★ ««« معمولا آخوند ها از تخیلات خودشون چرندیاتی برای مردم نقل میکنن و باعث ترس مردم میشن تا اطاعت کنن و سرپیچی نکنن در این باب داستان کوتاهی رو میذارم بخونید تا هر چرندیاتی رو باور نکنید! »»»
★حاج آقا رو منبر داشت در مورد فلسفه حلال و حرام
صحبت میکرد که چنین گفت:
روزی سه تا دزد به خونه یک تاجر دینداری زدند و کلی پول و سکه رو ،
روی خر صاحبخونه گذاشتند و زدن بیرون!
تو مسیر دوتاشون دسیسه چیدن که سومی رو بکشن تا سهمشون بیشتر بشه و همین کارو هم کردن!
بعدش آب و غذایی خوردن و باز راه افتادن که یه دفعه یکیشون خنجر کشید و رفیق دومیش رو هم کشت!
شب که شد دزد باقی مانده دلدرد شدیدی گرفت
و بر اثر سمی که شریک قبلیش تو غذاش ریخته بود مُرد
و الاغ هم که تنها مانده بود، راه صاحبخونه رو گرفت و بهمراه مال به خونه تاجر دیندار برگشت…
←همه در مسجد صلوات فرستادند
که یهو شخص پرید وسط و گفت:
← حاج آقا! دزدا که سه تاشون مردند؛
پس جریان رو کی واستون تعریف کرد؟
خره؟!
دوستان داریم یه گر.و.ه تشکیل میدیم. کسایی که در زمینه اعتراضات و براندازی فعال هستن پیام بدن به ادمین فعال نیاز داریم.