…مازیار …سردار بزرگ مازندران …
مرا و میهنم را خیانت یک دوست بر باد داد
مازیار پسر کارن و نوه ونداد هرمز حاکم تبرستان میباشد
پدر و پدر بزرگش در جنگ با تازیان کشته شدند او با زحمت فراوان خود را به بغداد نزد خلیفه رساند و به ظاهر مسلمان و ملقب به امیر مومنان گشت
بعد از بازگشت و با به دست گرفتن حکومت خود را زرتشتی خواند و تمامی اثار تازیان را از جمله بناها و فرهنگ و زبان نابود ساخت
مردان اگاه و دلیر مازندران با او همراه بودند مامون که به رم رفته بود از این فرصت بهره گرفت حصارهایی را درساری و بابل و امل بنا کرد وقلعه های باشکوهی ساخت
او بران بود که شکوه فرهنگ و زبان و دین نیاکانش را به مردمش بر گرداند
سربازانش لباس سپید برتن میکردند از سویی با بابک خرمدین در اذر پادگان در تماس بود تا با اتحاد نظامی ایران را از تازیان پس بگیرند
معتصم جانشین مامون با دستور به والی خراسان طاهر و با لشکر کشی گران جلویش ایستاد
مازیار کاملا تجهییز بود افسوس خیانتکاران اورا به دام طاهر انداختند
…سردار بزرگ میهنم با درد بزرگ بر دل داغی برپیشانی با 450 تازیانه توسط معتصم جان به جان افرین تسلیم کرد و اورا در کنار پیکر بیجان سردار دلیر بابک بردار کردند…
…راهت جاوید باد .
او هم همچون پاپک آریوبرزن و دیگر نامداران اسیر خیانت شد و گرنه اکنون ما هم چنان سربلند بودیم ننگ بر خاينین
درود بر بزرگ مردان تبرستان
هر چه که در طول تاریخ کشیدیم از دست خایمالان و آدمفروشان پست فطرت بوده و بس.
طبرستاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان