خسته و کلافهام، مرخصی گرفتم و دیدم حتی حوصلهی تو خونه موندن ندارم، با کلافگی لباس پوشیدن و گذاشتم موهای نمدارم با جریان هوا آروم آروم خشک بشن.
میام تو دفتر کارت، از دیدنم تعجب میکنی و بغلم میکنی، بغلم میکنی و تو نقطهی محبوبم از دفتر کارت میشینم، مچاله میشم تو صندلی و قهوهام رو میخورم، تو نشستی پشت سیستمت، کار میکنی و واسه اذیت کردنت، از کد زدنت ایراد میگیرم، ایرادیی که میدونیم الکیه…
میای بغلم میکنی، گردنم رو میبوسی و میگی من که میدونم دنبال ایرادای الکی میگردی اما قبول، حق با توئه :))
خوبه که وقتی کلافهام باهام بحث نمیکنی، دوباره انگشتات روی کیبورد حرکت میکنن.
زل میزنم بهت، میدونم اینجا، جاش نیست اما خودم رو تصور میکنم که دارم دونه دونه لباسام رو در میارم و کیرت توی دهنم آروم بزرگ و بزرگتر میشه.
اول بین رونهای پام تکون میخوره و بعد، آروم وارد کصم میشه، تلمبه میزنی و گرمای آبت تو کصم آرومم میکنه.
صدام میکنی، نیکو نیکو و من پرت میشم تو واقعیت، مچاله روی صندلی.
بهم میگی کارت تموم شده و بریم کافهی محبوبم، بهت میگم باید جیش کنم و اینبار هدفم کمتر شدن گرمای کصم و شستن خیسی بین پاهامه.
پینوشت: بوس بهتون.
خوب بود. جسارتا پیشنهاد مبکنم عکس های تاپیک رو مرتبط تر انتخاب کنی. همونطور که متنت مرحله مرحله پیش میره، تصاویر مرتبط با هر مرحله بین نوشته ت قرار بدی. جسارتمو ببخش البته، صرفا یه پیشنهاد بود. شاید تو ذهنت جور دیگه ای مطلب رو بستی.
بنوش مرا بنوش سینه هایم متورم از عطر زیستن است در این بهار به گل نشسته
↩ Dannymorgam
مرسی از پیشنهادت ولی من در حال نوشتن “داستان سکسی تصوری” نیستم که اینکارو کنم
↩ persian.angel
پیویت پیام میدم نمیاد یه پی ام بهم میدی کارت دارم
↩ persian.angel
الانم که پیام دادی پی ام میدم برات نمیاد
توصیفات خیلی سکی بودن.
کافیه یه بار این کارو بکنین خاطرهاش تا همیشه یاد آدم میمونه و هیچوقت نمیتونی دیگه فضای دفترو غیر سکسی ببینی😀
↩ NatashaRostova
نگفتم داستان سکسی تصویری مینویسی. روش موفق دو سه تا از بچه های قوی و فعال سایت رو دیده بودم و به عنوان مخاطب حس کردم زیباتره اینطوری. و آخرشم گفتم اگر سبکت همینه بازم زیباست و قابل ستایش.
ممنون از توجه ت. 🌹
باید قیافمو میدیدی وقتی این متنت رو خوندم و دیدم که یکی از موقعیت هایی که درونش تصورتون کرده بودم رو نوشتی.
البته الان که فک میکنم با توجه به اینکه تو موقعیتای زیادی ازتون تصویرسازی کردم، احتمالش اونقدرا هم کم نبود که خودت یه روزی یکیشو بنویسی.
شباهت متنت با تصویرم این بود که پارتنرت (که البته تو تصورات من اسم داره) نمیدونست میری محل کارش و از دیدنت تعجب کرد.
تفاوت اصلیشم این بود که تو تصویر من بیشتر دلتنگ بودی تا خسته و کلافه.
البته سناریوها در ادامه هم شباهت ها و تفاوت هایی داشت که بهش نمی پردازیم :)
وقتی که زیر میز نشسته بودی و وسط جلسهی آنلاین اون زیر تمام وجود من رو از آلتم بیرون میکشیدی :)
داشتم به این فکر میکردم که چرا بری جیش کنی ، میتونستی همونجا ،بعد یه دوش دیگه، برید کافه و …
↩ amiram1991
هر بار از کامنتات بیشتر از قبل تعجب میکنم
↩ bigheadnim
تلاشت برای عادی بودن جلوی وبکم در حالی که دارم واست ساک میزنم :)
↩ NatashaRostova
پس صبر کن برم یکی از کامنت هایی که درباره “دهمین بار” تو ذهنم بود رو برات بنویسمش