انقلابی کردم و شد غرق ماتم کشورم خاک عالم بر سرم
…
تازه فهمیدم بلا نسبت که خیلی هم خرم خاک عالم بر سرم
…
همچو مرغی پر کشیدم ازقفس جان خودم حال اسوده شدم
…
هم قفس شد تنگ تر هم کنده شد بال و پرم خاک عالم بر سرم
…
حکم کردنده ام بگویم مرگ بر شاه ان زمان رفتم و کردم فقان
…
شاه مرد و من به مرگ خویشتن هم حاضرم خاک عالم بر سرم
…
حکم کردنده ام بگویم الله و اکبر روی بام رفتم گفتم مدام
…
حال بی الله مانده زیر بال اکبرم خاک عالم بر سرم
…
گفت اقا ضد امریکا بده دایم شعار رفتم و گفتم هوار
…
خود به امریکا یواشک گفت لاکن نوکرم خاک عالم بر سرم
…
گفت عشق بازی نیست بعد از این مجاز من که دارم اعتراض
…
پس تحصن کرده ام زیر پتو با دلبرم خاک عالم بر سرم
…
ای که پرسی روزگارم غرق وحشت یا غم است وحشت و غم با هم است
…
خشتک خیسم ببین بنگر به چشمان ترم خاک عالم بر سرم