داستان خونه ی خاله

1391/10/14

این مطلبو تو فیس بوک دیدم به نظرم جالب بود. در مورد این داستان هایی که جدیدا مینویسن.

(((یه روز رفته بودم خونه ی خالم در زدم دیدم کسی درو باز نمیکنه بعد یهو در به اذن پرودگار باز شد من رفتم تو، دیدم خالم تو حمومه، خالم یه زن سی و دو ساله ی سفید پوست و تپل با سینه های گرده که همه مردا و زنا و بچه های فامیل تو کفشن!
بعد دیدم خالم داره صدام میکنی میگه قادر بیا پشت منُ کیسه بکش بعد منم با خجالت رفتم تو براش کیسه کشیدم گفت نه قادر اینطوری تمیز نمیشه باید منُ بکنی تا پشتم تمیز بشه.
منم شروع کردم به کردنش تعریف از خود نباشه من “مجنونمُ سر به زیر دارم / سی سانت مفید کیر دارم” تازه من کلا یه چیز تو مایه های کویره لوتم آبم اصن نمیاد.
بعد که کارم تموم شد خالم شبیه علامت تعجب شده بود که یه پسر بیست سال از خودش کوچیک تر اینطوری تونسته ارضاش کنه چند دقیقه بعد دختر خالم اومد ما رو اینطوری دید بعد دختر خالمم دیگه گرفتم کردم بعد یه کم گذشت پسر خالم اومد اونم گرفتم کردم بعد شوهر خالم اومد اونم گرفتم کردم یه پیره زنه بود همین طوری داشت از اونجا رد میشد اونم گرفتم کردم!
الان حدودا یک ساله که باهمشون رابطه دارم.
این داستان واقعی بود)))

در موردش نظر بدین.

12829 👀
0 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2018-07-13 16:02:42 +0430 +0430

???بهترین داستان بود که تا الان خوندم???

0 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «