پس علایقم را بار دیگر محکم در آغوش کشیدم و کنار گذاشتم… در یک قبر تاریک ، در گورستان قلبم. سرد بود. خیلی سرد! اما چه میشد کرد؟ زندگی همین است. برای هر لحظهاش جانانه باید ستیز کنی؛ وگرنه… به قهقرای نابودی پرتاب خواهی شد … 👍 😍 😍