خاطرات لز من با رویا و مامانش

1395/09/15

****خاطرات لز من با رویا و مامانش قسمت اول
بالاخره تصمیم گرفتم خاطرات لزم رو بنویسم و اگه داستان سازی بلد نیستم ببخشید چون فقط خاطره مینویسم.
۲۱ سالم بود که تو دانشگاه با رویا آشنا شدم و به مرور خیلی صمیمی شدیم.
من از یه خونواده مذهبی هستم و دوستی با پسر یعنی اخر ترس و به خاطر همین بهترین دوستم شده بود رویا که با مامانش تنها زندگی میکرد.البته خودمم هیچ میلی به دوست پسر گرفتن نداشتم.رویا هم از این نظر خیلی شبیه من بود،دختری که کاملا آزاد بود ولی هیچوقت دوست پسر نمیگرفت واین بود که رویا شده بود بت من اونایی که واقعا لزبین هستن متوجه میشن من چی میگم.
به قدری با رویا صمیمی بودم که شده بود تمام زندگیم وخانواده هم که میدیدن اون یه دختره منو توی رابطه با اون ازاد گزاشته بودن.
وقتایی که میرفتیم استخر خیلی شوخی میکردیم و من فکرشم نمیکردم اینا مقدمه باشه برای لز ولی کم کم شوخیها زیاد شد با هم میرفتیم حمام و توی حمام برای اولین بار جلوی رویا سوتینمو باز کردم که به اصرار رو یا بود که ما دختریم و این حرفا رو نداره و اینا اول خودش باز کرد سوتینشو منم در اوردم یهو دیدم مثل وحشیا سینه همو چنگ میزنه البته قبلا هم از رو سوتین هی سینه هامو میگرفت .
به خاطر هیکل توپرم سینه های درشتی دارم اونم همش میگفت اینا اصل سینه هستن ولی اونروز تو حمام جور دیگه ای سینه هامو چنگ میزد که اولش ترسیدم بعد سینه هامو اروم از بغل نوازش کرد که ناخوداگاه باعث تحریکم شد کم کم شروع کرد سینه های خودشو مالید بهم بوسه های گرمش و وقتی لبشوگزاشت رو لبم اتیشم زد منم دیگه شل شده بودم قبلا خیلی شوخی میکردیم دست مینداخت لای پاهام ولی خوب مایو داشتم ولی اینبار یواش دستشو کرد توی شرتم منم نای مقاومت نداشتم اونم پررو پررو شورتمو در اورد و من لخت جلوش وایساده بودم.
فقط شانس اوردم روز قبلش شیو کرده بودم.منو برگردوند از پشت بهم چسبید که حس کردم خودشم شورت نداره با یه دستش سینه هامو میمالیدو با یه دستشم روی کسمو دیگه حسابی خیس کرده بودم خجالت کشیدم دستش با ترشحم خیس شده بود ولی اون امون نمیداد،برگشتم به طرفشو خودمم باهاش همگاری کردم چون قبلا هم لز کرده بودم و حس خوبی داشتم یه حس اعتماد اونروز اولین مرحله لز من و رویا بود ولی بعدها هر وقت همو میدیدیم برنامه داشتیم.
رویا برعکس من خیلی لاغر بود ولی کسش معرکه بود همیشه اپیلاسیون میکرد هیچوقت از خوردنش سیر نمیشدم ولی من چون شیو میکردم یکم رنگش تیره بود و بعضی وقتام جوش میزد.
میدونستم مامانش آرایشگره و اون براش اپیلاسیون میکنه ولی من هیچوقت روم نمیشد برم اپیلاسیون و مخصوصا مرکزی.
مامانش مریم جون ارایشگاه داشت و منم میرفتم برای اصلاح و رنگ مو و ارایش ولی حتی پیش اونم روم نمیشد برم وکس کنم،مریم جون خیلی خونگرم بود همیشه میرفتم خونشون همه چی برامون مهیا میکرد حتی چندبارم با هم استخر رفتیم چون سنش از خیلی بیشتر نشون نمیداد پایه تفریحاتمون بود تا اینکه یروز رویا گفت حد اقل بیا پاها و دستتو و زیر بغلتو مامان مریم وکس کنه منم که دیگه با مریم جون صمیمی بودم قبول کردم ،بهم گفت چند وقتی هیچ جای بدنتو شیو نکن تا بلند بشه بعد دوهفته رفتم خونشون،نهار رو که خوردیم رویا گفت حالا وقتشه منو برد تو اطاق کار مامانش لباسامو در اوردم و فقط سوتین شورت تنم بود رویا گفته بود بیکینی ببندم که کارش راحت باشه و منم قبول کردم.
رو تخت خوابیدم رویا هم شروع کرد ور رفتن به من ولی من از ترس اینکه مامانش بیاد هی میگفتم نکن که یهو مامانش در زد و اومد تو اطاق یه اخمی به رویاکردم که مامانش فهمیدو ازش پرسید چکار کردی سحرو که اینقدر عصبانیه رویام گفت من که هنوز کاریش نکردم و زدیم زیر خنده مامانش شروع کرد موم رو گرم کرد و به پاهام مالید اروم از ساق پام اومد به طرف رونم وقتی رسید به روتم گفت شورتت در بیارمن گفتم اینجا رو نمیخوام اپیلاسون کنم البته از خجالتم بود مریم جون گفت چرا حیفه حالا که اینجایی بزار سنگ تموم بزارم برات رویا معطل نکرد و بند شورتمو باز کرد و کشید از زیزم بیرون و به مریم جون گفت سنگ تموم بزار برامون و زد زیر خنده من از خجالت دستلمو گزاشتم رو کسم که مریم جون اروم دستمو برداشت و گفت بزار ببینم موهاش چقدره و دست کشید روش که جهت خوابشو پیدا کنه ولی با مکثی که کرد آبروم رفت وای دستش خیس شد به رویا گفت یه دستمال بده به من یکی هم خودت بردار سحزجونو خشک کن،وای من میخواستم آب بشم برم تو زمین.وقتی داشت رونامو وکس میکرد با دستاش پاهامو باز کرد که داخل رونامم وکس کنه ولی من میدیدم که لخت خوابیدم جلو مادر و دختر،مریم جونم که دید من یه جوری معدبم گفت نکنه رویا اینجاست سختته که رویام گفت نه مامان جون ما با هم این حرفا رو نداریم من دیگه تمیدونستم از دست این دختر چکار کنم.
بعد از رونام شکمم و دستامم وکس کرد و گفت این اصل کاریتو میزارم اخر بعد گفت برگرد پشت پاهام و کمرمم و باسنمم وکس کرد بعد گفت حالا حالت قنبل شو دیگه داشتم از درد و سوزش میمردم و فقط میخواستم زود تموم بشه وقتی قنبل کردم رویا بازم شوخیاشو شروع کرد و هی جلو مامانش میزد رو کونم مریم جون لای باسنمم تمیز کرد و به رویا گفت حالا ببین و یه دست از پایین به بالا کشید لای پام من دیگه چشمامو بستم که رویا اومد و گفت این که عالیه ولی برو سر اصل کاریش من برگشتم دیگه نا نداشتم از سوزش مریم جون مچ پاهامو گرفت و هدایت کرد که قشنگ پاهام جلوش باز بود و زانوهام بالا بودن شروع کرد به وکس من دیگه میخواستم جیغ بزنم که رویا با بوس و نوازش ارومم کرد تموم که شد مریم جون به رویا گفت یه کمپرس یخ بزار رو نازش من از لحن صحبتش جا خوردم ولی رویا کیف کرد رفت کیسه یخ اورد وای چه کیفی داشت .چون مریم جون بازم مشتری داشت باید از اطاق میرفتیم بیرون رویا به مریم جون گفت ما میریم حموم مریم جونم که دیگه سنگ تموم گزاشته بود برگشت گفت باشه برید فقط بپا سر نخوری ما هم خندیدیم و رفتیم.
تو حموم به خاطر سوزشم حال کاری نداشتم رو یا هم کمک کرد و با یه لوسیون تنو شست و اوندیم بیرون تو اطاق یکمم حرف زدیم غروبم رفتم خونه .شب اول بازم حس سوزش اپیلاسیونو داشتم تا فرداش که رفتم پیش رویا،مریم جون مشتری داشت متوجه اومدن من نشده بود. منم رفتم تو اطاق پیش رویا اوم شروع کرد قربون صدقه رفتن و بوسیدن من بعدشم گفت لخت شوببینم مانانم چی ساخته منم که اماده بودم و لخت شدم رویا که دید بعضی جاهای بدنم سرخه گفت بخواب من یه لوسیون بزنم بهت منم دراز کشیدم روی تخت رویا اومد اول کلیلوسم کرد و بوسید بعدشم شروع کرد لوسیون مالیدن خودشم لخت شده بود چون روی کسم خیلی سرخ بودزیاد تحریکش نکرد ولی من داشتم همه بدنشو میمالیدم واقعا به خاطر لوسیون و نوازشای رویا داغ کرده بودم.
ازش خواستم وقتی میخواد پاهامو بماله یه جوری ۶۹ بشه که منم یکم بخورمش اونم قبول کرد تو حال خودمون بودیم که یهو صدای باز شدن در اومد ولی ردیا هیچ مکثی نکرد و ادامه داد ولی من متوجه نگاه مریم جون و لبخندش شدم بعدشم بدون هیچ حرفی درو بست و رفت ولی من دیگه سرد شده بودم حال بدی بهم دست داد از خجالت. رویا همش میگفت چیزی نشده که ولی من تو کتم نمیرفت زودی لباسامو پوشیدمو بدون خدافظی از مریم جون زدم بیرون وقتی رسیدم خونه هنوز تو فکر اون لحظه بودم که مریم جون مارو اونجوری دید.
با رویا چت میکردم فقط فحش میدادم که چرا ابروم رفت جلو مامانت اونم همش میگفت چیزی نشده تو سخت میگیری و …
صبح پنج شنبه رویا گفت مامانم میگه عصری بیا اینجا شبم بمون بیشتر وقتا همینجوری بود پنجشنبه میرفتم خونشون شبم میموندم.
با اکراه قبول کردم عصری یه دسته گل واسه تشکر گرفتم و رفتم خونشون مریم جون با روی باز اومد بغلم کرد و بابت گل تشکر کرد من گفتم این که جبران زحمتا و لطف شما نمیشه، رویا هم گفت تشکر اصلی رو من باید بکنم از مامان جونم که همچین گلی برام درست کرده بعدشم هممون خندیدیم چایی و شیرنی خوردیم نشسته بودیم مامانش ازم پرسید دیگه سوزش یا سرخی تو بدنت نیست منم کلی تشکر کردم و گفتم نه عالی شده رویا هم گفت اره مامان جون عاااالی شده.
بعدشم گفت اصلا بزار ببینیم من هی اخم کردمو اخرشم به اصرار اونا شورت لی که پام بود رو در اوردم ولی تاپ و شورت پام بود که مریم جون گفت اتفاقا من خودمم فرداش اپیلاسیون کردم این موم جدید خیلی خوبه بعدم بدون معطلی شورت و شلوارکشو داد پایین وایییی چی میدیدم اون مادر بایدم دختری مثل رویا داشت رو یا که اینجوری دید گفت مامان بعد از من خودشو ساخت و شورتشو در اورد وای برق میزد منم با من من شورتمو در اوردم که رویا دست کشید لای پام و گفت مامان ببین چی ساختی، مریم جونم یه دست کشید زیر شکمم و گفت خیلی خوبه تا دوهفته همینجوری صافه .من که انگار یادم رفته بود سه روز پیش چه اتفاقی افتاده و این به خاطر برخورد گرم مریم جون بود.
مریم جون گفت بزار پشتتم ببینم منم بی معطلی پشتمو کردم بهش و دولا شدم مریم جون با دستای گرمش لای کونمو باز کرد و به رویا گفت برو موچین منو بیار یه مو اینجا مونده برش دارم رو یا رفت ولی من تو همون حالت موندم تا رویا اومد و مریم جون اون یه تار مو رو برداشت وقتی برگشتم میخواستم شورتمو پام کنم که با تعجب دیدم جفتشون همونجورین بدون شورت ،مریم جون گفت ولی لوسیونی که رویا برات زد بی تاثیر نبودا ولی چرا نزاشتی برات کامل بزنه ؟منم از خجالت هیچی نگفتم مریم جون گفت رویا اون لوسیون رو بیار یکم لای پاهای سحر جون سرخه هنوز رویا گفت اونروز نشد براش بزنم مریم جونم گفت اینجا دستای ماهر منو میخواد .
با هم رفتیم تو اطاق مامانش و رو تخت خوابیدم تاپمم به پیشنهاد رویا در اوردم بازم من رولخت رو تخت خوابوندن ولی اینبار فرق داشت چون خودشونم تقریبا لخت بودن فقط تاپ تنشون بود.منم فقط سوتین داشتم.رویا گفت اینم باز کن کل بدنت یبار دیگه لوسیون بشه
مریم جون یکم لوسیون ریخت رو دستاش و بعد به من گفت مثل اونروز پاهامو باز کنم با رسیدن دستش به لای پاهام چشمامو بستم ،مریم جون اروم اروم داشت ماساژ میداد ولی هنوز دستش به کسم نخورده بود رویا هم شروع کرد بالا تنه منو لوسیون زد وقتی رسید به سینه هام و کنارشو لوسیون مالید از حس شهوت داشت لرزم میگرفت و این از نگاه اونا مخفی نشد ،رویا شروع کرد سینه هامو مالیدن من دیگه رو هوا بودم که دست گرم مریم جونو رو کسم حس کردم وایییی خیس کرده بودم ولی مریم جون به مالیدن ادامه داد با یه دست لای کسمو میمالید یه دستشم بالای کسمو دیگه اوج لذت بود، مریم جون گفت بازم که خیسه رویا گفت دستمال بیارم ولی مریم جون گفت نه بیا خیسترش کن اینو یه جوری گفت انگار داره دستور میده رویا اومد وسط پام و سرشو اورد جلوی کسم فکرشو نمیکردم جلو مامانش بیفته به جون کسم و بخوره ولی شروع کرد حالا مامانش اومد سراغ سینه هام و شروع کرد مالیدنشون و صورتشو اورد جلو ماخوداگاه لبم رفت تو لبش وای باورم نمیشد مریم جون اینقدر داغ باشه بعد چند دیقه اونا هم لخت شدن ولی باز رویا خوردنو ادامه داد منم دیگه روم باز شده بود هی میگفتم لیس بزن وای رویا لیس بزن بعدش به مریم جون گفتم منم میخوام که مریم جون گفت تو که خوب لیس میزنی بیا برا منو لیس بزن اومد بالای سرم و دولا شد وای کس مریم جون مثل خودمون بود لنگار نه انگار ۲۰ سال از ما بزرگتره شروع کردم خوردنش مزه کس رویا رو میداد دیگه داشتم میلرزیدم و تو اوج بودم بعدش مریم جون گفت بسه دیگه بزار ببینم سحر جون چه مزه ایه و جاهاشونو عوض کردن بعد چند دیقه بلند شدیم من جلو رویا پشت من مریم جونم پشت رویا چهار دست و پا شدیم رویا منو میخورد مریم جونم مال رویا رو از قبل همیشه وقتی با رویا بودیم این حالت میشدیم بعدش رویا و من جاهامونو عوض کردیم من دیدم سوراخ کون رویا قرمزه اولش متوجه نشدم چرا ولی وقتی زبون مریم جونو روی کونم حس کردم فهمیدم خیلی خوب بود یه تحریک جدید بود هم لیس میزد هم با دستش لای کسمو روی چوچولمو مامالید بعد حس کردم با انگشتش داره در کونمو میماله یکم کرد توش که من خیلی دردم اومد و رفتم جلو یهو رویا که فهمید گف مامان من که گفته بودم بهت کون سحر خیلی تنگه مریم جونم باز بازبونش دردمو اروم کرد یه لحظه حس کردم مریم جون پشتم نیست ولی زود اومد یه کرم اورده بود من هنوز مست خوردن رویا بودم که مریم جون شروع کرد کونمو کرم مالی کرد و اروم در سوراخمو میمالید ایندفه بدون درد نوک انگشتشو کرد تو منم تکون نخوردم یکم همینجوری بود که حس کردم کف دستش داره میخوره به کونم وای نه انگشتشو کامل کرده بود تو من خیلی تحریک شده بودم دیگه نمیتونستم واسه رویه بخورم اونم متوجه شد بلند شد اومد پشتم وقتی دید چی شده بهم گفت دیدی مامانم استاده منم با سر تائید کردم خیلی بیحال شده بودم همینجوری سر خوردم و خوابیدم ولی انگشت مریم جون همینجوری داشت آروم کار خودشو میکرد رویا لای کونمو باز کرد مریم جونم حرکتاشو تند تر کرد که من نتونستم تحمل کنم خودمو کشیدم جلو مریم جون انگشتشو در اورد و بلند شد من بیحال همونجوری افتاده بودم که اینبار رویا شروع کرد انگشتش راحت رفت تو منم که اروم شده بودم یکم کونمو دادم بالا که رویا راحت تر باشه بعدش رویا انگشتشو در اورد ولی من بازم میخواستم رویا ایندفه با دوتا انگشت اول سوراخمو مالید النگشتاشم چرب کرده بود به من گفت بازم میخوای منم که میدونستم چی در انتظارمه گفتم اوهوم اونم دوتا انگشتو فرو کرد از درد جیغ کشیدم ولی رویا یه دستش رو کمرم بود و نمیتونستم تکون بخورم ادامه داد ،درد پیچیده بود تو پاهام و حس کردم رگ پام گرفته ولی رویا وحشی شده بود دوتا انگشتش کامل رفته بود ولی تکون نمیداد تا اینکه من آروم شدم بعد آروم شروع کرد تکون دادن منم دیگه درد نداشتم و با حرکتام همراهیش میکردم تا دوباره مریم جون اومد رویا اومد کنار من و روی شکم خوابید شروع کردیم لب گرفتن که مامانش اومد پشتمون ایندفه انگشتش نبود من چه چیز گرمو حس کردم رومو برگردوندم مریم جون دوتا خیار نشونمون داد و گفت اونموقع که شما مشغول بودید من رفتم اینارو با اب گرم و ریکا شستم من خیلی ترسیدم ولی رویا گفت نترس مامانم بلده چکار کنه فقط خودتو شل کن .
مریم جون گفت میخوای اول برای رویا بزارم ببینی منم بلند شدم ولی هنوز یکم درد حس میکردم همونجوری نشستم مریم جون خیار چرب کرد یکمم کرم ریخت رو سوراخ رویا خیارو مالید رو سوراخش و آروم آروم فشار داد تا تهش رفت بعد به من گفت حالا تو براش تکون بده منم چشم گفتمو شروع کردم مریم جون گفت حالا درش بیار در اوردم سوراخ رویا باز بود گفت بازم بکن توش اینبار راحت رفت ، اونم گفت دیدی حالا تو بخواب منم که ترسم ریخته بود خوابیدم مریم جون همون کارو با من کرد اولش خیلی درد داشتم ولی بعد راحت شد یه چند دیقه همین کارو کرد بعد در اورد و باز کرد توش وای چه حسسی همین کارو هی تکرار کرد من و رویا دیگه واسه چندمین بار ارضا شده بودیم و بی حس شده بودیم مریم جونم فهمید دیگه ادامه نداد ولی خیارو از کونمون در نیورد بهمون گفت همینجوری بخوابید ما دوتا بیحال افتادیمو مریم جون گفت من میرم یه عصرونه پر انرژی اماده کنم شما هم خواستید بیاید نزارید خیار بیاد بیرون شورتتونو بپوشید اگه در بیارید جریمه داره جریمش یه خیار بزرگتره من گفتم نمیشه که اخه ولی رویا گفت میشه یکم سخته فقط ولی ارزش داره که جرینه نشی و هممون خندیدیم من همش حس میکردم داره میاد بیرون و هی با دستم فشارش میدادم بعدشم رویا کمکم کرد که شورتمو بپوشم واسه اینکه خیالم راحت باشه که جرینه نمیشم شورت لی هم پوشیدن ولی خیلی اذیت میشدم نمیتونستم بشینم اصلا ولی رویا که انگار عادت داشت راحت بود.
مریم جونم که متوجه شد گفت اگه سختته درش بیار دیگه منم خیالم راحت شد پاشدم همونجا شورتمو در اوردم و خیارو دراوردم، غافل از اینکه سخت ترین جریمه در انتظارم بود.

خوب دوستان تا اینجا نوشتم ولی اگه خوشتون اومده باشه و نظرات خوب باشه ادامه میدم.
بازم میگم من داستان نویس نیستم و میدونم نتونستم رعایت کنم چون فقط میخوام خاطراتمو بنویسم.
منتظر ادامه باشید

برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2016-12-07 14:16:50 +0330 +0330

عالی عالی عالی دوست داریم

0 ❤️

2016-12-07 15:11:34 +0330 +0330
نقل از: goodsami عالی عالی عالی دوست داریم

مرسی از این همه انرژی که به من میدید.

0 ❤️

2016-12-07 17:08:59 +0330 +0330
نقل از: NX200 فقط میتونم بگم عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود همین بی صبرانه منتظرم برا ادامش

این انرژی که به من میدید باعث میشه زودتر و بیشتر و بهتر بنویسم

مرسی

0 ❤️

2016-12-07 17:11:15 +0330 +0330
نقل از: sahar.raz1990
نقل از: SEN_BALA هر سه قسمت عالی بود ادامه بده کاش قسمت بشه از نزدیک ببینیم ? ?

سعی میکنم جوری بنویسم که شما خودتونو اونجا حس کنید

ولی وقتی پیشت باشه یه چیز دیگس ? ?
منتظرم برای قسمت بعد کی مینویسی؟

0 ❤️

2016-12-07 18:16:54 +0330 +0330
نقل از: SEN_BALA
نقل از: sahar.raz1990
نقل از: SEN_BALA هر سه قسمت عالی بود ادامه بده کاش قسمت بشه از نزدیک ببینیم ? ?

سعی میکنم جوری بنویسم که شما خودتونو اونجا حس کنید

ولی وقتی پیشت باشه یه چیز دیگس ? ?
منتظرم برای قسمت بعد کی مینویسی؟

به خاطر دوستایی مثل تو زودتر میزارم قسمت بعدی رو منتظر سورپرایز باش

0 ❤️

2016-12-07 18:17:39 +0330 +0330
نقل از: NX200
نقل از: sahar.raz1990
نقل از: NX200 فقط میتونم بگم عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود همین بی صبرانه منتظرم برا ادامش

این انرژی که به من میدید باعث میشه زودتر و بیشتر و بهتر بنویسم

مرسی

با خوندنش به شدت تحریک شدم

آخی امیدوارم اذیت نشی فقط
دوست خوبم

0 ❤️

2016-12-07 18:54:03 +0330 +0330
نقل از: sahar.raz1990
نقل از: NX200
نقل از: sahar.raz1990
نقل از: NX200 فقط میتونم بگم عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود همین بی صبرانه منتظرم برا ادامش

این انرژی که به من میدید باعث میشه زودتر و بیشتر و بهتر بنویسم

مرسی

با خوندنش به شدت تحریک شدم

آخی امیدوارم اذیت نشی فقط
دوست خوبم

داستان خوبیه ولی من تا الان ندیدم مادر و دختر تو ایران همزمان سکس داشته باشن
چه خوب میشد الا که زحمت میکشی مینویسی
عکس هم از خودتون میذاشتین خیلی بهتر میشد

0 ❤️

2016-12-07 19:09:00 +0330 +0330

ممنون دوست عزیز سلامت باشی
ولی خیلی چیزای دیگه هم هست که وجود دارن ولی ما نمیبینیم

0 ❤️

2016-12-07 19:52:02 +0330 +0330

قسمت چهارم همونجوری که قولشو داده بودم اولین سورپرایزه که فصل جدیدی از زندگی منه که به واسطه نزدیکی به رویا و مریم جون برام شروع شد.
روزای تلخی که کنار رویا و مریم جون فقط شیرینی حس کردم ک از افسردگی نجات پیدا کردم.
مرسی رویا جونم مرسی مریم جون

0 ❤️

2016-12-07 19:54:36 +0330 +0330

و یه تشکر از عزیزانی که هم اینجا و هم در پیام خصوصی به من انرژی میدن و باعث میشن من ادامه بدم

0 ❤️

2016-12-07 20:21:48 +0330 +0330

عزیزم خوب بود و زیباااااااااااااااااا… :-* ?

0 ❤️

2016-12-07 20:30:13 +0330 +0330
نقل از: mandana666 عزیزم خوب بود و زیباااااااااااااااااا... :-* ?

مرسی از راهنماییت عزیزم.
اخه من اولشم گفتم نویسنده خوبی نیستم

0 ❤️

2016-12-08 04:50:49 +0330 +0330

امشب یه مهمونی دعوتیم و منم باید قبل از ظهر برم پیش مریم جون واسه اپیلاسیون و ارایش .
واسه همین قسمت چهارم رو زودتر میزارم که شب جمعه خوبی داشته باشی. ?

0 ❤️

2016-12-08 05:06:47 +0330 +0330

دوستان چندبار سعی کردم این قسمت رو بفرستم ولی هر بار مینویسه متن غیر مجاز یا لینک غیر مجاز و ارسال نمیکنه.
کسی میدونه دلیلش چیه؟
متن که ادامه همونه هیچ لینکی هم در متن نیست

0 ❤️

2016-12-08 06:03:27 +0330 +0330

بازم عالی بود واقعا خوب توصیف میکنی

0 ❤️

2016-12-08 06:15:44 +0330 +0330

فدات لذت بردم ازش…عالییییییییییییییییییییییییی :-* ? ?

0 ❤️

2016-12-08 06:25:38 +0330 +0330

واقعا خاطراتتون را خیلی زیبا بیان کردین خیلی عالی بود

0 ❤️

2016-12-08 08:34:39 +0330 +0330
نقل از: Endlast بازم عالی بود واقعا خوب توصیف میکنی

ممنون دوست خوبم

0 ❤️

2016-12-08 08:35:32 +0330 +0330
نقل از: mandana666 فدات لذت بردم ازش...عالییییییییییییییییییییییییی :-* ? ?

فدااات عزیزم

0 ❤️

2016-12-08 08:36:14 +0330 +0330
نقل از: mandana666 فدات لذت بردم ازش...عالییییییییییییییییییییییییی :-* ? ?

فداااالت عزیزم

0 ❤️

2016-12-08 08:36:50 +0330 +0330
نقل از: sadra2111 واقعا خاطراتتون را خیلی زیبا بیان کردین خیلی عالی بود

ممنون دوست عزیز

0 ❤️

2016-12-08 14:17:34 +0330 +0330
نقل از: Monayi با تمام اینا که پریودم اما حشری شدم نمیشه مالید حیف :(

اخی عزیزم خوب شی زودتر. ?

