چون میگی تحمل دوری همسرم رو ندارم ولی مادرم رو دارم.و عاشق همسرت هستی چون بدون اون داغون میشی

خیییلی خوب بود اون موقع چرا اقدام نکردی

برای من زیاد بوده ولی بخاطر عملی که داشتم و دارم هیچموقع جرات نکردم پاپیش بزارم چون میترسیدم یکم برم جلو و متوجه اعتیادم بشن بعدش دیگه اونا بیخیال بشن برن و ضربه بخورم من.با اینکه یه انسان نیمه وحشی هستم من ولی بشدت حساسم به اینطور رابطه ها و همیشه میترسم از اینکه طرف مقابلم بزاره بره پس بخاطر همین همیشه تو دلم نگه داشتم این موضوع رو و بهشون نگفتم.از اونایی که خوشم اومده یکیشون ازدواج کرد طلاق گرفت.2_سال 94 ازدواج کرد الان یه پسر 2 ساله داره.3_مجرده ولی دیگه حسی ندارم بهش.4_تصادف کرد مرد عید سال 95 .5_با پسر عموش ازدواج کرد رفت آمریکا.6_جنده از آب دراومد.الانم دختر همسایمونو نشون کردم که باهاش ازدواج کنم دعا کنید عروسی نکنه تا من این عمله بیصاحابمو بزارم کنار.

واسه من اینجور تعریف شدست

خیلی حرف ها خیلی ته دوس داشتنی تو دمت گرم

شکست که تا دلت بخواد خوردم اخریش حدود 1 سال پیشه که طرف با من دوست شد گفت جدا شده که بعد 3 ماه فهمیدم دروغ گفته و شوهر داره منم ترکش کردم بعد اون با کسی نبودم و خیلی دوستش داشتم و هنوزم بیشتر وقتی بهش فکر میکنم

به چی اعتیاد داری؟
تو مهمی و قلبت یا اون ماده که مصرف میکنی؟ حیف نیس؟
ایشالا میزاری کنار شک نکن میتونی

این که دروغ گفته خیلی بد بوده
ولی دم معرفت و مرامت گرم

من توی عمر خیلی کارها کردم ولی 2 تا کارو هیچ وقت انجام ندادم یکی دوستی با زن شوهر داره یکی دیگه رابطه با دختری که قبلا رابطه نداشته

گل تریاک و هرویین.ولی الان فقط به هرویین اعتیاد دارم.البته از این معتادای هپلی یا تزریقی و کارتن خواب داغون نیستم ولی خب اعتیاد اعتیاده و فرقی ندارن با همدیگه.از سال 91 بکوب دارم هرویین مصرف میکنم و خیلی سخت شده ترک کردنش برای من.باید بزارمش دیگه کنار

دوست عزیز همین فکر و عملی کن و بگذارش کنار میدونم خیلی سخته ولی غیر ممکن نیست

اصول اخلاقی خیلی مهم
چون این بلاها سرت میاد اگه بکنی
پایبندیت افرین داره

ممنون.من در مورد اعتیادم زیاد حرف زدم تو تاپیکهای دیگه. هدفم این نیست که آهو ناله کنم بگم من اعتیاد دارم داغون شدمو این حرفا… چون تو زندگی واقعیم اصلا با کسی تا حالا در مورد اعتیادم صحبت نکردم و حالمم از این جلسات NA بهم میخوره که بخام برم بینشون کصشعر تلاوت کنم. چندبار بالاجبار تو جلساتشون بودم به حرفاشون که گوش میدادم حالم بدتر میشد.همیشه دلم میخاست مثل یه همچین جایی در موردش صحبت کنم اینجا چون نه کسی منو میشناسه نه میبینه منو یجورایی انگار بهم داره برمیخوره که اعتیاد دارم و بهم حال میده.

بخاطر اینکه نخوابم و درس هامو پاس کنم ترامادول میزدم ن عادی روزی چهارصد تا ششصد میلی گرم ولی سر ی موضوعی کلا ی شب ی جا گذاشتمش کنار با اینکه میدونستم ممکن سکته قلبی کنم و عوارض داره سه روز کامل درد داشتم سه روز خواب کامل بودم دو ماه غذا نمیخوردم درست درکی دارم از وضعیتت از سختیش ولی یک لحظه باید از ته ته دلت بخوای باید به عجز برسی ینی درک کنی واقعا چاره ای نداری

میدونی منم عاشق شدم 9 سال پیش پنج سال باهاش بودم تهشو بگم از کل رابطه درس گرفتم شاید اون شخص برنگرده ولی ولی ولی تو خودت الان خودتو میشناسی اشتباهات و زیاده روی هات الان شخص جدیدی ی روزی ی جایی قلبتو تصرف میکنه اگه و فقط اگه از ته ته قلبت خودت خوتو ببخشی

اعتیاد منم از همین قرص ترامادول شروع شد.خیلی قرص خوبیه ولی نه برای آدم عادی برای کسی که قراره بمیره و داره درد میکشه ترامادول بدن بخوره دیگه دردی رو حس نمیکنه

بگو اقا صد جا و صد بار بگو هر عاملی و هر کسی ک بتونه کمکت کنه و جرقه ای باشه واس آتیش درون تو که دوباره روشن شه ینی مفید بودن اینجا همش سکس نیس زندکی هم هس و تو الان زندگیت وسط هس

اول درد رو میگیره بعدش دردمندت میکنه اول هوشیاریت رو زیاد میکنه بعدش احمقت میکنه کصافط ترین ماده مخدر خاموش ترامادول هس ک از مشتقات هرویین

دقیقا ?

ایشالا واست خدا حفظ کنه
من شام عروسی میخوام ازتاااا

میدونی مشکل اساسی ما ادم ها اینه که از عشق تعریف های متفاوت و برداشت های متفاوت داریم

قول مبدم وجدانا بیام:-@

میام میام

۹ سال پیش عاشق دختری شدم
بعد از شش ماه بدلیل نداشتن شرایط ازدواج ، خیلی محترمانه از هم جدا شدیم
وقتی ازش جدا شدم ، زندگی برام جهنم شد
بعد از چهار سال باز باهاش ارتباط گرفتم و
ارتباطی خیلی عمیقتر از قبل و داشتم شرایط ازدواج رو فراهم میکردم و کلی پشت انداز جمع کرده بودم

حاضر بودم زندگیم براش بدم
اما بهم خیانت کرد و با پسر دیگه ای رفیق شد و منو ترک کرد

پسره رفت یه زن دیگه گرفت
عشق من ازدواج کرد با کسی که نمیشناختش
پارسال بهم پیام داد که بچه دار شده و طلاق گرفته ، اما منم پسرم هفته آینده به دنیا میاد و قید عشق با اون رو زدم

عشق واقعی از دید من فقط برای اساطیر و افسانه هاست و در واقعیت بیشتر جنبه عادت داره تا عشق
ولی خود من به شخصه فقط یه بار این اتفاق برام افتاده اونم مقصرش خودم بودم چون به کسی دل دادم که ارتباطم باهاش از بیس تعریفش صرفا سکس بود و قرارمون تعهد به رابطه بود ولی از اونجائی که من آدم خیلی احساسی بودم به کسی دل دادم که صرفا دنبال تنوع بود
ولی هنوز هم دوسش دارم و چون مقصر اصلی خودم بودم دلیلی برای بخشیدن یا نبخشیدن وجود نداره
اگه برگردم به اون زمان تعریف رابطمو عوض میکنم تا دیگه انقدر عذاب نکشم

میدونی اخه یهو پیش میاد امان از این یهویی ها چون یادمون ندادن چون ریشه یابی کنی مشکل داریم از کودکی یدک میکشیم تا به کودکانمون بیاموزیم

واووو واووو
ولی برنگرد تموم شده بدون فقط ی وسوسه هس خدا پسرت رو برات حفظ کنه

مرسی که به زندگیش رحم کردی و ولش کردی حداقل بخاطر زن یا اگه بچه هم داشت مشابهش رو توی دوستام دیدم خیلی کار کثیفی هس

دمت گرم سایت بالا سره زنو بچت

تقریبا سه ساله ک رفته بنظرم اختلالات هورمونی بوده چون عشق نبود از خود گذشتگیه بیش از حد اعتماد بیجا به کسی ک لایقت نی ارزششو نداره برا همین هیچ وقت نمیگم شکسته عشقی خوردم میگم خریت کردم تقاصشم پس میدم …دوست داشتنه یه سری ادما خریته تمامه

کاملا درست میگی ولی بنظرم قشنگ ولی برات میشه ی تجربه که از این به بعد به کسی که لیاقت نداره بیش از حد بها ندی
در کل ی دوران قشنگی هس ک وقتی درونش هستی هیچ درکی از بیرون نداری همه ما ی روزی ی جایی اشتباه کردیم یا شخص مقابلمون اشتباه بوده یا زمان نا مناسبی با اون شخص طرف شدیم ولی در مجموع ی چیز خاصی هس ک هر کس از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من
امیدوارم دفعه ی بعدی این اتفاق نیافته و در انتها به وصال ختم شه ن فراغ