درود دوستان ، در ابتدا پوزش میخوام از تمام عزیزانی شخصیت بالایی دارند و همیشه ادب و متانتشان باعث شرمندگی من است 🙏🥰🌺
این تاپیک رو در جواب آن عده از بیماران روانی و جنسی زدم که ندیده و نشناخته به من و خیلی از خانمهای این سایت پیام میدهند و از همون ابتدا ، ابراز عشق میکنند !
لطفا ترشحات هورمونهای بی صاحب مونده خودتون رو به عشق نسبت ندید!
عشق حرمت داره و بذارید پاک باقی بمونه !
شما دچار عشق بدون ع هستید !
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
روزگاری است همه عرض بدن می خواهند
همه از دوست فقط چشم و دهن می خواهند
دیو هستند ولی مثل پری می پوشند
گرگ هایی که لباس پدری می پوشند
آنچه دیدند به مقیاس نظر می سنجند
عشق ها را همه با دور کمر می سنجند
خب طبیعی است که یک روزه به پایان برسد
عشق هایی که سر پیچ خیابان برسد …!
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
↩ سالومه۲۸
چه میدانی تو از سادهترین چیزها
روزها خورشیدهایی بزک شدهاند
که شبانه خوابِ سرخ گلها را میبینند
و همهی آتشها چون دود به آسمان میروند
چه میدانی تو از شوربختی دوست داشتن؟!
تو را در انتهای اتاقها جستهام
آنجا که چراغی روشن بود
پاهایمان همراه هم طنین نمیانداختند
و نه آغوشمان که بر روی هم بسته ماندند
چه میدانی تو از شوربختی دوست داشتن؟!
تو را در پنجرهها جستهام
بوستانها بیهوده از رایحهها پُرند
کجا، کِی میتوانی باشی؟!
به چه چیزِ زندگی باید دل بستن در میانهی بهار؟!
چه میدانی تو از شوربختی دوست داشتن؟!
چه میدانی تو از انتظار طولانی
و از زیستن فقط برای نامیدنات
همیشه همان و همیشه متفاوت
و از سوی من فقط ملامت و نکوهیدن
چه میدانی تو از شوربختی دوست داشتن؟!
باید که از یاد بَرَم و زندگی کنم
همچون پاروزنی بیپارو
میدانی چهقدر طولانیست زمانِ مردن
زمان بهخود گوش دادن و از پا درآمدن
میشناسی تو آیا شوربختی دوست داشتن را؟!..
■ لویی آراگون
↩ وحید_لاهیجی
جامی شکسته دیدم ! دربزم می فروشی
گفتم بدین شکسته ، چون باده میفروشی؟!
خندید و گفت زین جام ، جز عاشقان ننوشند!!
مست شکسته داند ، قدر شکسته نوشی…
مولانای_جان
↩ سالومه۲۸
امشب به حال زار خودم گریه می کنم
با ناله ی سه تار خودم گریه می کنم
مانند گرد باد پریشان وبی قرار
همواره در مدار خودم گریه می کنم
هرشب کنار آینه ها ضجه می زنم
ازبخت و روز گار خودم گریه می کنم
مانند مادری که به داغی نشسته است
چون شمع بر مزار خودم گریه می کنم
در لابه لای خش خش پاییز ، بی صدا
بر فصل بی بهار خودم گریه می کنم
(دانیال رحمانیان)
↩ سالومه۲۸
آمد بهار عاشقان تا خاکدان بستان شود🙏
آمد ندای آسمان تا مرغ جان پران شود
هم بحر پرگوهر شود هم شوره چون گوهر شود
هم سنگ لعل کان شود هم جسم جمله جان شود
گر چشم و جان عاشقان چون ابر طوفان بار شد
اما دل اندر ابر تن چون برقها رخشان شود
دانی چرا چون ابر شد در عشق چشم عاشقان
زیرا که آن مه بیشتر در ابرها پنهان شود
ای شاد و خندان ساعتی کان ابرها گرینده شد
یا رب خجسته حالتی کان برقها خندان شود
زان صد هزاران قطرهها یک قطره ناید بر زمین
ور زانک آید بر زمین جمله جهان ویران شود
جمله جهان ویران شود وز عشق هر ویرانهای
با نوح هم کشتی شود پس محرم طوفان شود
طوفان اگر ساکن بدی گردان نبودی آسمان
زان موج بیرون از جهت این شش جهت جنبان شود
ای مانده زیر شش جهت هم غم بخور هم غم مخور
کان دانهها زیر زمین یک روز نخلستان شود
از خاک روزی سر کند آن بیخ شاخ تر کند
شاخی دو سه گر خشک شد باقیش آبستان شود
وان خشک چون آتش شود آتش چو جان هم خوش شود
آن این نباشد این شود این آن نباشد آن شود
چیزی دهانم را ببست یعنی کنار بام و مست
هر چه تو زان حیران شوی آن چیز از او حیران شود
مولانای جان