0 ❤️

2016-12-08 14:29:54 +0330 +0330
نقل از: sahar.raz1990 دوستان چندبار سعی کردم این قسمت رو بفرستم ولی هر بار مینویسه متن غیر مجاز یا لینک غیر مجاز و ارسال نمیکنه. کسی میدونه دلیلش چیه؟ متن که ادامه همونه هیچ لینکی هم در متن نیست

به به قسمت سوم هم خیلی عالی و هات بود ، ممنون ?

مشکل از امنیت سایته ، بده خصوصی من ، میذارمش :)

0 ❤️

2016-12-08 14:33:26 +0330 +0330
نقل از: DarkWeb
نقل از: sahar.raz1990 دوستان چندبار سعی کردم این قسمت رو بفرستم ولی هر بار مینویسه متن غیر مجاز یا لینک غیر مجاز و ارسال نمیکنه. کسی میدونه دلیلش چیه؟ متن که ادامه همونه هیچ لینکی هم در متن نیست

به به قسمت سوم هم خیلی عالی و هات بود ، ممنون ?

مشکل از امنیت سایته ، بده خصوصی من ، میذارمش :)

مرسی از لطفت،ادمین محترم کمکم کرد.

0 ❤️

2016-12-09 05:07:18 +0330 +0330

سلام دوستان عزیز
صبح که برف رو دیدم برای همتون ارزو کردم بهترین لذتها رو تجربه کنید.

شب جمعه که خوش گذشته دیگه؟ ?

0 ❤️

2016-12-09 06:01:22 +0330 +0330

تعداد زیادی هم اینجا و هم خصوصی میان سوال میکنن که اینا واقعیته؟
جواب من اینه شما هر جور دوست دارید تصور کنید.لازم نیست خودتونو اذیت کنید.

ونکته دیگه اگه جواب پیام کسی رو نمیدم ناراحت نشه یبار دیگه پیامشو چک کنه ببینه آیا اگه اینو برای خودش بفرستن چه جوابی داره.
و من فقط جواب کسانی رو میدم که واقعا منو درک میکنن و خوشحالم که ۹۰ درصد خوانندگان از درک بالایی برخوردارن.

0 ❤️

2016-12-09 07:15:52 +0330 +0330

ایول سحر
خیلی خوب و روون نوشتی با اینکه گفتی بار اول که مینویسی
چرا تو بخش داستان آپ نکردی؟؟؟

0 ❤️

2016-12-09 07:57:28 +0330 +0330
نقل از: Imi parse ایول سحر خیلی خوب و روون نوشتی با اینکه گفتی بار اول که مینویسی چرا تو بخش داستان آپ نکردی؟؟؟

ممنون از لطفت برای بخش داستان فرستادم ولی هنوز نزاشتن

0 ❤️

2016-12-09 10:39:10 +0330 +0330

دوستان عزیز
من اینجا اومدم فقط خاطرات رو ثبت کنم.
چندین بار هم گفتم پیام نامربوط نفرستید.
به رسم ادب سعی میکنم جواب سوالهای منطقی رو بدم ولی بعضیا از حد گذروندن.
همجنسگرایی چیز عجیبی نیست همونجوری که پسرا این حس رو دارن دختر ها هام دارن پس وقت خودتون و دیگران رو طلف نکنید .
امروز کلی پیام فرستادن که من با کلام احترام میگم سلام خوبم و قصد آشنایی ندارم چیزی هم نیاز ندارم.

بازم از دوستانی که شامل این گروه نیستن عذر میخوام.

0 ❤️

2016-12-09 11:54:06 +0330 +0330

دوستان عزیزقسمت چهارم دو پارت شد که پارت اولش رو میزارم و پارت دوم رو به زودی اپ میکنم

0 ❤️

2016-12-09 11:55:14 +0330 +0330

راه رفتن برام سخت شده بودلنگون لنگون رفتم به طرف ماشین تا حدی که رویا اومد کمکم بهش گفتم تو درد نداری؟ گفت نه الان دوساله برنامه همینه حتی بیشتر از اینام هست ولی تا حالا بهت نگفتم میخواستم موقعیتش پیش بیاد.
رفتیم جلو یه ساختمان پزشکان پارک کردیم سالن دوست مریم جون طبقه سوم بود خوشبختانه آسانسور بود و ما رفتیم داخل سالن.
اول میز پذیرش بود که یه دختر سوپر مدل با یه تاپ و شلوارک اونجا بود با مریم جون سلام گرمی کرد و اونو بغل و بوس کرد بعدشم رویا چون اونا مشتری همیشگی بودن مریم جون منو معرفی کرد و اون دختر که اسمش بهار بود منو بغل کرد و بوسید اینقدر گرم بود که نمیخواستم از بغلش بیام بیرون.
ما رفتیم نشستیم و مریم جون رفت پیش دوستش مرجان صدای خنده هاشون تو سالن پیچیده بود من محو بهار بودم رویا زد به پهلوم گفت چیه توگلوت گیر کرده؟
با یه لبخند جوابشو دادم انگار بهار هم زوم کرده بود روی ما که مریم جون و مرجان اومدن بیرون وای چی میدیدم مرجان یه بیکینی فسفری داشت هیکلش یه جوری بود که نمیشد ازش چشم برداشت.
اومد ما بلند شدیم اول رویا رو بغل کرد و لباشو بوسید بعدم منو بغل کرد و گفت پس سحرجون تویی و یه بوس از لبم گرفت من حال خودمو نمیفهمیدم به بهار گفت دیگه نوبت نداریم که ؟ اونم گفت نه بعد رو به من کرد و گفت شنیدم خیلی درد داری بریم اروومت کنم.
من با یه نگاه از رویا دورشدم و مریم جون یه لبخند و چشمک تحویلم داد مرجان هدایتم کرد به یکی از اطاقا یکم تاریک بود توس شمع و عود روشن بود دوتا تخت وسطش بود و روی میز چند جور روغن.
بهم گفت لباساتو در بیار بخواب روتخت یه پارچه کشید رو تخت که یبار مصرف بود به منم یه حوله داد.
وقتی رفت لباسمو در اوردم با شورت و سوتین دراز کشیدم رو تخت از بیرون صدای خنده های اون چهار نفر میومد، چنددیقه بعد مرجان اومد کنارم من رو شکم خوابیده بودم دست کشید رو کمر ک پاهام و گفت پاهات خیلی درد میکنه؟ منم با اوهوم جوابشو دادم اونم غضن سوتینمو باز کرد و از زیرم خواست بکشه بیرون منم خودمو دادم بالا که راحت بیاد.
یه کم روغن گرم ریخت رو کمرم و شروع کرد حرکت دستاش جادویی بود گردنمو ستون فقراتمو گودی کمرم داغ شده بودم با دستاش از کنار سینه هامو میمالید منم چشمامو بسته بودم و تو حال خودم بودم عجیب بود از بیرون هیچ صدایی نمیومد انگار همشون ساکت بودن کمرم که تموم شد مرجان بهم گفت شورتتو در نیوردی که منم گفتم لازمه؟ اونم با شیطنت گفت فقط من غریبه ام دربیار نترس من مریم نیستم .
منم دیگه همه چی دستگیرم شده بود شورتمو در اوردم و گزاشتم کنار تخت مرجان برش داشت و بازم با شیطنت گفت چه خیسه انگار ماساژ ساخته بهش.
از همون روغن ریخت رو باسنم و رونم و ساق پام و شروع کرد حسابی کونمو ماساژ داد هی میگرفت از هم باز میکرد و از بغل فشار میداد بعد دستش کرد لای پام اززیر کسم میگرفت میومد میومد بالا که دیگه آهم در اومد یه کم لای کونمو باز کرد و گفت پس علت پادردت اینه.منم که دیدم همه چیو مریم جون بهش گفته گفتم دسته گل دوستتونه و جفتمون خندیدیم ، مرجان گفت درستش میکنم و رونمو حسابی ماساژ داد بعدشم ماساژ ساق پامو کف پام بهم گفت برگرد منم برگشتم اونم از همون روغن رخت رو سینه هامو شروع کرد با حرکت دورانی سینه های درشتمو مالیدن من چشمامو بسته بودم و لبمو گاز میگرفتم با دستمم کنار تخت رو گرفته بودم مرجان از بالای سرم اومد کنار تخت که دست خورد به رون گرمش ناخودآگاه با دستم رونشو گرفتم اونم همراهی کرد منم دستمو بردن لای پاهاش از سینه هام اومد طرف شکمم و با حرکت دورانی جادوشو ادامه داد منم دیتم لای پاشو چنگ میزدم که این از شهوتم بود دستشو اورد رو کسم و گفت به به واقعا مریم خوشسلیقس شروع کرد به ماساژ کسم دستش چرب بود لای کسم حرکت میکرد بهش گفتم دخترم مواظب باش گفت میدونم عزیزم مریم جون سفارشتو کرده منم دستمو بردم زیر شورتش اونم گفت بندشو باز کن وای چه کسی بود مثل خودمون صاف اینقدر چوچولمو مالید که باجیغ ارضا شدم ولی اون ادامه داد رفت پایین پامو ماساژ داد آخرشم یه حوله انداخت روم گفت یکم دراز بکش

1 ❤️










‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «