ساحل ندارد

( مهدی فرجی)

1 ❤️

2022-03-10 14:39:03 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
لبخند منی دور مباش از من غمگین
اندوه مرا دادرسی نیست بجز تو

طاهره_اباذری_هریس

1 ❤️

2022-03-10 15:01:02 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
برای تو فصلی آورده ام

از آیه های شفاف

برای تو دستی آورده ام

از تبرزین و عشق

برای تو اسبی آورده ام

با یالی از افق های ناشنا خته

   *

ما دو مطلق بودیم

دو مذهب

که در خم کتاب های مقدس گم شدیم

با عطر گیج خاک های کهنه.

ما دو کودک بودیم

دو خسته

که ریشه های خود را جویدیم

ما دو مطلق بودیم.

(نسرین جافری)

1 ❤️

2022-03-10 17:04:43 +0330 +0330

↩ وحید_لاهیجی
چون رو به دوست کردی، سر کن به جور دشمن

چون نام عشق بردی، آماده شو بلا را…

1 ❤️

2022-03-12 08:39:34 +0330 +0330

↩ سالومه۲۸
وان فرشته که آدمی لقب است
زیرکانند و زیرکی عجب است

در ازل بود آنچه باید بود
جهد امروز ما ندارد سود

کار کن زانکه به بود به سرشت
کار و دوزخ ز کاهلی و بهشت

هرکه در بند کار خود باشد
با تو گر نیک نیست بد باشد

با تن مرد بد کند خویشی
در حق دیگران بداندیشی

همتی را که هست نیک اندیش
نیکوئی پیشه نیکی آرد پیش

آنچنان زی که گر رسد خاری
نخوری طعن دشمنان باری

این نگوید سرآمد آفاتش
وان نخندد که هان مکافاتش

گرچه دست تو خود نگیرد کس
پای بر تو فرو نکوبد بس

آنکه رفق تواش به یاد بود
به از آن کز غم تو شاد بود
حکیم نظامی گنجوی

1 ❤️






تاپیک‌های داغ





‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «