من ايرانيم!
نامم “عربي” است، اتومبيلم “ژاپني”، ترجيحا پارچه لباسم فاستوني “انگليسي”.
غذاي مورد علاقه ام پيتزاي “ايتاليايي” و عاشق سريال حريم سلطان “تركي” هستم.
اين البته همه ماجرا نيست.
من ايرانيم!
معتقدم “پيكان” خيانت تاريخي بوده است. “ابگوشت” غذاي عقب مانده هاست.
و “فردين” هم هنرپيشه ابگوشتي.
عاشق “ژان والژان” بينوايان “ويكتور هوگو” هستم و شاهنامه، پدرم يكي داشت، نميدانم چه شد.
من ايرانيم، فدايي امام حسين، نا اشنا با “بابك خرم دين”، نام دخترم “زهرا” به احترام “فاطمه زهرا” و عاشق “جنيفر لوپز” اما؟
من ايرانيم:
شب ها “بي بي سي” مي بينم، و راديوي مورد علاقه ام “راديو فرداست”
من ايرانيم؟
آری از پشت کوه آمده ام چه میدانستم این طرف کوه باید برای ثروت حرام خورد!برای عشق خیانت کرد!برای خوب دیده شدن
دیگری را بد نشان داد!برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند!وقتی هم با تمام ساده گی دلیلش را می پرسم می
گویند از پشت کوه آمده!!ترجیح میدهم به پشت کوه برگردم وتنها دغدغه ام سالم رساندن گوسفندان از دست گرگها باشدتا
این که این طرف کوه باشم وگرگ!!!(سردار اسعدبختیاری در زمان مشروطیت پس از فتح تهران)
مام مسلمونیم داش ، اما نماز و بی خیل ، مام عقشمون خدائیه جون تو ، نمی دونی شبا با اوس کریم چه کنفراسنی داریم !
کی می گه خالی بند دشمن خداس ؟!! اگه اینجوری بود که همه دشمنشیم آبجی !
نزول ؟! نگی یهو زهلمون شیر تو شیر می شه ها . مام بانکداریمون اسلامیه مث بقیه ، با بالاترین سود ممکن !
تازشم ، روم به دیوار ، گلاب به روتون ، نا سلامتی ما پیش اوس یعقوب ختنه چی ختنه کردیما ! یادش بخیر !
اینو هم می دونیم ليبراليسم و دموکراسی چی چیه ! مسلمونی از این بالاتر ؟!!
خدایا ، فاطی مو از تو می خوام !
ریشه های تاریخی =
چهارشنبه سوری
سیاوش یکی از مظلوم ترین چهره های شاهنامه است. وقتی زن پدرش سودابه ، به او دل بست، و سیاوش به مکر او گرفتار نشد، کینه گرفت و به کیکاوس(پدر سیاوش) گفت که سیاوش به او جسارت کرده. سیاوش که مورد خشم پدر قرار گرفته بود، از پدر خواست برای اثبات بی گناهی خود از آتش رد بشه. و به سلامت این کار رو کرد و بی گناهیش ثابت شد.
این اتفاق و آزمایش عبور از آتش در بهرام سید (سه شنبه) آخر سال روى داده بود و از چهارشنبه تا ناهید شید (جمعه یا آدینه) جشن ملى اعلام شد و در سراسر کشور پهناور ایران به فرمان کیکاووس سورچرانى و شادمانى برقرار شد.
و از آن پس به یاد عبور سرفرازانه سیاوش از آتش همواره ایرانیان واپسین شبانه بهرام شید (سه شنبه شب) را به یاد سیاوش و پاکى او با پریدن از روى آتش جشن مى گیرند.
پا به پای کودکی هایم بیا
کفش هایت را به پا کن تا به تا
قاه قاه خنده ات را ساز کن
باز هم با خنده ات اعجاز کن
…
پا بکوب و لج کن و راضی نشو
با کسی جز عشق همبازی نشو
بچه های کوچه را هم کن خبر
عاقلی را یک شب از یادت ببر
خاله بازی کن به رسم کودکی
با همان چادر نماز پولکی
طعم چای و قوری گلدارمان
لحظه های ناب بی تکرارمان
مادری از جنس باران داشتیم
در کنارش خواب آسان داشتیم
یا پدر اسطوره دنیای ما
قهرمان باور زیبای ما
قصه های هر شب مادربزرگ
ماجرای بزبز قندی و گرگ
·
·
·
· غصه هرگز فرصت جولان نداشت
· خنده های کودکی پایان نداشت
· هر کسی رنگ خودش بی شیله بود
· ثروت هر بچه قدری تیله بود
· ای شریک نان و گردو و پنیر !
· همکلاسی ! باز دستم را بگیر
· مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست
· آن دل نازت برایم تنگ نیست ؟
· حال ما را از کسی پرسیده ای؟
· مثل ما بال و پرت را چیده ای ؟
· حسرت پرواز داری در قفس؟
· می کشی مشکل در این دنیا نفس؟
· سادگی هایت برایت تنگ نیست ؟
· رنگ بی رنگیت اسیر رنگ نیست ؟
· رنگ دنیایت هنوزم آبی است ؟
· آسمان باورت مهتابی است ؟
· هرکجایی شعر باران را بخوان
· ساده باش و باز هم کودک بمان
· باز باران با ترانه ، گریه کن !
· کودکی تو ، کودکانه گریه کن!
· ای رفیق روز های گرم و سرد
· سادگی هایم به سویم باز گرد!
تقديم به تمامی كودكان ديروز
سلامتی پدری که کفِ تموم شهرو جارو میزنه ، که زن و بچش کف خونه کسی رو جارو نزنن
پسرم مردم ما خیلی سنگین شدن و با این ترازو نمیشه وزنشون کرد !!
ارزش اینان از شهیدان نیز بالاتر است
*
چرا که آن هزاران نفر، یک بار شهید شدند
*
اما هر یک از اینان روزی هزار بار شهید میشوند
کانـــدیدا، رأی آورد!
تابـــلو، نقاش را ثروتمند کرد!
شــــعرِ شاعر، به چند زبان ترجمه شد!
کـــارگردان، جایزه ها را درو کرد!
و هنوز سر همان چهار راه واکس می زند
کـــــــــودکی که همیشه بهترین “ســــــوژه” است!
مردمان شهر من برای آزادی ، تابوت ساختند وبرای عشق مرز …!
غافل از اینکه نه آزادی در تابوت جای میگیرد و نه عشق مرز می شناسد…
دختری 15 ساله ، نوزادی 1 ساله به بغل داشت… ((مردم)) زیرلب بهش میگفتن فاحشه! اما هیچ کس نمیدونست که به این دختر در 13 سالگی تجاوز شده بود…!
پسری 23 ساله رو ((مردم)) “تنبل چاقالو” صداش میکردن
اما هیچ کس نمیدونست پسر بخاطر بیماریشه که اضافه وزن داره…!
((مردم)) زنی 40 ساله رو “سنگدل” خطاب میکردن ، چون هیچ وقت روزا خونه نبود تا با بچه هاش بازی کنه و به کارهاشون برسه ،
اما هیچ کس نمیدونست زن بیوه ست ، و برای پر کردن شکم بچه هاش باید سخت کار کنه!
مردی 57 ساله رو ((مردم)) “بی ریخت” صدا میکردن ،
اما هیچ کس نمیدونست که مرد زیبایی صورتش را در راه حفظ وطنش فدا کرده !
و هرروز مردم من و تو رو به غلط قضاوت میکنن…
بزرگترین عبادت
لبخند به پسرک کفاشی است
که نان آور خانه است
که به جای کیف قاپی
کفش آدم های پولداری را برق می زند . .
بازم به جای کمک به نیازمندان برین آحیل بخرین !!!
تن ها حراج…
پرده ها پاره…
خواسته ها شهو.ت آلود…
نگاه ها پر از هوس…
عشق در پول…
عشق در صدای فنر تخت ها…
عشق در ماشین ها…
عشق در تعداد عمل ها…
هه
چه تلخ…
من عاشقم…
تو عاشقی…
لیلی و مجنون هم عاشق بودند…
الحق که جای لیلی و مجنون در همان افسانه هاست…
هیی!لیلی…
همان جا بمان!
اینجا٬ نسل مریم را به کثافت کشیدن…
هی!مجنون…
هرگز از افسانه هایت بیرون نیا…!!!
اینجا…خواهر و مادر “ناموس” هستند
ناموس دیگران
بدن…
هوس…
عشق بازی…
اینجا مرد که نه…
دیگر وجود ندارد…!!
اما "نر"ها هم اینجا…
نام نر را به گند کشیدند…!!!
روز یه ترکه تفنگ دستش می گیره میاد به پایتخت تا کشور رو از استبداد نجات بده به خاطر من و تو ، اسمش ستارخان بود .
یه روز یه لره با لشکر کمی که داشت رفت به جنگ اسکندر وقتی همه سربازاش کشته شدند باز هم تک نفره جنگید تا برای ایران بمیرد ، اسمش آریو برزن بود .
یه روز یه رشتی به خاطر غیرتش به وطن با دوستاش رفت به جنگ شوروی تا به ناموس من و تو توهین نشه ، اسمش میرزا کوچک خان جنگلی بود .
یه روز یه اصفهانی دید پرتغالی ها دارن تو کشورش قلعه میسازند رفت با هاشون جنگید تا ذره ای از خاک ایران کم نشه ، اسمش شاه عباس اول بود .
یه روز یه قزوینی دید عراق به خاک کشور وارد شده به خاطر این که به من و تو سخت نگزره رفت به جنگ و کشته شد ، اسمش عباس بابایی بود .
بعد ما … )-:
خدا را نه در آسمان نه در سجاده و نه در کلیسا و نه در هیچ جای دیگر نمیتوانید پیدا کنید ، به عکس که دقت کنید خدا را خواهید یافت .
آنها که میروند وطنفروش نیستند
آنها که میمانند عقب مانده نیستند
آنهایی که میروند ، نمیروند آن طرف که مشروب بخورند
آنهایی که میمانند ، نماندهاند که دینشان را حفظ کنند
همه آنهایی که میروند سبز نیستند
همه آنهایی که میمانند پرچم به دست ندارند
آنها که میروند ، یک ماه مانده به رفتنشان غمگین میشوند. یک هفته مانده میگریند و یک روز مانده به این فکر می کنند که ای کاش وطن جایی برای ماندن بود
آنها که میمانند ، می مانند تا شاید روزی وطن را جایی برای ماندن کنند (:
قیافش رو ببین ، یعنی اگه توو ایران زندگی میکرد ، تنها برداشتی که ازش با اون نایلون تو دستش میکردیم این بود که در حد سرایدار ، یا ساقی ، یا از این کارمندای دون پایه ی اداره ثبت ، باشه …
فرق اونا با ما ، اینه که نیازی به نمایش دادن ندارن ، چون به جای اینکه شعار برادری و برابری بگن ، دارن عمل میکنن ، اندازه نیازشون زندگی میکنن ، مزرعه ی پدریشون یه شبه 40 میلیارد قیمتش نشده که بره بالای شهر جفتک بندازه …
این آدم توو این عکس سرگئی برین موسس شرکت گوگل بيست و چهارمين ثروتمند جهان با
حدود 20 میلیارد دلار ثروت
صاحب یه بوئینگ 767 و
عینک اش که به چشم داره و هنوز البته به بازار عرضه نشده
“گوگل گلاس” ه که کلی می ارزه. :| :|
نیمی از شب می گذشت و خواب را
ره نمی افتاد در چشم ترم
جانم از دردی شررزا می گداخت
خار و سوزن بود گویی بسترم
بر سرشکم درد و غم می بست راه
می شکست اندر گلو فریاد من
بی خبر از رنج مادر ، خفته بود
در کنارم کودک نوزاد من
خیره گشتم لحظه یی بر چهره اش
بر لب و بر گونه و سیمای او
نقش یاران را کشیدم در خیال
تا مگر یابم یکی مانای او
شرمگین با خویش گفتم زیر لب
با چه کس گویم که این فرزند توست ؟
وز چه کس نالم که عمری رنجِ او
یادگار لحظه ای پیوند توست ؟
گر به دامان محبت گیرمش
همچو خود آلوده دامانش کنم
ننگ او هستم من و او ننگ من
ننگ را بهتر که پنهانش کنم
با چنین اندیشه ها برخاستم
جامه و قنداق نو پوشاندمش
بوسه ای بر چهرِ بی رنگش زدم
زان سپس با نام مینا خواندمش
ساعتی بگذشت و خود را یافتم
در گذرگاهیّ و در پشت دری
شسته روی چون گل فرزند را
با سرشک گرم چشمان تری
از صدای پای سنگینی فتاد
لرزه بر اندام من ، سیماب وار
طفل را افکندم و بگریختم
دل پر از غم ، شانه ها خالی ز بار
روز دیگر کودکی بازش خبر
می کشید از عمق جان فریاد را
داد می زد : ای ! فوق العاده آی
خوردن سگ ، کودک نوزاد را
با اجازه صاحب تاپیک منم یخورده تو تاپیکتون بنویسم
ایران جاییست که مردمانش نهایتا انتالیا دیده باشند به دولتش فحش میدهند
ایران جاییست که مردمانس حتی تعریف دمکراسی را نمیدانند سنگ دموکراسی غربی را به سینه میزنند
ایران جاییست که فاحشه هایش عم ادعای معصومیت دارند
ایران جایست که سیاست مدارانش من ها و توها هستیم ولی به فکر اصلاح خود نیستیم
[quote=neda001]با اجازه صاحب تاپیک منم یخورده تو تاپیکتون بنویسم
ایران جاییست که مردمانش نهایتا انتالیا دیده باشند به دولتش فحش میدهند
ایران جاییست که مردمانس حتی تعریف دمکراسی را نمیدانند سنگ دموکراسی غربی را به سینه میزنند
ایران جاییست که فاحشه هایش عم ادعای معصومیت دارند
ایران جایست که سیاست مدارانش من ها و توها هستیم ولی به فکر اصلاح خود نیستیم[/quote]
شما صاحب اجازه هستید
ایران جاییست که مردانش توی مترو به هوای شلوغی انقدر خودشان را به تو میمالند تا ارضا شوند
ایران جاییست که اگر زن باشی انقدر به سینه و پاهایت زول میزنند که از زندگی خسته شوی
ایران جاییست که توی تاکسی مردی که بغلت نشسته توی هر پیچ خودش را روی دختر معصومی که بغلش نشسته می اندازد
اری اینجا ایران است
[quote=taha yasin]تینا خوب بید دمت گرم
آبرا کارت بیسته بیسته[/quote]
[quote=جونور]داداش واقعا عالی بود خیلی لایک داری[/quote]
فدایی داری
ایران جایست که استادت سکس میخواهد که به تو نمره بدهد
ایران جاییست که حتی پیرمرد هایش سودای دختران جوان را دارند
ایران جاییست که من به تو،تو به او،او به دیگری تهمت فاحشگی میزند…
ایران جایست که مردانش هرزگی را برای مرد افتخوار و برای زن خواری میدانند
ایران جاییست که پسران جوان از هم خوابگی با هیچ بزغاله ای فرو گذار نمیکنند ولی در اخر سودای ازدواج با دختران باکره را دارند
اری اینجا ایران است صد درصد اسلامی
[quote=neda001]ایران جایست که استادت سکس میخواهد که به تو نمره بدهد
ایران جاییست که حتی پیرمرد هایش سودای دختران جوان را دارند
ایران جاییست که من به تو،تو به او،او به دیگری تهمت فاحشگی میزند…
ایران جایست که مردانش هرزگی را برای مرد افتخوار و برای زن خواری میدانند
ایران جاییست که پسران جوان از هم خوابگی با هیچ بزغاله ای فرو گذار نمیکنند ولی در اخر سودای ازدواج با دختران باکره را دارند
اری اینجا ایران است صد درصد اسلامی[/quote]
لایک
[quote=neda001]ایران جایست که استادت سکس میخواهد که به تو نمره بدهد
ایران جاییست که حتی پیرمرد هایش سودای دختران جوان را دارند
ایران جاییست که من به تو،تو به او،او به دیگری تهمت فاحشگی میزند…
ایران جایست که مردانش هرزگی را برای مرد افتخوار و برای زن خواری میدانند
ایران جاییست که پسران جوان از هم خوابگی با هیچ بزغاله ای فرو گذار نمیکنند ولی در اخر سودای ازدواج با دختران باکره را دارند
اری اینجا ایران است صد درصد اسلامی[/quote]
ایران من جاییست که
خریدهای مردمش بعد از گرفتن یارانه است.چقدر آن روزها لبخند تلخ دیوارهای بازار آزارم میدهد
ایران من جاییست که دخترکی بعد از گرفتن یارانه رو به پدر کرد و با بغض گفت:بابا مگه قول نداده بودی سهم یارانه خودمو،این ماه به خودم بدی؟