سلام دوستان هرکسی مادرش یا خواهرش مثل من جنده هستن بیذد داستانشون رو بگه اینجا همه فیض ببرن

اول خودم میگم
یه مدت با دختر همسایمون رفیق بودم بعد مدتی دعوامون شد بدجوری فحش و فحش کشی بهش گفتم جنده اونم بش برخورد برگشت و گفت جنده من نیستم چشاتو باز کن منم گفتم چشام بازه بغیر تو جنده ای نمیبینم اونم بدتر عصبی شد گفت جنده مامانته با فلانی و فلانی بوده جنده مامانته که محله رو آباد کرده جنده مامانته که لنگاشو پیش همه باز میکنه گفتم چرت نگو گفت چرت نیست پریشب پسرخالم تو رودخونه با یه افغانی مچشو گرفتن حسابی افغانی رو زدن مامانتم پاره کردن
اول فک کردم که از رو عصبانیت این حرفارو زده بعد که بیشتر تو کاراش دقت کردم روش بیشتر زوم کردم کم کم فهمیدم اهلشه بدجورم اهلشه اولش ناراحت شدم خیلی ولی بعد دگ عادت کردم دگه کاراش برام عادی شد بعد مدتی دیگه کم کم خوشم میومد از جندگیش دیگه برام لذت بخش بود جنده بازیاش